به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر با این مقدمه در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «خوشبختانه در ماههای اخیر صورت جلسات مذاکرات شورای اتقلاب در سال ۵۸ منتشر شده و با دیدگاههای اعضا بیشتر آشنا میشویم؛ هر چند که همین صورت جلسات نشان میدهد جدای این ۱۵ تَن چهرههایی چون احمد صدر حاجسیدجوادی، ابراهیم یزدی و میرحسین موسوی نیز مدت کوتاهی عضو شورای انقلاب بودهاند اما در این نوشته به ۱۵ عضو دایم میپردازم.
این شورا در ابتدا بازوی مشورتی رهبر انقلاب به حساب میآمد و سپس نقش قوۀ مقننه را ایفا کرد و مصوبات آن حکم قانون پیدا کرد. پس از کنارهگیری دولت موقت، نقش قوۀ مجریه را هم بر عهده گرفت و تا تشکیل مجلس اول و دولت شهید رجایی هم مجلس بود و هم دولت. (از آبان ۱۳۵۸ تا مرداد ۱۳۵۹)
چنان که بهتازگی و در مطلب مربوط به درگذشت ژیسکاردستن آوردم نمایندگان رییسجمهوری وقت فرانسه در دیدار با امام در پاریس پیام جیمی کارتر، رییسجمهوری وقت آمریکا، را منتقل کردند: «پرزیدنت کارتر از پرزیدنت ژیسکاردستن خواسته این پیام را برای شما برسانم که آیا بهتر نیست مدتی را به سکوت و آرامش بگذرانید و اجازه دهید بختیار کار خود را انجام دهد؟ چون امکان دخالت ارتش جدی است و این اوضاع را بدتر خواهد کرد.» امام اما با رد این فرضیه از تصمیم خود برای تشکیل شورای انقلاب با عضویت «افراد پاکدامن» خبر میدهد: «ایران را به حال خود بگذارید تا من برای انتقال قدرت، شورای انقلاب مرکب از افراد پاکدامن تشکیل دهم. در غیر این صورت امید آرامش نیست و از کودتای نظامی هم ملت نمیترسد. اگر ایران را به حال خود بگذارید نه گرایش کمونیستی خواهد داشت نه به غرب.»
از این جمع سه نفر در سه حادثۀ تروریستی با ترور به شهادت رسیدند و ۹ نفر دیگر نیز چشم از جهان بستهاند و از این ۹ درگذشته، یکی اعدام شده است و همین سرنوشتهای کاملا متفاوت، انگیزه و موضوع این نوشتار است:
۱. آیتالله سیدمحمود طالقانی به اعتقاد بسیاری، پس از امام بالاترین نقش را داشت و حتی برخی رسانههای غربی در تعبیری هدفمند از تعبیر «دو رهبر» استفاده میکردند. حال آن که طالقانی خود به رهبری امام اذعان داشت و در آبان ۱۳۵۷ و با اوجگیری نهضتی که توسط امام برپا شده بود همراه آیتالله حسینعلی منتظری از زندان آزاد شده بود. طالقانی در حالی در ۱۹ شهریور ۱۳۵۸ درگذشت که همچنان عضو شورای انقلاب بود؛ هر چند در بیشتر جلسات آن شرکت نمیکرد. از طالقانی به عنوان دومین رییس شورای انقلاب نیز یاد شده است. هرچند به عنوان اولین امام جمعه تهران و عضو مجلس خبرگان قانون اساسی برگزیده شد اما چون هوادار حکومت شورایی بود به نظر می رسید از روند امور خرسند نیست.
