غصه‌های قاب شده در دل یک مادر!

در حالیکه نگاهش به گل‌های نخ نمای قالی دوخته شده، گیسوان جو گندمیش را زیر روسریش مرتب کرده و گره روسریش را محکم می‌کند رنگ غم را پشت پلک چشمانش و در عمق لبخند تلخش می‌توان فهمید گویی دنیا دنیا حرف دارد، گویی به دنبال معجزه‌ای است معجزه‌ای از جنس امید، صلابت زنانگی و عزت نفس در چهره‌اش غوغا می‌کند،گویی دردهای ناگفتنی و شبیخون حجم غم‌ها توی دلش تلمبار شده و این غم‌های زمانه در پس هیاهوی زندگی چهره‌اش را تکیده‌تر کرده و خطوط آسمان پیشانیش را بیشتر بیشتر.

به گزارش ایسنا، کیارش کودک بزرگش که از نگاه به روشنایی روز و جلوه مهتاب محروم است و گو اینکه مادر حکم نور چشمانش را دارد دستان خود را به بازوان او حلقه کرده و هر از چند گاهی با لبخندی به لب با سرانگشتان خود با گوشه دامن آبی مادر بازی می کند و توپ پلاستیکی قرمزش را در کنار دستانش بیشتر به خود میچسباند.

رقیه خانم این گونه شروع می‌کند: کیارش فرزند ۱۳ ساله‌ام نابیناست و از نظر ذهنی دارای مشکل است با وجود مشکل ذهنیش وقتی ناراحتی و گریه‌های مرا می‌بیند برای اینکه مرا امیدوار کند می‌گوید مامان کم کم دارم خوب می‌شوم ناراحت نباش و  بعد آنگاه خود اشک‌هایم را  با دستان کوچکش از گونه‌هایم پاک می‌کند و برای خوشحالی من می‌گوید اگر خوب شدم فوتبالیست می‌شوم.

با گفتن فوتبالیست خنده‌ای شفاف بر چهره کیارش می‌نشیند و برای اینکه به مادر نشان دهد سر قول خود خواهد بود بیشتر توپ پلاستیکیش را به خود می چسباند، مادرش ادامه می‌دهد: همیشه  دست‌هایش را روی صورتم می‌کشد تا بداند آیا باز گونه‌هایم خیس است یا نه؟حالا دیگر تمام برجستگی‌ها و فرورفتگی‌های صورتم را از حفظ می‌داند.

در حین صحبت هستیم که کیارش توپ خود را زیر بغل گرفته و برای بلند شدن از شانه مادر یاری می‌گیرد رقیه خانم مادر کیارش که نگاه مرا به سمت کیارش می‌بیند می‌گوید دائم در داخل  خانه  است به محیط خانه کاملا آشناست .

رقیه با بیان اینکه دو فرزند ۱۳ ساله و ۸ ساله به نام کیارش و کوروش دارم می‌افزاید: کیارش در کودکی به دلیل دو تومور مغزی به ناچار دو بار عمل جراحی شد و بعد از آن بینایی خود را هم از دست داد و در حال حاضر هم دچار تشنج می‌شود، دقیقا سه سال و چهار ماه از عمل جراحی کیارش می‌گذرد خدا را شکر فعلا دیگر تومورش عود نکرده است.

رقیه خانم با اشاره به اینکه کیارش به دلیل نابینایی و مشکل ذهنی در مدرسه استثنایی مشغول به تحصیل است، خاطر نشان می‌کند: روستایمان دارای مدرسه استثنایی نیست و کیارش به ناچار تنها سه کلاس در مدرسه استثنایی شهر اسدآباد درس خوانده است.

مادر کیارش گویی که بغض گلویش رو بفشارد در حالیکه سعی بر آن دارد جلوی اشک‌هایش را که بی محابا بر گونه‌اش سرازیر می‌شوند را بگیرد بغض خود را قورت داده و ادامه می‌دهد: متاسفانه کوروش پسر دومم هم در کودکی به دلیل تشنج دچار مشکل ذهنی شد و او نیز استثنایی است و هر دو تحت دوا و درمان هستند.

وی با بیان اینکه کوروش را هم امسال در مدرسه استثنایی برای کلاس اول ثبت نام کرده‌ایم، می‌گوید: خودم ۴۰ ساله و همسرم ۶۳ ساله بوده وهیچ نسبت فامیلی با یکدیگر نداشتیم، ضمن اینکه همسرم اهل یکی از روستاهای اسدآباد دربخش مرکزی و خودم هم اهل روستای دیگری از این شهرستان هستم و بعد از ازدواج به روستای همسرم آمدم.

