باد در نخلهای ساحل جزیره میپیچد، نخلها پشت سر ما در باد دریا کلافهاند، هر روز یکیشان قطع می شود و جایش برج سبز می شود. ما از سفرمان خاطره میسازیم در سایه نخلهایی که حافظه ندارند. برهوتی است که دورتادورش را موجهای سرگردان گرفتهاند، دورتادور جزیره جاده کشیدهاند، از مراکز تجاری شیک تا بازار عربها، این طرف کشتی یونانی میپوسد و سانتیمتر به سانتیمتر در موجهای خلیج فارس فرو میرود، آن طرف در ساحل مرجانی جوانکها موجسواری میکنند، پیمانکارها برج میسازند، کارگرها در کوچه پس کوچه های قدیم کیش میخوابند. جزیره حافظه ندارد، از خودش چیزی به یاد نمیآورد، یک خالی بزرگ که هتل و فروشگاه و پیست ساحلی دارد، ولی خاطره ندارد، آپارتمانها در جزیره سکونت ندارند، اینجا کسی نمیماند، کسی اینجایی نیست، هر چه هست یک جزیره است پر از سکوت. باد از ساحل میآید در خیابانهای آرام دور میزند، ما میخندیم، سوغاتی میخریم، عکس میگیریم، میرویم، کیش خاطره میشود، کیش همانجا میماند، کیش خاطره ندارد.
نظرات