حسین حسنی در نوشته خود به مناسبت روز شعر و ادب پارسی آورده است:
مبارزه با ظلم، استبداد و استکبار از ارزشها و آرمانهای اصلی نظام سیاسی اسلام است که همواره موردنظر اندیشمندان و متفکران اسلامی بوده است و یکی از راههای بیان ظلم و ابراز عقیده در دوره استبداد استفاده از زبان هنر و شعر است که بهصورت غیرمستقیم و اثرگذار میتوان به شرایط زمانه انتقاد کرد و شعرای زیادی در ایران در دورههای مختلف از این ابزار استفاده کردهاند.
یکی از شعرایی که در زمان استبداد ستمشاهی شعرهای زیادی با موضوع ظلمستیزی و مبارزه با استبداد و استکبار سروده است پروین اعتصامی است که از او بهعنوان «مشهورترین شاعر زن ایران» یاد میشود و شهریار که به خاطر بزرگداشتش روز ۲۷ شهریور را روز شعر و ادب پارسی نامیدهاند در وصف پروین اعتصامی او را از نوابغ ادب پارسی میداند که در میان زنان شاعره بینظیر بوده است؛ ازاینرو در این نوشتار به نشانههای استکبارستیزی و مبارزه با ظلم و ستم در اشعار این شاعره ایرانی که در حرم مطهر حضرت معصومه سلامالله علیها مدفون است میپردازیم؛
دوران زندگی پروین با صدور فرمان مشروطیت، فروپاشی حکومت قاجار، بر تخت نشستن رضاشاه و جنگ جهانی اول همراه بود که تمامی این رویدادها باعث آگاه شدن پروین به مسائل روزگار خود و حساس شدن او به این رویدادها شد ازاینرو شعر پروین شامل مسائلی چون ظلمستیزی، فقر ستیزی، عدالتخواهی و آرمانخواهی است و مضامین و معانی اشعار او توصیفکننده استعداد و شوق فراوان او به آموختن علم و دانش، روحیه ظلمستیزی و مخالفت با ستم و ستمگران و حمایت و ابراز همدلی و همدردی با محرومان و ستمدیدگان است.
ظلمستیزی و مبارزه با استبداد با قلم و زبان شاعرانه پروین اعتصامی او را به انقلاب اسلامی نیز گره میزند که پایههای آن بر اساس همین شعار مبارزه با استبداد و استکبار بنا شد و به همین خاطر است که برخی پروین را از معماران تاریخ و اندیشه سیاسی ایران دانستهاند.
ازاینرو پروین اعتصامی هیچگاه نسبت به حکومت جور پهلوی روی خوشی نشان نداد و نقلشده است که در سال ۱۳۱۵، مدال درجه سه لیاقت از طرف رضاشاه به پروین داده شد ولی او این مدال را قبول نکرد. او حتی پیشنهاد رضاشاه را برای تدریس ملکه و ولیعهد نپذیرفت زیرا به گفته خودش، اعتقاداتش در مورد ایستادگی در برابر استبداد، به او اجازه نمیداد در چنین مکانهایی حاضر شود و پس از رد کردن مدال لیاقت، شعر «صاعقه ما ستم اغنیاست» را سرود.
تعداد زیادی از اشعار پروین، بیانگر انتقاد پروین از شاهان و ظلم و ستم قدرتمندان است؛ پروین در شعر «صاعقه ما ستم اغنیاست»، «ظلم» را نماد وقاحت و بیشرمی شخص ظالم توصیف میکند؛ در شعر «ای رنجبر» زحمتکشان را به انقلاب در برابر ستمگران فرامیخواند؛ در شعر «تیرهبخت» فقر را به تصویر میکشد و در شعر «اشک یتیم» مشروعیت سیاسی دولت را مورد شک و تردید قرار میدهد ازاینرو، شعر پروین رنگ و بوی سیاسی نیز به خود میگیرد و چون تعداد اینگونه اشعار در دیوان او زیاد است، بعضی از منتقدان، شعر او را شعر «سیاست و اخلاق» نامیدهاند. البته باید توجه داشت که این اشعار در زمان استبداد رضاشاه سروده شدهاند.
پس از مرگ پروین، مراسم رسمی دولتی به مناسبت بزرگداشت برگزار نشد و مدیر کانون زنان ایران، به دلیل برخی مسائل سیاسی، از برگزاری مجلس یادبود برای پروین در آن کانون خودداری کرد. از پاسخ محرمانه فرمانداری قم در تاریخ هجدهم فروردین ۱۳۲۰ به تلگراف وزارت کشور در باب «موضوع حمل جنازه دختر اعتصامالملک»، بهروشنی میتوان دریافت که دستگاه امنیتی رضاشاه نسبت به او حساسیت داشته است که این حساسیت میتواند ریشه در رد کردن نشان لیاقت توسط پروین داشته باشد.