مادر کوروش و کیارش در پاسخ به سوالم مبنی بر اینکه تفاوت سنی بالایی بین شما و همسرتان است، ادامه می‌دهد: من همسر دوم شوهرم هستم، همسر اول شوهرم پیش از ازدواج بنده فوت کرده و همسرم از خانم اولش نیز دارای چهار فرزند شامل یک پسر و سه دختر بوده که همگی متاهل هستند و در استان و شهرستان دیگری زندگی می کنند .

وی با بیان اینکه شغل اصلی همسرم گچ کار بود  اضافه می کند:همسرم ۱۲ سال پیش به دلیل سقوط از داربست در حین کار فلج و از کار افتاده شد و در حال حاضر هم به عنوان  سرپرست خانوار خانه نشین است.

رقیه خانم در حالیکه با گوشه روسریش اشک های گونه اش را پاک می کند ادامه می دهد:از من و همسرم دیگر گذشته، راستش را بخواهید دلم شیطنت های کودکانه دو طفلم را می خواهد،دوست داشتم مثل دیگر بچه های عادی زندگی روزمره کودکی خود را داشتند ،دوست داشتم مدرسه می رفتند ، دوست داشتم از شیطنت هایشان به آس می آمدم ،دوست داشتم چشم‌های کیارشم رنگ آبی آسمان را با دیدگان خودش می‌دید نه اینکه من دیده‌هایم را برای او توصیف کنم و او در ذهنش تجسم کند ،دوست داشتم بتوانم خواسته2های کوچکشان را از زندگی برآورده کنم دوست داشتم تشنج لعنتی دست از سرشان بر میداشت، نمی‌دانید چه لحظه سختی است وقتی فرزند هر مادری در برابرش بال و پر می زند و مادر مستاصل کاری از دستش بر نمی‌آید.

وی با اشاره به مشکلات مالی خانواده اش  تصریح می کند: هزینه‌های درمان هر دو فرزندم بالاست و کمک های کمیته امداد و بهزیستی پاسخگوی هزینه های دوا و داروهای دو فرزندم نیستم .

رقیه خانم  اظهار می کند:درآمد زندگی چهار نفره ما با دو فرزند بیمار از طریق  درآمد یارانه  بوده و ماهیانه کمیته امداد هم مبلغ ۱۰۰ هزار تومان به حساب واریز می کند و می گویند شما همسرتان در قید حیات است و دارای سرپرست خانوار هستید .

مادر کوروش  با بیان اینکه یکی از فرزندانمان تحت پوشش بهزیستی قرار دارد اما متاسفانه حقوقش را قطع کرده اند اظهار می‌کند: پیش از این نیز چهار بار حقوقش قطع و وصل شده است .

مادر کیارش با اشاره به اینکه تحت پوشش هیچ بیمه‌ای نیستیم و هیچ مستمری‌ای دریافت نمی‌کنیم، می‌گوید: مشکلات مالی و داشتن دو فرزند بیمار و شوهر خانه‌نشین دیگر واقعا کمرم را شکسته است و نمی‌توانم کاری کنم، همه دارای زندگی هستند و می‌دانند زندگی چه مخارجی دارد در حالیکه ما همین یارانه را هم باید برای داروهای فرزندانمان هزینه کنیم و به دیگر نیازهای آنان از خورد و خوراک و پوشاک نمی‌توانیم رسیدگی داشته باشیم.

رقیه با بیان اینکه علاوه بر خود و همسرم دو فرزندم نیز دارای دفترچه درمانی نیستند می افزاید:چند بار برای اخذ دفترچه روستایی اقدام کردم اما جوابی نگرفتم و گفتند که دفترچه روستایی دیگر نمی‌دهند.

وی ادامه می‌دهد: چند سال پیش از طریق وام و تسهیلات  بنیاد مسکن در روستای محل زندگیمان صاحب خانه شدیم اما مشکلات مالی و بیماری فرزندان موجب شده که دیگر از توان پرداخت اقساط تسهیلات مسکن دریافتی خود عاجز شده‌ایم الان دقیقا چندین ماه است که نمی‌توانیم اقساط مسکن خود را پرداخت کنیم.

