مسعود آلگونه جونقانی به ایسنا میگوید: با نگاهی به آثار مکتوب، چنین به نظر میرسد که قدمت آثار منثور ما از آثار منظوم بیشتر است اما وقتی از کتابت فاصله میگیریم و با سنت ادبیات شفاهی روبرو میشویم، ازآنجاکه شعر یک ویژگی شفاهی دارد و بیش از نثر در خاطر انسان ثبت و ضبط میشود، میتوان گفت پیش از آنکه ما ادبیات منثور داشته باشیم، ادبیات منظوم داریم.
او توضیح میدهد: موسیقی یک شاخص بنیادین در شعر است بهطوریکه اگر این شاخصه را از بیت «آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است/ با دوستان مروت، با دشمنان مدارا» که حافظ سروده بگیریم و بگوییم «آسایش دو تا گیتی تفسیر این دو تا حرف است که با دوستان مروت و با دشمنان مدارا کنید»، دیگر کسی درک نمیکند که چرا حافظ یکی از بزرگترین شاعران ماست.
این مدرس دانشگاه خاطرنشان میکند: بنابراین غزل اساسا در بحر عروضی میگنجد اما الزاما ملحون نیست و صرف عروضی بودن شعر را به شعری خوب برای اجرای موسیقی تبدیل نمیکند.
آلگونه، برای شرح این گزاره، یکسان بودن بحر بوستان و شاهنامه را یادآور میشود و میگوید: اگرچه هر دوی این آثار در بحر متقارب سروده شدهاند اما کیفیت آوازی بوستان به لحاظ موسیقایی، با شعر فردوسی تفاوت بسیار دارد.
عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان، در پاسخ به این سوال که چرا خوانندگان، به برخی اشعار اقبال بیشتری نشان میدهند؟ اظهار میکند: به این خاطر که ما تنها در برخی از شعرها توان کوتاه و بلند کردن اصوات را داریم، بیاینکه حالت موسیقیایی آن شعر را به هم بریزیم. اصولاً برخی شعرها متأثر از موسیقی سروده شده؛ برای مثال با خوانش بیت «باقی این غزل را ای مطرب شریف/زین سان همی شمار که زین سانم آرزوست» ما درمییابیم که مولانا با ضرب در حال سرودن بوده و چون هنوز جوش درونی او ادامه داشته، به این واسطه از مطرب میخواهد که همین ریتم را ادامه بدهد.
او میافزاید: حافظ نیز در ابیاتی مثل «این مطرب از کجاست که ساز عراق ساخت» و «راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد» نشان میدهد که آگاهی کاملی به اصطلاحات موسیقایی دارد. در فرهنگ شعری ما موسیقی بر کلام غلبه داشته و به مخاطبان پیشنهاد میکنم که فصل «ساخت صورت و شعر حافظ» نوشتۀ تقی پورنامداریان را برای درک بهتر این مسئله مطالعه کنند.
آلگونه، این سؤال که چرا شجریان به جای صائب، بیدل یا خاقانی به حافظ، خیام یا سعدی پناه میبرد؟ را چنین پاسخ میدهد: ابتدا باید به این نکته توجه داشت که نام موسیقی شجریان کلاسیک یا سنتی است و این موسیقی سنتی به لحاظ تماتیک در شعر به دنبال مضامین فخیم و فاخر است؛ درحالیکه به عنوان مثال موسیقی «رپ» بخشهای سیاه مسائل دمدستی جامعه را برجسته میکند. ازآنجاکه بین آنچه خوانده میشود و شکلی که خوانده میشود باید تناسب وجود داشته باشد، شعرهایی مورد انتخاب این خوانندۀ کلاسیک قرار میگیرد که در درجه اول قدرت ملحون شدن را داشته باشد و در درجه دوم قالب و مضمون آن متناسب با گامها و راهها و پردههای دستگاه موسیقی ایران باشد.
این مدرس دانشگاه ادامه میدهد: موسیقی سنتی ما فخیم است، تنها مجموعهای از اوزان شعر ما در اصوات خود وقار و سنگینی دارند و از سوی دیگر همۀ این اوزان قدرت ملحون شدن ندارند، بنابراین استادی مانند شجریان با توجه به هر سۀ این موارد سراغ شعر شاعرانی میرود که خود از ظرافتهای هنر موسیقی باخبرند و بهواسطه این آگاهی، شعرشان هم ظرفیت خوانش موسیقایی را پیدا کرده است. از همین روست که موسیقی ما بهعنوانمثال به شعر حافظ، سعدی، مولوی، رهی معیری یا هوشنگ ابتهاج نسبت به شاعران دیگر اقبال بیشتری دارد.
او با اشاره به علت گرایش عام و خاص به اشعار شاعرانی چون حافظ و سعدی و آواز خوانندگانی چون شجریان، میگوید: در رویارویی با هنر، یک جریان برقرار است که به آن هنر نخبهگرا میگوییم؛ در این جریان هنرمند از پیش برای محصولی که تولید میکند، مخاطبی را از طبقهای خاص در نظر دارد اما هنری که به مخاطب نخبه محدود شود چندان ماندگار نیست. یک جریان دیگر، نیروی اجتماعی است که در آن هنرمند روی مسائلی دست میگذارد که عمومیتر، قابلفهمتر و عاطفیتر است. دراینبین، خوشا به حال هنرمندی مانند سعدی که شعر او را هم خواص میفهمند و میپسندند هم عوام و خوشا به حال استاد شجریان که هم عوام با آلبوم «یاد ایام» او ارتباط برقرار میکنند و هم نخبگان با آلبوم «چشمۀ نوش».
عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان خاطرنشان میکند: اثری که در مرکز چهار وجه شعریت اثر، جهان واقع، جهان خارج و مخاطب قرار میگیرد بسته به قدرتمند بودن هر یک از این اضلاع موفق به برقراری ارتباط با مخاطب عام و خاص و ماندگار شدن میشود.
آلگونه توضیح میدهد: وقتی حافظ میسراید «یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد» به زیبایی از یک معصومیت ازدسترفته سخن میگوید که مسئلهای جهانی است، درنتیجه او از سمت نیروهای نخبه تحسین میشود و سپس عوام هم با آن ارتباط برقرار میکنند به حدی که حتی اگر معنی «الا یا ایها ساقی ادر کاسا و ناولها» ی او را هم ندانند، به این خاطر که حافظ آن را سروده حفظش میکنند.
او یادآور میشود: بخشی از روی آوردن ما به هنر نه بهواسطه فهم مطلب بلکه بهواسطۀ جستجو در ساحت گمشدۀ ارزشها و آرزوهایی است که به دنبال آن میگردیم. در ادبیات کافی است سطری از نویسنده یا شاعری به دلمان چنگ بزند و در موسیقی کافی است یک قطعه ما را با خود همراه کند. به همین خاطر میبینیم خیلی از افراد از موسیقی شجریان چیزی نمیدانند و نیز از شعر حافظ، اما آن را دوست دارند و این دوست داشتن کوشش یک نسل است برای روی آوردن به یک امر ایدهآل.
این مدرس دانشگاه گوشزد میکند: البته وقتی دنبال آفتاب میگردیم، باید مواظب باشیم که فریفتۀ آفتابهای دروغین نشویم.
انتهای پیام
نظرات