۲. آیتالله سیدعلی خامنهای از جوانترین اعضای شورا بودند (در آن زمان ۴۰ ساله). ایشان از مشهد به تهران آمد و در کانون این شورا قرار گرفت. فرماندهی کل سپاه پاسداران، عضویت موسس در حزب جمهوری اسلامی، معاونت وزارت دفاع، نماینده امام در شورای عالی دفاع، امامجمعه تهران، نماینده تهران در اولین دوره مجلس، دبیر کل حزب جمهوری اسلامی، رییسجمهوری (۱۳۶۰ تا ۱۳۶۸) و نماینده مجلس خبرگان رهبری از مسئولیتهای ایشان قبل از تصدی عالیترین مقام در جمهوری اسلامی (رهبری) در پی ارتحال رهبر فقید انقلاب به حساب میآید. هیچ یک از دیگر اعضای شورای انقلاب تا این اندازه در ساختار سیاسی تا عالیترین مرتبۀ حکومتی ارتقا نیافت.
۳. آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی ابتدا معاون و سپس وزیر کشور شد و بعد از راهیابی به دوره اول مجلس به ریاست مجلس شورای اسلامی رسید. مدیریت بسیار پر نفوذ و مقتدرانه به همراه نمایندگی امام در شورای عالی دفاع او را به یکی از نمادهای جمهوری اسلامی بدل ساخت.
از سال ۶۸ تا ۷۶ رییسجمهوری و پس از آن تا هنگام درگذشت شوکآور در ۱۹ دی ۱۳۹۵ رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام بود. با روی کار آمدن محمود احمدی نژاد اما از میزان اقتدار او کاسته شد و پس از انتخابات و حوادث ۱۳۸۸ گمان میرفت از صحنه رسمی کنار رود اما به رغم وانهادن ریاست مجلس خبرگان رهبری و عدم صدور مجوز شرکت در انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۳۹۲ با روی کار آمدن حسن روحانی بار دیگر نقش قبلی را بازیافت. ۳ روز قبل چهارمین سالگرد درگذشت او بود. مرگ او که نقش بالانسر و توازنبخش را ایفا میکرد، حاکمیت سیاسی را بیش از پیش به سمت یک دست شدن پیش برده است؛ اتفاقی که شاید با انتخابات ۱۴۰۰ کامل شود.
هیچیک از اعضا مانند هاشمی رفسنجانی فرصت نیافت خود را در معرض رأی مردم قرار دهد و تنها یک سال قبل از درگذشت نیز به عنوان نمایندۀ اول تهران در مجلس خبرگان انتخاب شده بود.
۴. آیتالله سیدمحمد حسینی بهشتی نماینده تهران و سپس نایبرییس مجلس بررسی پیشنویس قانون اساسی شد و بالاترین نقش را در تدوین قانون اساسی ایفا کرد. دبیر کل حزب تازهتاسیس حزب جمهوری اسلامی هم بود و پس از مخالفت امام با کاندیداتوری روحانیون برای ریاستجمهوری این امکان را از دست داد. اما در پایان سال ۵۸ رییس دیوان عالی کشور شد که در آن زمان عالیترین مقام قضایی به حساب میآمد. این چهرۀ بسیار موثر و نظریهپرداز در واقعه تروریستی هفتم تیر ۱۳۶۰ به همراه دهها نفر از همفکران خود به شهادت رسید. از شهید بهشتی به عنوان سومین رییس شورای انقلاب نیز یاد شده است.
۵. حجتالاسلام محمدجواد باهنر یکچند معاونت وزارت آموزش و پرورش را بر عهده گرفت و بعدتر در دولت شهید رجایی وزیر همین وزارتخانه شد. او از جانب امام به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. پیش از آن هم نماینده رهبر انقلاب در نهضت سوادآموزی بود. با شهادت دکتر بهشتی، شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی او را به عنوان دبیرکل حزب برگزید و کوتاه زمانی پس از آن و با انتخاب محمدعلی رجایی به ریاستجمهوری، نخستوزیر شد و با همین عنوان و در کنار رییسجمهور رجایی در واقعه ۸ شهریور ۱۳۶۰ در ۴۸ سالگی به شهادت رسید.