مادر کیارش با بیان اینکه تاکنون از تسهیلات اشتغال‌زایی خانگی استفاده نکرده است، می‌افزاید: با قالیبافی تا حدودی آشنا هستم اما به دلیل وضعیت فرزندانم از نظر مشکل ذهنی امکان اقدام به انجام این کار را  در منزل ندارم و همواره باید مراقب آنان باشم.

وی می‌گوید: در بحث پرورش دام اگر در صورتی که تسهیلات اشتغال‌زایی خانگی به من بدهند می‌توانم نسبت به پرورش و نگهداری دام اقدام کنم و به این روش به نحوی  در کنار پرستاری از دو فرزند و همسرم با این کار بتوانم از عهده مخارج روزمره زندگی برآیم چرا که خود سرمایه لازم برای خرید دام را ندارم.

رقیه خانم  به اینجا صحبت که می‌رسد اینبار دیگر گریه امانش نمی‌دهد و با همان گریه ادامه می‌دهد: هزینه‌های سرسام آور دوا و درمان فرزندان مرا از پا در آورده و نمی‌توانم نسبت به دیگر خواسته‌های عادی آنان از نظر خورد و خوراک و پوشاک رسیدگی کنم و این امر مرا به سختی عذاب می‌دهد و همواره خود را شماتت می‌کنم که ای کاش فقط خودم بودم و این مشکلات را به تنهایی به دوش می‌کشیدم و ای کاش فرزندانم سالم بودند و این مشکلات و سختی‌های زندگی را تنها تا برهه کودکی با من تحمل می‌کردند و بعد از آن که بزرگ می‌شدند قطعا خودشان با کار و تلاش زندگی بهتری را می‌توانستند برای خود رقم بزنند.

وی می‌گوید :با دیدن فرزندان بیمارم در کنار فقر مالی امیدی به آینده ندارم اما گاهی با خود می‌گویم شاید خدا معجزه‌ای برایم کند و کسی را برای کمکم بفرستد.

رقیه خانم ادامه می‌دهد: گاهی به این فکر می‌کنم که واقعا گناه این دو طفل چه بوده که فرزند من شده‌اند و من به دلیل مشکلات مالی همواره شرمنده آنان هستم چرا که اگر مشکلات مالی نداشتیم می‌توانستیم فرزندانمان را نزد پزشکان بهتری برای معالجه برده و علت درد آنان را بیشتر پیگیر می‌شدیم.

وی با بیان اینکه همه امیدم به خداست ،اظهار می‌دارد:گاهی  منتظر معجزه ای هستم که شاید لحظه‌ای طعم آرامش را مزه کنم، دوست دارم بدانم آرامش چه طعمی دارد .

به پایان صحبت‌های رقیه خانم که می‌رسیم کیارش و کوروش در داخل حیاط خانه کوچکشان در دنیا و عالم پاک کودکی رنگارنگ خود همچون قاصدکی رها و سبک‌بال می‌مانند که همه خواسته‌هایشان به هر بهانه‌ای در این دنیا تنـــها درآغوش غمخواری مادر خلاصه می‌شود.

از بازی دنیای کودکانه آنان نه از اسباب بازی‌های رنگی خبری هست نه از تبلت و دوچرخه سواری و نه دیدن کارتون‌های تام و جری ،پلنگ صورتی و باب اسفنجی نه از بازی‌های قایم باشک،سهم آنان تنها یک توپ پلاستیکی است که آن را هم کیارش از خود دور نمی‌کند.

در راه هنگام بازگشت در حالی که بغض گلویم را می‌فشارد در دنیای افکار خود به رقیه مادر کوروش و کیارش می‌گویم: خاطرات سختی‌هایت را دور نریز اما این خاطرات و رنج‌ها را هم بر دیوار دلت قاب نکن ، شکست‌ها و نگرانی‌هایت را رها کن، در جاده ی زندگی، نگاهت که به عقب باشد؛زمین می‌خوری ،زخم بر می‌داری و درد می‌کشی، با اعتمادخودت را به خدا بسپار، ناامید نباش، دلسرد نشو، برای شادی دل کودکانه کوروش و کیارشت لبخند بزن چه می‌دانی؟ شاید برای سهم تو از آرامش روزی ،ساعتی و یا کسری از ثانیه‌ای معجزه‌ای از امید در راه باشد چراکه خدا همین نزدیکی هاست.

انتهای پیام

  • یکشنبه/ ۲۱ شهریور ۱۴۰۰ / ۰۸:۴۲
  • دسته‌بندی: همدان
  • کد خبر: 1400062115060
  • خبرنگار : 50037