عکس، ثبت لحظههاست. این جمله کلیشهای، تعریفی بارها شنیدهشده از عکس و عکاسی است؛ اما گاه در پس هر کدام از این لحظات، قصه و روایتی نهفته است؛ روایتی که گاه ماجرای عکس را بازگو میکند و گاه تکنیک یا انگارههای پیدا و پنهان عکس را آشکار میسازد. عکاسان ایسنا در یک ماه اخیر، هفت عکس خود را به عنوان عکسهای منتخب ماه انتخاب کردهاند و حالا در اینجا، تجربیات خود در زمان عکاسی را نقل میکنند.
گلولای تمام کوچه و پسکوچههای اطراف امامزاده داوود را گرفته بود؛ تا جایی که در بعضی از قسمتها تا بالای زانو در گل فرو رفته بودیم و مجبور بودیم آهسته حرکت کنیم. به دلیل فرونشست زمین و تخریب خانهها و مغازهها گاهی به بنبست میرسیدیم و مجبور میشدیم مسیر دیگری برای رسیدن به امامزاده داوود انتخاب کنیم. در نظرم مانند زائری بودیم که وقتی به حرم نزدیک میشود، آهستهتر از هر زمان دیگری قدم بر میدارد و راز و نیاز میکند تا به ضریح برسد.
اطراف ضریح را گلولای گرفته بود و تنها با نور کمی که از در اصلی وارد محیط میشد، میتوانستیم داخل را ببینیم، آن هم با روی پنجه ایستادن؛ چون کتابخانهای واژگون مسیرمان را سد کرده بود.
همین موضوع عکس گرفتن را تنها با سرعت شاتر پایین امکانپذیر میکرد، آن هم اگر دستم نمیلرزید.
تا جایی که میتوانستم دستم را بالا آوردم و چند عکس متوالی با سرعت شاتر پایین گرفتم - مانند همان زائری که در حرم دست به دعا برمیدارد- یکی پس از دیگری تار و محو شدند. چند دقیقه دیگر ادامه دادم تا بالاخره از همین فریم -تقریبا- راضی شدم؛ مثل زائری که با امید استجابت دعایش حرم را ترک میکند، بیرون آمدم.
**********
ورزش والیبال به واسطه سرعت بالای خود از هیجان زیادی برخوردار است و عکاسی از جزییات این ورزش و ثبت تصاویری از آن که در حالت عادی دیده نمیشوند بسیار لذت بخش است. گاهی در مسابقات ورزشی شرایطی مهیا میشود که در آن چند اتفاق مجزا به گونهای، همزمانی پیدا میکنند و اگر عکاس بتواند این لحظات خاص را شکار کند تصاویر جذاب تری ثبت خواهد شد. این عکس در مسابقات قهرمانی نوجوانان والیبال آسیا که در تهران برگزار شد ثبت شده است.
**********
پس از درگذشت هوشنگ ابتهاج، درهای خانه او به روی علاقمندان باز شد تا برای گرامیداشت یاد و نامش دور هم جمع شوند. این عکس، تصویری از او در سایه درخت ارغوانی است که ابتهاج شعر معروفش یعنی «ارغوان» را برای آن سروده است. خانه هوشنگ ابتهاج در فهرست میراث فرهنگی به ثبت رسیده است.
**********
این تصویر در روزهای عزاداری محرم ۱۴۰۱ در تکیه سادات اخوی محله عودلاجان تهران گرفته شده است؛ تکیهای که تاریخ ساخت آن به دوره فتحعلی شاه قاجار منتسب میشود و از ابتدا برای عزاداری زنان در روزهای محرم اختصاص داده شد، اما به مرورمردان هم امکان حضور پیدا کردند. آنچه این تکیه را از سایر حسینیههای قدیمی تهران متمایز میکند، فضایی است که به طور ویژه به زنان اختصاص داده شده و اصل مراسم که شامل سخنرانی و تعزیه است، در همین فضا برگزار میشود.