۶. آیتالله سیدعبدالکریم موسوی اردبیلی در مجلس خبرگان قانون اساسی عضویت داشت و همراه شهید بهشتی منصب عالی قضایی گرفت و دادستان کل کشور شد. او پس از هفتم تیر ۶۰ تا رحلت امام و بازنگری در قانون اساسی و ایجاد عنوان تازه رییس قوه قضاییه در ساختار سیاسی، رییس دیوان عالی کشور و عملا عالیترین مقام قضایی (بدون احتساب دادستانی انقلاب) بود.
پس از درگذشت امام خمینی (ره) و در بازنگری قانون اساسی قوۀ قضاییه از ادارۀ شورایی به ریاست فردی تغییر یافت و موسوی اردبیلی هم از سمتهای سیاسی و بعدتر از امامت جمعه موقت تهران کنار رفت و در قم به عنوان مرجع تقلید خود را شناساند. گرایش او به اصلاحطلبان بود و پس از انتخابات سال ۸۸ هم برای میانجیگری تلاش کرد ولی موفق نشد. کمتر از دو ماه قبل از درگذشت هاشمی رفسنجانی او از دنیا رفته بود.
۷. آیتالله محمدرضا مهدوی کنی امامجماعت مسجد جلیلی در دهه ۵۰ با پیروزی انقلاب مسئولیت کمیتههای انقلاب را بر عهده گرفت و در سال بعد وزیر کشور شد. در سال ۱۳۶۰ و پس از شهادت دکتر باهنر نخستوزیر شد و با ثبت نام برای انتخابات ریاستجمهوری انتظار حمایت داشت اما حزب جمهوری اسلامی پشتیبانی نکرد؛ چرا که او از ابتدا به عضویت حزب درنیامده بود و فعالان حزب ترجیح دادند حال که مانع کاندیداتوری روحانیون برداشته شده دبیر کل خود را به عنوان نامزد معرفی کنند.
مهدوی کنی از انتخابات کنار رفت و بعدتر از مناصب اجرایی نیز فاصله گرفت و بیشتر وقت و همت خود را صرف مدیریت جامعه الامام الصادق یا دانشگاه امام صادق کرد. ضمن این که در مقام دبیر کل جامعه روحانیت مبارز در صحنه سیاسی حضور فعال داشت و جریان موسوم به راست سنتی را هدایت میکرد. مهدوی کنی در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکرد تا سرانجام در آخرین دوره مجلس خبرگان رهبری کاندیدا و سپس نماینده و رییس مجلس خبرگان رهبری شد. در مهر ۱۳۹۳ و پس از چند ماه بیهوشی درگذشت.
۸. آیتالله مرتضی مطهری با این که رییس شورای انقلاب بود اما زودتر از دیگران از گردونۀ شورای انقلاب خارج شد؛ چرا که در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ به دست گروه فرقان ترور شد و به شهادت رسید. برای استاد مطهری گویاترین توصیف همان عنوان «ایدئولوگ جمهوری اسلامی» است. به بیان دیگر اگر موتور انقلاب را دکتر علی شریعتی با تهییج جوانان در حسینیه ارشاد روشن و آنان را جذب قرائت تازهای از دین کرد استاد مطهری نیز دست در کار شد و برای ساختاری که به سرعت شکل گرفته بود نظریهپردازی کرد.
اگر این ترور رخ نداده بود، مطهری نقشهای متعددی بر عهده میگرفت؛ چرا که از اعتماد و حمایت کامل آیتالله خمینی برخوردار بود.
