از آنجایی که سحرخیز بودن همیشه از ارزش و اهمیت بالایی برخوردار بوده و هست، «رابین شارما»، روانشناس، در قالب یک نویسنده با اشراف بر اهمیت موضوع سحرخیزی راهکارهای ساده و عملی را برای این موضوع در کتاب «باشگاه پنج صبحیها» جمعآوری کرده است.
کتاب باشگاه پنج صبحیها در قالب داستان برای افرادی نوشته شده که به دنبال موفقیت و فاکتورهای آن هستند؛ شارما در این کتاب به اهمیت موضوع سحرخیزی پرداخته و زمان مطرح شده را زمانی مهم و به عبارتی ضربان تپنده جهان معرفی کرده است.
رابین شارما در ابتدا به حرفه وکالت مشغول بود اما پس از مدتی و در دهه ۲۰ زندگیاش تصمیم گرفت به یک سخنران انگیزشی موفق تبدیل شود و همینطور نیز شد. او در حال حاضر به نویسندگی و اجرا در تلویزیونهای کانادا نیز مشغول بوده و کتابهای زیادی را منتشر کرده است.
شارما معتقد است افرادی که جزو باشگاه پنج صبحیها هستند، هوشمندتر بوده و بدنشان از دیگر افراد انرژی بیشتری دارد. این کتاب قرار است به خوانندگانش کمک کند که میزان بهرهوریشان را با برنامههای صبحگاهی افزایش دهند. به این شکل که افراد با داشتن برنامههای منظم و سحرخیزی میتوانند در کار، زندگی شخصی و روابطشان موفقتر عمل و از زمانشان به نحو احسن استفاده کنند.
روایت قصه کتاب در مورد دو غریبه است که با یک سرمایهدار عجیب و غریب برخورد میکنند و این غریبه تبدیل به الگویی مخفی برای آنها میشود؛ خواندن فاکتورهای موفقیت، آن هم در قالب داستانی سرگرمکننده، میتواند خوانندگان این کتاب را در عملی کردن راهکارهای آن همراهی کند.
کتاب «باشگاه پنج صبحیها» فصلهای متفاوتی چون «اقدام خطرناک»، «برخوردی غیرمنتظره با یک غریبه عجیب»، «رها کردن حد متوسط و هر آنچه معمولی است»، «ماجرایی عجیب در رابطه با به دست گرفتن کنترل صبح»، «پرواز به قلههای بهرهوری، مهارت و شکستناپذیری»، «آمادهسازی برای دگرگونی در بهشت آغاز میشود»، «روش پنج صبح: برنامه صبحگاهی سازندگان دنیا»، «چهارچوبی برای نمایان کردن عظمت»، «چهار زمینه تمرکز افراد تاریخساز»، «هدایت کشتی زندگی در امواج خروشان روزگار»، «اعضای باشگاه پنج صبحیها، تشریفات عادتسازی را کشف میکنند»، «اعضای باشگاه پنج صبحیها فرمول ۲۰/۲۰/۲۰ را میآموزند»، «اعضای باشگاه پنج صبحیها ضرورت خواب را درک میکنند»، «اعضای باشگاه پنج صبحیها درباره ۱۰ تاکتیک نبوغ مادامالعمر آموزش میبینند»، «اعضای باشگاه پنج صبحیها چرخهی دوگانه عملکرد نخبگان را میآموزند» و «اعضای باشگاه پنج صبحیها به قهرمان زندگی خودشان تبدیل میشوند» را شامل میشود.
شارما درباره کتاب خود اینگونه نوشته که «کلوب پنج صبح، بر اساس مفهوم و روشی است که برای بیش از ۲۰ سال برای کارآفرینان برتر، مدیران ارشد شرکتهای بسیار معروف، سوپراستارهای ورزشی، افراد برتر حوزه موسیقی و اعضای سلطنتی تدریس میکنم. من این کتاب را در مدت بیش از چهار سال در ایتالیا، آفریقای جنوبی، کانادا، سوئیس، روسیه، برزیل و جزیره موریتیوس نوشتهام. گاهی نوشتههای این کتاب، خیلی راحت به ذهنم میآمدند و گاهی برای ادامه دادن کتاب، با سختیهایی روبرو میشدم. گاهی اوقات، میخواستم پرچم سفید را بالا ببرم، تسلیم شوم و گاهی این مسئولیت پذیری من را به ادامه دادن تشویق میکرد».
