اینطنزپرداز در گفتوگو با ایسنا درباره ادبیات داستانی و رمان طنز اظهار کرد: ایرانیها از قدیم بیشتر طرفدار شعر بودند تا نثر و داستان، البته در زمان قدیم اصلا ادبیات داستانی نداشتیم و ادیبان ما همه شاعرند، در دوره معاصر هم این اتفاق افتاده و اگر جستوجویی داشته باشید مردم بیشتر سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و احمد شاملو خواندهاند تا «کلیدر» محمود دولتآبادی یا آثار هوشنگ گلشیری را. ذائقه ایرانی بیشتر به سمت شعر گرایش دارد و وقتی مخاطب چنین ذائقهای دارد، ناشر هم به آن سمت رفته و این میتواند یکی از دلایل توجه کمتر به ادبیات داستانی طنر باشد.
او سپس گفت: دلیل دیگر به ضعفهایی که در شناخت مخاطب و خلق اثر طنز داستانی داریم برمیگردد؛ ما در ادبیات داستانی ضعف داریم و اگر طنز را ارزشافزودهای بر ادبیات داستانی در نظر بگیریم، کار سختتر هم میشود زیرا نوشتن طنز تخصص میخواهد. بیشتر کسانی که وارد ادبیات داستانی طنز شدهاند، نویسندگان مطبوعاتی هستند، شاید آنها مطبوعاتنویس خوبی باشند اما لزوما نمیتوانند داستان خوب طنز بنویسند. قبلا اینطور نبوده است، اگر ایرج پزشکزاد «داییجان ناپلئون» را مینویسد تخصصش ادبیات داستانی بوده و با مطبوعات کاری نداشته و ستوننویس نبوده است یا دهخدا ستوننویس بوده و وارد ادبیات داستانی طنز نمیشود. اینها دو مقوله مختلف هستند و لزوما موفقیت در یکی به منزله پیشرفت و موفقیت در دیگری نیست و این شامل آموزش میشود و یکسری فعالیتها را باید نجام دهند که به آن موفقیت برسند.
شهیدی افزود: اگر به فضای طنز دقیقتر بشویم فضاهای دیگری به کمک شعر طنز آمده است؛ مثلا در حوزه هنری «شب شعر طنز در حلقه زندان» برگزار میشد که به خاطر کوتاه بودن آنچه عرضه میشد، سلیقه مخاطب بود و خیلی پرشور برگزار میشد، این باعث میشد تا شاعر بیشتر دیده شود و کسی که شعر طنزی گفته بعدا بتواند وارد فضای دیگری شود و کتاب منتشر کند. اما در ادبیات داستانی طنز چنین قابلیتی وجود نداشته و توجهی به آن نبوده است البته امکان اینکه چنین فضایی هم باشد نبود که داستاننویسان جمع شوند و کارشان را بخوانند. ماهیت داستان طنز فرق میکند و شاید این کار اجرایی نباشد. این فضا به شاعران طنز کمک کرد اما داستاننویسان طنز مهجور ماندهاند. شاید یکی دیگر از دلایل این باشد که کلا مردم ما در این سالها کمتر کتابخوان شدهاند و بیشتر به سمت تصویر رفتهاند، دانلود نمایش و فیلم طنز، چه به صورت قانونی و چه غیرقانونی برای ادبیات داستانی طنز قوز بالا قوز شده است.
او با بیان اینکه طنز جدی گرفته نمیشود و این موضوع در نشر نمود دارد، توضیح داد: اگر بخواهید شعر یا داستان چاپ کنید، ناشران کسی را دارند که مسئول بخش شعر، داستان و ترجمه هستند که تمام آثاری را که به دستشان میرسد، میخوانند و نظر میدهند که چاپ شود و یا نشود اما کمتر ناشری پیدا میشود که متخصص طنز داشته باشد و ادبیات داستانی به او ارجاع شود تا تشخیص دهد کتاب خوب است یا نه. ناشران ما چنین چیزی ندارند و همین باعث میشود که جدی گرفته نشوند. کسی که مسئول خواندن کتابهای طنز است خود شناختی از طنز ندارد که بخواهد تشخیص بدهد، شاید اثر خوبی باشد اما رد شود زیرا شناخت ندارد و با دیدگاه خود کتاب را میسنجد و میگوید خوب نیست یا ممکن است کاری چاپ شود که کار ضعیفی است اما آن فرد مسئول معتقد باشد خوب است. چون متخصص طنز نیستند به طنز با دید تخصصی نگاه نمیشود.