سرنوشت ۷ عضو غیر روحانی
۹. ابوالحسن بنیصدر با درگذشت آیتالله طالقانی، شورای انقلاب را مدتی عملا آیتالله بهشتی اداره میکرد اما با انتخاب ابوالحسن بنیصدر به عنوان اولین رییسجمهوری تاریخ ایران او رییس شورای انقلاب هم شد. دوران ریاستجمهوری بنیصدر اما نیمهتمام ماند؛ چرا که ۱۸ ماه بعد، مجلس شورای اسلامی طرح عدم کفایت سیاسی او را تصویب کرد و کنار گذاشته شد. هر چند رهبر فقید انقلاب به او این فرصت را دادند که به امور تحقیقی بپردازد که به منزله اعطای نوعی اماننامه برای ادامه حضور در کشور محسوب میشد اما با پیوستن مجاهدین خلق (منافقین) به او و وقایع خونبار ۳۰ خرداد ۱۳۶۰، اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب تهران بنیصدر را احضار و ممنوعالخروج کرد و از آن پس به مدت ۴۳ روز زندگی مخفیانه داشت تا این که به همراه مسعود رجوی از ایران خارج شد و پس از ۳۰ ماه بار دیگر به فرانسه بازگشت و اکنون قریب ۴۰ سال از آن زمان گذشته است. بنیصدر با جدا شدن از رجوی و طلاق دخترش - فیروزه - از او در میانه دهه ۶۰ عملا خطای استراتژیک خود را پذیرفت اما در گفتوگو با رسانهها معمولا میکوشد به این بخش از زندگی خود نپردازد. اولین رییسجمهوری ایران که متولد ۱۳۱۲ است و چندی پیش خبر مرگ او در سانحۀ رانندگی در فضای مجازی منتشر و بعد تکذیب شد، با روزنامۀ انقلاب اسلامی و کار رسانهای خود را شناساند و اکنون از فضای مجازی برای بیان نظرات انتقادی خود بهره میبرد.
۱۰. حسن ابراهیم حبیبی نیز همچون بنیصدر و روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت. حبیبی در کمیته تدوین پیشنویس قانون اساسی نیز عضویت داشت و کاری را که خود بهتنهایی آغاز کرده بود به همراه حقوقدانانی چون عبدالکریم لاهیجی، محمدجعفر جعفری لنگرودی، ناصر کاتوزیان و ناصر میناچی ادامه داد. هر چند متن این پیشنویس در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی دستخوش تغییرات اساسی شد اما حبیبی زبان به اعتراض نگشود و به حاکمیت جمهوری اسلامی پیوست. او در دولت شورای انقلاب عهدهدار وزارت علوم بود و در اولین دوره انتخابات ریاستجمهوری در بهمن ۵۸ کاندیدا شد ولی به رغم حمایت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم توفیقی کسب نکرد؛ چرا که جامعه روحانیت مبارز از بنیصدر حمایت کرده بود و حزب جمهوری اسلامی در شوک حذف کاندیدای خود - جلالالدین فارسی به دلیل افغانتبار بودن - به سر میبرد هر چند روزنامه ارگان حزب عملا دکتر حبیبی را تبلیغ میکرد.
او کاندیدای اولین دوره مجلس شورای ملی جمهوری اسلامی (مجلس شورای اسلامی) شد و این بار با آرای بالا به مجلس راه یافت. با این که تصور میشد به نیروهای ملی - مذهبی گرایش دارد اعلام کرد هیچ گاه عضو نهضت آزادی نبوده و اندکاندک به جناح خط امام نزدیک شد تا جایی که پس از اتمام نمایندگی با پیشنهاد آیتالله موسوی اردبیلی به عنوان وزیر دادگستری معرفی شد و به عضویت دولت میرحسین موسوی درآمد. دکتر حبیبی از جانب امام پیشتر به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمده بود و آخرین حکمی که از امام خمینی دریافت کرد نیز عضویت در شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۶۸ بود.
او که در کسب عنوان اولین رییسجمهوری ایران ناکام مانده بود ۱۰ سال پس از آن تکاپو، توانست عنوان اولین معاون اول رییسجمهوری ایران را به دست آورد؛ سمتی که پس از بازنگری در قانون اساسی و حذف نخستوزیر ایجاد شد و ۱۲ سال (از ۱۳۶۸ تا ۱۳۸۰) معاون اول دو رییسجمهوری - هاشمی رفسنجانی و سیدمحمد خاتمی - بود. حبیبی پس از آن با مسئولیت هایی چون ریاست فرهنگستان زبان و ادب پارسی و بنیاد ایرانشناسی روزگار گذراند و از سیاست - دست کم در سطح علنی - فاصله گرفت.