از آنجایی که ساعات ابتدایی روز از با ارزشترین زمانهای یک روز است که یک فرد میتواند با بهرهبرداری از آن به سمت موفقیت پیش رود، این کتاب نیز برای افرادی نوشته شده است میخواهند مانند عدهای موفق و پولدار برنامهریزی کرده تا به موفقیت برسند؛ به عبارتی میتوان گفت که این کتاب یک تحول اساسی در مدیریت فردی انسان ایجاد میکند و سحرخیزی را یک عامل مهم برای این مدیریت معرفی میکند.
بخشی از کتاب «باشگاه پنج صبحیها» به این شرح است:
«انگار چیزی جلودار مرد بیخانمان نبود،(و ثانیا، من در عالم کسبوکار خیلی موفقم. تعدادی شرکت راهاندازی کردم که در این دوره که شرکتها میلیاردها دلار درآمد دارند ولی در آخر سود خالصی براشون نمیمونه، سود دهی خیلی بالایی دارن. خیلی بامزه است. دنیا کموبیش داره دیوونه میشه. حرص و طمع خیلی زیاده، ولی عقل سلیم خیلی کم) در حالی که صدای خشدارش بلندتر میشد، ادامه داد (یه هواپیما روی یه باند آسفالته منتظرمه که از اینجا چندان دور نیست. پس قبل از اینکه برم، یکبار دیگه ازتون میپرسم... چون دلم میخواد بدونم. شما دو نفر از کدوم قسمت سخنرانی بیشتر خوشتون اومد؟) هنرمند جواب داد، (تقریبا از همهاش. از همهاش خوشم اومد. تمام حرفهای اون اسطورهی پیر رو ضبط کردم)، مرد بیخانمان حین آنکه دستها را محکم روی سینه قلاب میکرد، هشدار داد، «این کار غیرقانونیه. با این کار ممکنه خودت رو بندازی توی یه هچل قانونی). کارآفرین هم تایید کرد (این کار خلاف قانونه. چرا باید همچین کاری میکردی)».
«چون دلم خواست. حس کردم باید این کار رو بکنم. من هر کاری رو که دلم بخواد انجام میدم. قوانین ساخته میشن برای شکستن، میدونی؟ پیکاسو گفت شما باید قواعد رو مثل یه حرفهای بدونید، تا بتونید مثل یه هنرمند اونها رو در هم بشکنید. من نیاز دارم خود واقعیام باشم، نه یه گوسفند بیدل و جرئت که کورکورانه توی مسیری که به ناکجا ختم میشه دنبال گله راه میافته. اغلب مردم، به خصوص اونهایی که پول توی جیبشون دارن، هیچی نیستن غیر از یه مشت شارلاتان. درست عین اینکه سخنران گاهی وقتها میگفت: شما" یا میتونید همرنگ جماعت بشید یا میتونید دنیا رو متحول کنید، ولی نمیتونید جفتش رو با هم انجام بدید. خلاصه. همهاش رو ضبط کردم. الان اگه دلتون میخواد، بهم شلیک کنید. بازداشتگاه هم بدک نیست. احتمالا اونجا چند تا آدم باحال ببینم.»
«حس دوست داشتن بین خانم کارآفرین و آقای هنرمند بیشتر شد و آنها تصمیم بر این گرفتند که با هم ازدواج کنند.آقای رایلی از آنها دعوت کرده بود که مراسم عروسی خودشان را در بزرگترین شهر برزیل یعنی سائوپائولو بگیرند و آنها به این دعوت پاسخ مثبت دادن و به آنجا رفتند.خانم کارآفرین پیشرفت بسیار زیادی کرده بود و از اینکه توانسته بود بر ترسهای خود غلبه کند باعث بروز تغییرات بزرگی در زندگیاش شده بود و از این بابت بسیار خوشحال بود. اما در مسیر رسیدن به کلیسا، کسانی که دستور کشتن خانم کارآفرین را داده بودند، افرادی را فرستادند تا کار را تمام کنند. به ماشین آقای رایلی حمله کردند بادیگاردهای آقای رایلی حضور پیدا کردند و تیراندازی شدت گرفت اما ماموران آقای رایلی همه چیز را مرتب کردند».
انتهای پیام
نظرات