اینطنزنویس درباره وضعیت طنز در شبکههای اجتماعی هم اظهار کرد: مدیاها نه فقط در ایران بلکه در همه دنیا، بیشتر از اینکه طنز باشند، هزل و هجو هستند. این موضوع انکارناپذیر است، نمیگویم نباشد بلکه در جاهایی که ادبیات داستانی حریف نمیشود، منظورم در حوزه طنز، برای انتقاد نیاز به هزل و هجو داریم تا به خشم عمومی تبدیل نشود. در همه جا با این چیزها شوخی میشود و نمیشود نامش را طنز گذاشت. در توئیتر، اینستاگرام و یا هر فضای دیگری چون تعداد کاربران بیشتری جذب این اپلیکیشنها و سایتها شدند، طنز کمرنگتر شد. اوایل در فیسبوک نوشتهها بیشتر شبیه طنز بود. مخاطب بیشتر گرایشش به سمت عامهپسندی است و کسی که مینوشت کمکم به این سمت رفت تا دیده شود، لزوما چیز بدی نیست و اتفاقی لازم است، در همه دنیا هم هست و مشکلی ندارد اما مشکل آنجاست که این افراد را جدی میکنیم. یعنی کسی که فکاههنویس و هزلنویس است و مخاطب زیادی دارد (خیلی خوب است که مخاطب دارد) وارد ادبیات داستانی شود. البته ناشر بعد اقتصادی ماجرا را میبیند و به جذب مخاطب فکر میکند و حساب میکند اگر فلانی ۲۰هزار فالوئر دارد، دوهزار نفر هم بخرند یا هزار نفر روز رونمایی مراجعه کنند، خوب است و اثر دیده میشود و فروش پیدا میکند اما این کمکی به ادبیات داستانی طنز نمیکند، زیرا از آن قوت برخوردار نیستند البته نمونههای خوب هم دارد، اما اکثر کسانی که از فکاههنویسی وارد داستان طنز شدهاند، افراد قویای نبودهاند. اگر مخاطب جدی دنبال ادبیات جدی طنز برود و این کتابها را پیدا کند، خب زده میشود و فکر میکند آن کتاب بازخوردی را که باید ندارد و باعث دلزدگی میشود و کمتر سراغ آن میروند.
او درباره تاریخ مصرفدار بودند برخی از کتابهای طنز و ماندگار نبودنشان نیز توضیح داد: اگر به صورت دقیق «دایی جان ناپلئون» را کنکاش کنید، میبینید این اثر هم از نظر ادبیات داستانی و هم جذب مخاطب عام قوی است اما سایر آثار ما اینگونه نیستند و یکی از دو شاخه را دارند؛ مثلا از نظر معیارهای داستاننویسی اثر قویای هستند اما نمیتوانند مخاطب عام را جذب کنند یا برعکس؛ بیشتر هزل و هجو و شوخی دمدستی را سرهم و به کتاب تبدیل کردهاند و از نظر ادبیات داستانی ضعیف هستند. شاید مخاطب بپسندد و به چاپ پنج و شش هم برسد ولی قدرت ماندگاری در تاریخ ادبیات داستانی ایران را ندارد. باید زمان بگذرد و نویسندهای پیدا شود که مانند آثار پزشکزاد یا مشابه او طوری بنویسد که دو جنبه را هم پوشش دهد. البته صادق هدایت هم هست که ادبیات طنز ماندگار نوشته زیرا ادبیات داستانی را میشناخته و به حوزه طنز احاطه داشته است. شوخیای ماندگار شده که هر دو شاخه را پوشش میدهد، اگر اینطور نباشد تاریخ مصرف دارد به ویژه شوخیهایی که این روزها به داستان تبدیل میشود، مثلا درباره فضای سیاسی اجتماعی ایران نوشته میشود اما در سطح و لایههای فوقانی مانده و عمق پیدا نکرده است. «داییجان ناپلئون» هم اتفاقات یک دوره خاص را میگوید اما شما خیلی از چیزها را میتوانید لمس کنید زیرا شوخیها عمق پیدا کرده و شامل تاریخ خاصی نمیشود، به شکل ظاهری حوادث در دهه ۳۰ و ۴۰ است اما محتوا تاریخ مصرف ندارد اما خیلی از آثار ما شکل ظاهریشان برای امروز است ولی عمیق نشده و محتوایشان تاریخ مصرف دارد و شامل شوخیهایی میشود که در آن دوره شنیده و به آن خندیدهاید. تا زمانی که این دو بال را تقویت نکنیم، وضعیت کنونی اجتنابناپذیر است.
انتهای پیام