دوستان سابق او البته انتظار داشتند پس از گرفتارشدن ملی-مذهبی ها تلاشهایی انجام دهد اما دکتر حبیبی به اتاق سکوت رفته بود و سرانجام پس از طی یک دوره بیماری چند ساله در ۱۲ بهمن ۱۳۹۱ درگذشت؛ شگفت این که در همان روزی چشم از جهان فروبست که ۳۴ سال قبل از آن به ایران بازگشته بود. به همین خاطر یادگار امام با تقاضای همسر او - خانم دکتر شفیقه رهیده - موافقت کرد و پیکر او در شبستان حرم امام خمینی به خاک سپرده شد.
۱۱. صادق قطبزاده نیز مانند بنیصدر و حبیبی همراه امام و ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ به ایران بازگشت و همچون آنان در انتخابات ریاستجمهوری نامزد شد. آرای او اما بسیار اندک بود و در ردیف آخر قرار گرفت. او در پی پیروزی انقلاب به ریاست سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران - که هنوز صداوسیما خوانده نمیشد - رسید و انتقادات بسیار برانگیخت و از روشنفکران تا دولت موقت همه از عملکرد او ناراضی بودند. در دولت شورای انقلاب، وزیر خارجه و جانشین بنیصدر و دکتر یزدی شد. در آستانه انتخابات ریاستجمهوری و با هماهنگیهایی که با دولت پاناما انجام داده بود، توانست هواپیمای حامل شاه را در میانه راه به زمین بنشاند و این شایعه رواج یافت که قرار است توسط دولت پاناما شاه به ایران مسترد و گروگانها آزاد شوند.
وزارت خارجه که در اختیار او بود در اقدامی که آشکارا استفاده از امکانات دولتی به نفع یک کاندیدا بود در سوم بهمن ۱۳۵۸ خبر از بازداشت شاه داد و روزنامه اطلاعات متعاقب آن تیتر زد: «شاه بازداشت شد.»
قطبزاده میخواست با بازی با این برگ به ریاستجمهوری برسد اما پروژه او به اتمام نرسید و از این اتفاق نهتنها طرفی نبست که به زیان او تمام شد. با این حال تا اتمام کار دولت شورای انقلاب و نخستوزیری شهید رجایی در مرداد ۱۳۵۹ وزیر خارجه بود. تنها دو سال بعد و در ۲۱ مرداد ۶۱ اما به اتهام مشارکت در کودتا و توطئه قتل امام در دادگاه ارتش به ریاست آیتالله محمد محمدی ریشهری محاکمه و به اعدام محکوم شد.
حکم ۳۵ روز بعد و در ۲۵ شهریور ۶۱ به اجرا درآمد. صادر کننده حکم - محمدی ریشهری - توضیح داد: «ادعای وی که میخواستم در جلسات بعد با ترور امام مخالفت کنم مسموع نیست زیرا اولا دلیلی برای اثبات این مدعا ندارد. ثانیا هر کس میداند که تا امام در میان امت باشد هیچ توطئهای به ثمر نمیرسد. ثالثا نوار و اطلاعات موجود نشان میدهد که به طور قطع او طرح شهادت امام را داشته و در این رابطه وارد اقدام هم شده ولی با عنایت الهی و در جریان بودن مسئولین کشور موفق نشده است. لذا آقای صادق قطبزاده به عنوان یاغی [یا باغی] و به عنوان یکی از مصادیق بسیار روشن مفسد محکوم به اعدام است.»
