نامش مُلا محمد، پسر مُلا عثمان و از نوادگان "شیخ رهش" به سال 1836 میلادی در سلیمانی متولد و در همانجا نیز دارفانی را وداع گفته است و در شعرهایش به "مهحوی" تخلص کرده است.
پدر وی، از مرشدان و خلفای طریقه سراجالدینی بوده، در سن هفت سالگی فراگیری علم را نزد پدر خود آغاز و سپس به سنه و سابلاغ سفر کرده، پس از آن به بغداد رفته و از محضر مفتی زهاوی بهرهها برده است و ارشاد فقهی را از جانب وی دریافت کرده است.
محوی در زندگی خود راه و روش پدر را پیش گرفته و قدم در وادی طریقت گذاشته است و خلیفه و نایب شیخبهاالدین بوده است.
در راه برگشتش از سفر حجاز به استانبول رفته و در آنجا به خدمت سلطان عبدالحمید عثمانی رسیده و با موافقت سلطان در سلیمانیه خانقاهی ساخته برای مریدان خود که هماکنون نیز به "خانقاه محوی" مشهور است.
وی در تمام طول عمر باعزت خود، به تحصیل علم و دانش و شاگرد پروری مشغول بوده و در سال 1906 میلادی در زادگاهش دارفانی را وداع گفته است.
شخصیت محوی
چنانکه از تفکر طریقت نقشبندی برمیآید، فلسفه و فلسفهگرایی از خصوصیات بارز این طریقه است و از آنجایی که این طریقه حامی طبقات پایین جامعه بوده و نسبت به ثروت و مالاندوزی بیزاری میجوید؛ از محوی انسانی نوگرا و آزاده ساخته که در طول عمر خود از ظلم و جور و بیداد نفرت داشته است.
محوی شاعر قیام و یاغیگری است، اشعارش مملو از طعنه و کنایههایی است که نثار شیخ و واعظ و صوفی و زاهد میکند.
وی در اشعارش گوشه چشمی هم به اشعار و تفکرات حضرت حافظ داشته و همانند حافظ از ریاکاری زاهدان بیزاری جسته است.
همین افکار و راه و طریقت متفاوت محوی بارها وی را به پای چوبه دار کشانده اما همین بیزاری از ظلم و بیداد و ستم و هیچ انگاشتن حاکمان شخصیت شاعر را در نزد مردم برجسته و محبوب ساخته است.
اشعار محوی پر است از داشتن آرزو برای دنیایی پاک و مملو از عشق به خدا و دوری از مال و مکنت دنیا که در کنار همه اینها اصالت و کُرد بودن خود را حفظ کرده است.
مذهب در افکار محوی
محوی شاعر خداشناسی است که لغات عربی به وفور در اشعارش به چشم میخورد، گر چه اهمیت خاصی برای لغات کُردی قائل بوده است.
در میان اشعار مذهبی محوی ونالی هم تفاوت زیادی به چشم میخورد، محوی میخواهد در اشعار مذهبی خود به معجزات پیامبران بهای صد چندان بدهد، اگر چه نتوانسته است آنچنان که میبایست حق مطلب را ادا کند.
اعتقاد به قضا و قدر در اشعار محوی به چشم میخورد، تا آنجا که محوی قضا و قدر را به زندگی مرتبط میکند که تمام دلایل را خنثی میکند و انسان را برده قضاء قدر مینماید و جبریت را قوت میبخشد.
انتهای پیام
نظرات