**********
عکاسی از مناطق درگیر تنش آبی یکی از سوژه هایی است که هر ساله به آن میپردازم
روستای گبیر زهیر یکی از ۶۲ روستای شهرستان حمیدیه و جزو ۱۷ روستای بخش گمبوعه در جنوب خوزستان است که با توجه به بحران آب در حوضه رودخانه کرخه با تنش آبی مواجه است و تامین آب در آن بصورت روزانه و با تانکر صورت میگیرد. کشاورزی و پرورش دامهای سبک و سنگین یکی از مهمترین منابع درآمد مردمان آن روستاست.
وقتی مشغول عکاسی از تانکرهای توزیع آب در این روستا بودم چند نفر از اهالی از من خواستند همراهشان شوم تا چیزی نشانم دهند.
چند دقیقه تا اطراف روستا پیاده روی کردیم تا به لاشه گاومیشی رسیدیم که از فرط تشنگی تشنگی روی زمین خشک و ترک خورده جان داده بود.
**********
مراسم شبیهخوانی «روستای پیوهژن» هر سال روز عاشورا برگزار میشه که متاسفانه ۲ سال گذشته به دلیل شیوع گسترده کرونا در کشور و این روستا خبری از اجرای این شبیهخوانی نبود. با توجه به آشنایی که من از مردم روستا و نوع برگزاری این مراسم داشتم صبح روز عاشورا ساعت ۵ از مشهد به سمت روستا راه افتادم تا برای ساعت ۷ که مراسم شروع میشه به روستا رسیده باشم.
برای این مراسم دو دسته عزاداری یکی از بالا و دیگری از پایین روستا حرکت و به نوعی تعزیهخوانی میکنند تا هر دو دسته به محل شبیهخوانی برسند و مراسم اصلی آغاز شده و مردم برای تماشا دور تا دور مینشینند.
من قبلا هم این مراسم رو عکاسی کرده بودم به همین دلیل میدونستم آخر برنامه تمام شخصیتهایی که در مراسم شبیهخوانی کشته شده بودند به صحنه نمایش منتقل میشند و مردم هم به صورت نمادین جنازهها راروی دست میگیرند و عزاداری میکنند؛ به همین خاطر خودم را به بالاترین نقطه تکیه رسوندم تا بتونم از این صحنه عکاسی کنم.
**********
همیشه تابستون که میشد یکی از زیباترین و خاطره انگیزترین جاهایی که ما در اورمیه و یا بهتره بگم آذربایجان میرفتیم دریاچه اورمیه بود تا اینکه در سالهای اخیر کم کم این نگین زیبای آبی رنگ رو به خشکی رفت و واکنش های زیادی از طرف مردم و به تبع اون مسئولین داشت طبیعی هم بود یکی از بزرگترین سرمایه های ایران در دو استان آذربایجان غربی و آذربایجان شرقی داشت خشک میشد این باعث تغییرات گسترده در منطقه شده بود که یکی از بزرگترینش تغییر محسوس آب و هوا بود که زنگ خطری جدی برای مردم منطقه محسوب می شد پس از بحران جدی خشک شدن بخش اعظم دریاچه اورمیه در سال های ۹۳،۹۴ ستادی با نام ستاد احیای اورمیه تشکیل شد که باعث تثبیت نسبی آب دریاچه و تخصیص حق آبه اون در سال های بعدی شد بود البته که بارش ها خوب در افزایش نسبی آب تاثیر محسوس و مهمی داشت حالا باز ستاد احیای دریاچه اورمیه ای در کار نیست و دریاچه اورمیه باز وضعیت وخیمی داره و حتی وخیم تر از قبل که دیدن این صحنه ها غم انگیز برای هر فردی بخصوص کسی که خاطرات خوبش گره خورده با دریاچه اورمیه خیلی سخت و درد آوره، مثل کابوسی که نمی تونی ازش فرار کنی
امیدوارم که هرچه سریع تر جلوی این فاجعه زیست محیطی گرفته بشه چون هر روز داره دیرتر و دیرتر میشه.
**********
نظرات