بدین ترتیب قطبزاده، سومین وزیر امور خارجه در تاریخ معاصر لقب گرفت که به جوخۀ اعدام سپرده شدند. نخستین، دکتر سیدحسین فاطمی وزیر خارجه دولت دکتر مصدق بود که پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و در پی نزدیک به ۱۸ ماه زندگی مخفی دستگیر و محاکمه و به اعدام محکوم شد. دومی دکتر عباسعلی خلعتبری که پس از پیروزی انقلاب اعدام شد و سومی همین صادق قطبزاده. در تاریخ ۳۵ سالۀ جمهوری اسلامی همچنان او تنها فرد با سابقه وزارت در جمهوری اسلامی به حساب میآید که اعدام شده است.
۱۲. علیاکبر معینفر زلزلهشناس برجسته ایرانی و کارشناس رسمی دادگستری به عنوان اولین وزیر نفت ایران شهرت دارد؛ چرا که پیش از انقلاب عنوان «وزیر نفت» وجود نداشت و در اجلاس اوپک وزیر دارایی شرکت میکرد و امور نفت را ابتدا شخص شاه و بعد رییس شرکت ملی نفت ایران اداره میکردند.
معینفر ابتدا رییس سازمان برنامه و بودجه شد و با کنار رفتن حسن نزیه قرار بود مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران شود اما تشکیل وزارت نفت را به شورای انقلاب پیشنهاد داد و خود نخستین وزیر نفت ایران شد و در اجلاس اوپک در کاراکاس خوش درخشید و از عهدۀ چالش با احمد زکی یمانی وزیر نفت عربستان سعودی برآمد. سعودیها همواره خواستار افزایش تولید بیتوجه به قیمت بودهاند؛ حال آن که ایران از زمان شاه خواستار افزایش قیمت بوده است.
معینفر نماینده اولین دوره مجلس شورای اسلامی هم شد و مشهورترین خاطرۀ مربوط به او درگیری فیزیکی یکی از نمایندگان وقت با او – به نام قرهباغ – حین نطق قبل از دستور است؛ در حالی که رییس مجلس - هاشمی رفسنجانی - خندهکنان نظاره میکند. معینفر که عضو انجمن اسلامی مهندسین و از وفاداران به مهندس مهدی بازرگان به حساب میآمد و بر خلاف تصور عضو نهضت آزادی نبود، در دی ماه ۹۶ درگذشت.
۱۳. عزتالله سحابی پس از یک دورۀ طولانی زندان در شهریور ۱۳۵۷ آزاد شد. فرزند دکتر یدالله سحابی و همسر خواهرزاده مهندس مهدی بازرگان چهره شناختهشدهای بود که در نگاه اقتصادی با افکار پدر و بازرگان اختلاف داشت و به همین خاطر در تیرماه ۱۳۵۸ از نهضت آزادی کناره گرفت. محمدعلی رجایی نیز در همین زمان از این حزب استعفا کرد. سحابی در دولت موقت رییس سازمان برنامه و بودجه شد و مانند همفکران خود به عضویت مجلس اول درآمد و باز مانند آنان پس از آن در بیرون از ساختار رسمی سیاسی به صف منتقدان پیوست. با این تفاوت که او از پاسخ به درخواست مشاوره نخستوزیر وقت تن نمیزد و مشی اقتصادی میرحسین موسوی در باور به دخالت دولت در امور بازار را به سبب التزام دولت به تأمین حداقلهای مورد نیاز میپسندید. شگفت این که سحابی به لیبرال شهرت داشت؛ حال آن که در واقع سوسیالیست بود و باز در حالی مخالف دولت تلقی میشد که با دولت موسوی مشکلی نداشت. او در دهه ۷۰ با انتشار مجله «ایران فردا» در صحنۀ سیاسی ایران نقشآفرینی کرد و به رغم چند بار بازداشت و تحمل رنجهای بسیار بر اصلاح درونساختاری تاکید میورزید؛ تا جایی که انتقادات و اختلافات قبلی با هاشمی رفسنجانی را فروگذاشت و در دور دوم انتخابات ریاستجمهوری در سال ۸۴ از او حمایت کرد؛ هر چند ستاد انتخاباتی هاشمی برای رساندن این صدا به جامعه نکوشید و بهای اصرار بر محدودماندن به دایره خود را با روی کار آمدن محمود احمدینژاد پرداختند. اتفاقی که در مراسم تشییع جنازه او در لواسان رخ داد از مرگ خود او در ۱۰ خرداد سال ۱۳۹۰ تراژیکتر بود و آن مرگ دخترش هاله بود که به تازگی از زندان آزاد شده بود.
