«مارادونا و فرهنگ فقر» عنوان یادداشتی است از دکتر حامد بخشی، عضو هیات علمی پژوهشکده گردشگری جهاد دانشگاهی خراسان رضوی، که با نگاهی به زندگی مارادونا به تشریح «فرهنگ فقر» پرداخته است.
متن کامل این یادداشت را که در اختیار خبرگزاری ایسنا قرار گرفته، در ادامه میخوانید:
اسکارلوئیس را عمدتا واضع و توسعه دهنده «فرهنگ فقر» می دانند. او در مقدمه کتاب «فرزندان سانچز»، در تبیین آنچه رویدادهای خانواده مورد بررسیاش، سانچزها، را شکل میدهد، به فرهنگ فقر اشاره می کند. منظور از آن مجموعهای از باورها، عادات و الگوهای رفتاری است که مستقل از نداشتن ثروت و مکنت، موجب بروز آسیبهایی به فرد میشود. عادات و رفتارهایی مانند بینظمی، فقدان آیندهنگری، رفتارهای پرخطر و نظایر آن از خصیصههای فرهنگ فقر است.
مارادونا یکی از نمونههای مناسب برای مشاهده تاثیر «فرهنگ» فقر و نه خود فقر بر زندگی یک فرد است. از آنجایی که عمدتا فقرا فرهنگ فقر را نیز با خود دارند، به سختی میتوان مشاهده کرد که آن چیزی که کیفیت زندگی آنان را دگرگون میکند، فقر مادی است یا فرهنگ فقر.
برخی دیگر از افرادی که در گذشته فقیر بودهاند و با تلاش یا فراهم آمدن شرایط از تله فقر بیرون آمدهاند، تغییرات جدی در رفتار و باورهای خود ایجاد کردهاند و همزمان(یا با قدری تاخیر) فرهنگ فقر را نیز به کنار گذاشتهاند. در نتیجه نمیتوان تاثیر این فرهنگ بر زندگی آنها را مشاهده کرد.
میماند دو دسته دیگر؛ آن دسته از افرادی که در عین فقر، فرهنگ فقر را با خود به همراه ندارند و دستهای که در عین ثروت، برخوردار از فرهنگ فقر هستند.
برای آنکه اطاله کلام نشود، از توضیح پیرامون فقرای عاری از فرهنگ فقر میگذرم و به توصیف ثروتمندانی میپردازم که فرهنگ فقر را با خود به همراه دارند و مارادونا را نمونه قابل انطباقی از آن میدانم.
او که کودکی خود را در یکی از زاغهنشینهای اطراف بوینسآیرس گذراند، در ترکیبی از هوش و توانمندیهای فیزیکی توانست از نردبان فوتبال به شهرت و ثروت برسد اما شیوهای که او به ثروت رسید، نیازمند تغییر آداب و عادات او نبود. در حالی که شاید یک تاجر یا مجری تلویزیونی برای آنکه بتواند در کارش موفق باشد و از این طریق پلههای پیشرفت را طی کند، نیازمند تغییرات لااقل نمایشی در الگوهای رفتاری خود است، یک بازیکن فوتبال که پیوندهای اصلی خود را اساسا با طبقه متوسط و پایین جامعه دارد، نیازی به چنین تغییر فرهنگی ندارد. بر عکس، رفتارهای متفاوت او میتواند حتی برایش شهرت و معروفیت بیشتری به بار آورد.
از سوی دیگر اساسا فرهنگ همراه با ورزش فوتبال، در یک دستهبندی بوردیویی، در مقابل آنچه فرهنگ فاخر نامیده میشود، قرار میگیرد(و این خود نیازمند بحث مستقلی است). یک مشاهده گذرا به مصاحبهها و گفتوگوهای مربیان و بازیکنان فوتبال و نیز رفتارها و شوخیهای رسانهای شده آنان نشان میدهد که خردهفرهنگ فوتبال فاصله قابل توجهی با فرهنگ طبقه متوسط فرهنگی(نه اقتصادی) دارد.
مارادونا نمونهای از افرادی بود که از طبقه فقیر جامعه، همراه با فرهنگ فقر درونی شده، از مسیر ورزش فوتبال موفق شد از تله فقر خارج شود اما دقیقا به دلیل اقتضائات ساختاری مسیر پیشرفتی که در آن قرار گرفته بود، فوتبال، فرهنگ فقر خود را با خود به همراه داشت.
مجموعهای از رفتارهای او در دورانی که یک بازیکن موفق بود(فریب دادن داور و افتخار به آن، پرخاشگریها به داور و تیم مقابل) و نیز در زمانی که مربی تیم ملی آرژانتین بود، اظهار نظرهایش، مجادلههای کلامیاش و... همگی نمایانکننده فرهنگ فقری بود که از آن برخاسته بود.
به علاوه اینها و بلکه آسیبزنندهتر از این، آن بخش از الگوهای رفتاری حاکم بر فرهنگ فقر، همچون خوشباشی، حداکثر استفاده دم غنیمتشمارانه از خوشی به دست آمده، مصرف الکل و مواد مخدر و نیز سایر رفتارهای پرخطر است. از قضا این بخشی از فرهنگ فقر است که در صورتی که فرد واجد ثروت باشد، شاید به نحوی آسیبزنندگی بیشتری داشته باشد. فقر یک فقیر ممکن است میزان مصرف الکل یا مواد مخدر او را کنترل کند ولی اگر فردی دیگر این کنترلکننده رفتاری(فقر را نداشت) چه!؟
این همان چیزی است که به ویژه در طول سالیان پس از بازنشستگی مارادونا به او ضربه زد و نتیجتا به مرگ نسبتا زودهنگام او یاری رساند.
انتهای پیام
نظرات