دوشنبهها با اهالی کتاب قرار همنشینی داریم تا تلخی روزگار کرونا را با کتاب شیرین کنیم که به فرموده حضرت حافظ: دو یار زیرک و از باده کهن دومنی/ فراغتی و کتابی و گوشه چمنی.
دوشنبهها با پویش #کتاب_یار میهمان صفحات شما در فضای مجازی هستیم. این هفته کتاب «آرزوهای دستساز» توسط فرشاد پیلهچی، رئیس جهاددانشگاهی استان قزوین معرفی میشود.
معرفی شناسنامهای کتاب
کتاب آرزوهای دستساز نوشته «میلاد حبیبی» است که انتشارات راه یار آن را در ۱۸۳ صفحه منتشر کرده است. آرزوهای دستساز از سری کتب تاریخ شفاهی پیشرفت انتشارات راه یار است که قصد دارد مردم را با قهرمانان و تلاشگرانی آشنا کند که در همین زمانه زندگی میکنند، پای سرزمینمان ایستادهاند و توانستهاند قدمبهقدم ایران را به قلهها نزدیک کنند.
این کتاب درباره...
آرزوهای دستساز ماجرای چند جوان دانشجوی کارشناسی است که تشنه فعالیت علمی، خلاقیت و نوآوری هستند. کار خود را از آزمایشگاههای دانشکده فیزیک دانشگاه تهران آغاز و تلاش میکنند تا از نظریات و فرمولهای صرف روی کاغذ عبور کرده و علم خود را وارد میدان عمل کنند. آنها در طی این مسیر با مشکلات متعددی دستوپنجه نرم میکنند و در نهایت یک شرکت دانشبنیان تأسیس کرده و اکنون ذیل این شرکت خط تولید دوربینهای سرعتسنج به نام کارابین را به راه انداختهاند.
این کتاب را بخوانید چون...
این کتاب را بخوانید تا باور کنید هر جا و در هر سنی که باشید، حتی اگر گاهی همه درها به رویتان بسته شود، باز هم میتوانید با سربلندی از کورهراهها عبور کنید، برای دیدن ناشناختهی دنیا قد بکشید، با دستهایتان مشکلات را از میان بردارید و آرزوهایتان را بسازید.
این کتاب را توصیه میکنم به...
این کتاب را به تمام کسانی توصیه میکنم که میگویند نمیتوانیم و نمیشود و نمیگذارند. به جوانانی توصیه میکنم که قدرت جوانی خود را جدی نگرفتهاند و کارهای بزرگ را به آیندههای دور و نزدیک موکول میکنند. به یک معنا همه ما در هر موقعیتی که هستیم، هر رشتهای که میخوانیم و هر جای راه که هستیم؛ اگر میخواهیم نمونهای از شعار «خواستن توانستن است» را درک کنیم و خود نیز به آن جامه عمل بپوشانیم، مخاطب این کتاب هستیم.
این پاراگراف از کتاب را خیلی پسندیدم...
اینکه شرکت حوالی میدان انقلاب بود، برایم دردسر داشت. هر روز باید از وسط کلی کتابفروشی رد میشدم؛ کتابفروشیهایی که قهرمانهای پشت ویترینشان فرگوسن و جابز و زاکربرگ بودند. میتوانستم بپذیرم که آنها کارهای بزرگی کرده و تجربههای ارزشمندی داشتهاند، اما نمیتوانستم قبول کنم که فقط آنها میتوانند ما را در رسیدن به آرزوهایمان کمک کنند. هرچقدر دنبال آدمهای خودمان میگشتم خبری نبود که نبود. آدمهای این خاک، آدمهایی که زیر این اجاق چهلساله میدمیدند تا گُر بگیرد، اما با گمنامی در کوچه پس کوچههای فراموشی گم شده بودند.
از یک تا ۵ به این کتاب ۴ ستاره میدهم
انتهای پیام
نظرات