اما پس از برکناری رضاشاه از قدرت و به حکومت رسیدن محمدرضاشاه، دوستان و علاقهمندان پروین به مناسبت نخستین سالگرد مرگ او در فروردین ۱۳۲۱، مجلس یادبودی برای وی برپا کردند و با سرودن اشعار نسبت به سکوت و بیمهری دوران استبداد در حق پروین واکنش نشان دادند.
آیتالله خامنهای در ۲۲ شهریور ۱۳۹۳، درحالیکه در بیمارستان بستری بودند و عدهای از فرهیختگان به عیادت ایشان آمده بودند، به مقایسهٔ پروین اعتصامی با شاعرانی مانند فروغ فرخزاد پرداختند و از کسانی که پروین را «شاعر نخود و لوبیا» میدانند، انتقاد کردند.
ایشان همچنین پروین را «شاعری که سعی میشود چهرهاش پوشانده شود» عنوان کردند که منتقدان برای بالا بردن جایگاه ادبی فروغ فرخزاد، پروین را کنار زدند.
در اینجا برخی از اشعار مشهور پروین اعتصامی در مبارزه با ظلم و استبداد را مرور میکنیم؛
صاعقه ما ستم اغنیاست
برزگری پند به فرزند داد/ کای پسر، این پیشه پس از من تراست
مدت ما جمله به محنت گذشت/ نوبت خون خوردن و رنج شماست
تجربه میبایدت اول، نه کار/ صاعقه در موسم خرمن، بلاست
گفت چنین، کای پدر نیک رای/ صاعقهٔ ما ستم اغنیاست
پیشهٔ آنان، همه آرام و خواب/ قسمت ما، درد و غم و ابتلاست
دولت و آسایش و اقبال و جاه/ گر حق آنهاست، حق ما کجاست
قوت، بخوناب جگر میخوریم/ روزی ما، در دهن اژدهاست
در عوض رنج و سزای عمل/ آنچه رعیت شنود، ناسزاست
چند شود بارکش این و آن/ زارع بدبخت، مگر چارپاست
کار ضعیفان ز چه بی رونق است/ خون فقیران ز چه رو، بی بهاست
عدل، چه افتاد که منسوخ شد/ رحمت و انصاف، چرا کیمیاست
آنکه چو ما سوخته از آفتاب/ چشم و دلش را، چه فروغ و ضیاست
ز انده این گنبد آئینه گون/ آینهٔ خاطر ما بی صفاست
آنچه که داریم ز دهر، آرزوست/ آنچه که بینیم ز گردون، جفاست
پیر جهاندیده بخندید کاین/ قصهٔ زور است، نه کار قضاست
مردمی و عدل و مساوات نیست/ زان، ستم و جور و تعدی رواست
گشت حق کارگران پایمال/ بر صفت غله که در آسیاست
هیچکسی پاس نگهدار نیست/ این لغت از دفتر امکان جداست
پیش که مظلوم برد داوری/ فکر بزرگان، همه آز و هوی ست
انجمن آنجا که مجازی بود/ گفتهٔ حق را، چه ثبات و بقاست
رشوه نه ما را که بقاضی دهیم/ خدمت این قوم، به روی و ریاست
نبض تهی دست نگیرد طبیب/ درد فقیر، ای پسرک، بی دواست
ما فقرا، از همه بیگانه ایم/ مرد غنی، با همه کس آشناست
بار خود از آب برون میکشد/ هر کس، اگر پیرو و گر پیشواست
مردم این محکمه، اهریمنند/ دولت حکام، ز غصب و رباست
آنکه سحر، حامی شرع است و دین/ اشک یتیمانش، گه شب غذاست
لاشه خورانند و به آلودگی/ پنجهٔ آلودهٔ ایشان گواست
خون بسی پیرزنان خورده است/ آنکه بچشم من و تو، پارساست
خوابگه آنرا که سمور و خز است/ کی غم سرمای زمستان ماست
هر که پشیزی بگدائی دهد/ در طلب و نیت عمری دعاست
تیره دلان را چه غم از تیرگیست/ بی خبران را، چه خبر از خداست
اشک یتیم
روزی گذشت پادشهی از گذرگهی/ فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم/ کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست
آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست/ پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت/ این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است/ این گرگ سالهاست که با گله آشناست
آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است/ آن پادشا که مال رعیت خورد گداست
بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن/ تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست
پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود/ کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست
انتهای پیام