به گزارش ایسنا، عصر ایران نوشت: «اول مهر سالروز تولد استاد محمدرضا شجریان است. شاید اگر بگویم او معروفترین و محبوبترین هنرمند معاصر ایران است حرف گزافی نزدهام. کسی که با القابی چون «خسرو آواز ایران» در قلب مردم جا گرفت.
در طول تاریخ همواره هنرمندانی بودهاند که به دلیل تسلط و استادی در رشته هنری خود بسیار معروف و شناخته شدهاند اما جایگاه شجریان به گونهای با همه آنها فرق دارد. بر کسی پوشیده نیست که او در زمینه موسیقی بسیار جدی، سختکوش و پیگیر بوده است و دیگر نیازی نیست به ذکر یا توضیح جایگاه او در موسیقی ایران پرداخت. در این نوشتار سعی بر این است که به جنبههای غیر از موسیقی این معروفیت و محبوبیت بپردازم.
استاد شجریان علاوه بر زندگی هنرمندانه و به گونهای بسیار منضبط در طول سالهای زندگیاش به لحاظ در کنار مردم بودن علیالخصوص در طی جریان اتفاقات سیاسی، اجتماعی یک استثنا به حساب میآید. در کوران حوادث او همواره در کنار خواست اکثریت مردم قرار گرفت؛ البته به گونهای که به هیچ جریان یا رویکرد خاص سیاسی هم منتسب نشد.
در اعتراض به کشتار ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ و فاجعه سینما رکس آبادان نامه استعفای امیرهوشنگ ابتهاج، محمدرضا شجریان و محمدرضا لطفی از رادیو که به خط شجریان تنظیم شده و در آن آمده است: «وقایع ناگوار اخیر ایران و واقعه تأسفبار و دلخراش در آتش سوختن بیش از چهارصد نفر در آبادان به دست آتشافروزان و همچنین کشتار مستمر که در سراسر ایران همه را عزادار ساختهاست، دل و دماغی برای ما باقی نگذاشته که بتوانیم کنسرتی برگزار کنیم. «جز نالههای زار چه آرد هوای نای»»
با توجه به اتفاقاتی که ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ افتاد، کنسرت بیستم شهریور (۱۳۵۷) در مسکو با گروه شیدا را لغو میکنند و وقتی ساواک از او میپرسد: چرا برای کنسرت نرفتید؟ شجریان پاسخ داده است: «من هم گفتم ما هنرمندیم و جزو همین مردم هستیم. وقتی چنین اتفاقی در ۱۷ شهریور افتاده و عدهای کشته شدهاند، من نمیتوانم بروم آنجا و کنسرت بدهم. من ضبط صوت نیستم که مرا به برق بزنند و روشنم کنند و من هم بخوانم. من آدمیزادم و باید حس داشته باشم تا بروم آنجا و کنسرت بدهم. من با این شرایط نمیتوانستم و برای همین نرفتم.»
نکته جالب توجه دیگر این است که در دوران بعد از انقلاب هم باز به شکلی از این که او را به جناح یا حرکتی منتسب کنند، پرهیز کرد و به گونهای ارجحیت شان هنرمند را بر فعال سیاسی بودن برای خود حفظ کرد...»
در بخش دیگری از این نوشتار آمده است: «شجریان در آخرین مصاحبه خود با روزنامه ایران (۱۷ خرداد ۱۳۹۵) گفته است: مسئول است اما سیاسی نیست. متعهد است اما سیاسیکار نیست: «من به عنوان کسی که در این جامعه زندگی میکنم، برای دل مردمم میخوانم. وقتی مردم دردی دارند من باید از درد دل آنها بگویم و الا چه چیزی دارم بگویم؟ من باید مطابق دل شنوندهام کاری انجام دهم. اگر شنونده من خوشحال است من هم خوشحالم و موسیقی شاد ارائه میکنم. اگر ناراحت است مطابق حال او کار ارائه میدهم. من کار اجتماعی انجام میدهم کار سیاسی نمیکنم. کار من اجتماعی است و از درد اجتماع میگویم. گاهی به خود اجتماع باید تذکر بدهیم و بگوییم اشتباه میکنید و گاهی دولت دارد در مورد مردم اشتباه میکند. ما میگوییم که اشتباه نکن و مردم چیز دیگری میخواهند. این کار یک تذکر است. مثل یک روحانی که روی منبر دارد تذکری میدهد به مردم میگوید این کار را نکنید! این کار سیاسی نیست. اما اگر مردمی را دور هم جمع کنیم و حزبی تشکیل دهیم، وقتی یارگیری میکنید و میخواهید به قدرتی برسید و یک ایدئولوژی را پیاده کنید این میشود کار سیاسی. من نه یارگیری کردم، نه کنفرانس برای عدهای گذاشتم که کاری انجام دهیم. اگر این کارها را میکردم میشد سیاسی. من کاری هم که میکنم برای مردمانی است که با هر اعتقادی که دارند زندگی میکنند.»
این گونه است که شجریان، شجریان شده است. فقط هنر یا تسلط او بر موسیقی - که در آن هم یگانه و بیهمتا بود - دلیل این ماندگاری نیست بلکه او در قلب مردم در بالا و پایین حوادث همراه با مردم بود. همواره از چسباندنش به یک جناح خاص سیاسی پرهیز داشت اما در مقابل اتفاقات سیاسی، فرهنگی، اجتماعی جامعه ساکت و خنثی ننشست.
روحش شاد!»
انتهای پیام