۱۴. مهدی بازرگان آشناترین نام جناح دوم شورای انقلاب مهندس مهدی بازرگان است که شرح زندگی او در کتاب میگنجد نه در یک مقاله. استاد و ریس دانشکدۀ فنی دانشگاه تهران و رییس هیأت خلع ید از شرکت نفت ایران و انگلستان در دوران نهضت ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق با حکم امام خمینی (ره) نخستوزیر و مأمور تشکیل دولت موقت و انتقال قدرت از حکومت سلطنتی به جمهوری اسلامی شد.
بعد از استعفا از نخستوزیری نماینده مجلس شد؛ در حالی که میتوانست پیش از آن کاندیدای ریاستجمهوری شود و نشد. از سال ۱۳۶۰ در موضع منتقد حاکمیت قرار گرفت اما در ایران ماند و در سالهای جنگ نیز تنها صدای مخالف ادامه جنگ بود که تحمل میشد و خصوصا پس از قبول قطعنامۀ ۵۹۸ خواستار پذیرش آن بود. اتفاقی که یک سال با آن مخالفت میشد و سرانجام پذیرفته شد.
بازرگان در ۳۰ دی ۱۳۷۳ در سوییس درگذشت اما هرگز به سوییس نکوچیده بود و تنها روزهای آخر و برای درمان به این سفر رفته بود. منتها گویندۀ اخبار صداوسیما چنان بر کلمۀ سوییس تأکید میکرد که انگار در تمام سالها که بازرگان را از تلویزیون نمیدیدهاند در سوییس بوده؛ حال آن که در ایران و در حال فعالیت سیاسی بود.
۱۵. سر انجام میتوان به دکتر عباس شیبانی اشاره کرد. پزشک انقلابی که سالها در زندانهای شاه به سر برد (گویا به این خاطر که حاضر نشده بود درخواست عفو کند). او پس از انقلاب در دولت شورای انقلاب در انتخابی شگفتآور وزیر کشاورزی شد. حوزهای که هیچ تخصصی در آن نداشت اما به خاطر این که معاونت وزارتخانه را به رضا اصفهانی سپرده بود خبرساز شد. مردی که اقتصاد اسلامی درس میداد و باورهای عمیقا ضد سرمایهداری داشت و یک روز کشاورزان بیل به دست در حمایت از طرح واگذاری زمین او در بلوار کشاورز تجمع کردند.
شیبانی سالهای بعد را در مجلس به سر کرد و مانند حبیبی از سابقه و صبغه خود در نهضت آزادی فاصله گرفت و به جناح خط امام نزدیک شد. دغدغه اصلی او در ادوار مختلف مجلس اما مقابله با اسراف بود و به همین دلیل صدای اعتراض او هنگامی شنیده میشد که در موارد غیر کلان مانند مخالفت با تغییر موکت کف صحن علنی یا خرید میوه برای نمایندگان سخن میگفت.
با این که تصور میشد نقشآفرینی سیاسی او خاتمه یافته و بازنشسته میشود در سال ۸۱ با شورای دوم شهر و با ظهور آبادگران و سرلیستی آنان به صحنه بازگشت و خواسته یا ناخواسته در تغییر سپهر سیاسی که با انتخاب محمود احمدینژاد به شهرداری تهران آغاز شد نقش ایفا کرد. دکتر شیبانی پس از اتمام آن دورۀ شورا عملا حضوری در فضای سیاسی ندارد و تنها مراسمی به مناسبت روز پزشک برای او برگزار شد.
انتهای پیام
نظرات