حسین عباسزاده در نشست معرفی و خوانش کتاب «وقتی سایهها جان میگیرند»، اثر محبوبه سادات رضوینیا، روایتی از خاطرات طیب بقاییمقدم از دوران دفاع مقدس که امروز در کتابخانه مرکزی آستان قدس رضوی برگزار شد، در رابطه با اهمیت کتابهای تاریخ شفاهی اظهار کرد: موضوع جایگاه و اهمیت تاریخ شفاهی در ادبیات مطلب خیلی مهمی است، اما باید بگویم که تاریخ شفاهی به نوعی تاریخ نگاری فردی است و خیلی از افرادی که کار تاریخنگاری شفاهی انجام میدهند، در ادبیات جایگاهی را برای این نوع متنها قائل نمیشوند، اما زمانی که آن نوشتهها تبدیل به کتابهایی اینگونه میشوند و مخاطب آن از مخاطب تخصصی به مخاطبی عام تبدیل میشود جایگاه ادبیات در این کتابها پررنگ میشود.
وی افزود: آنچه که در ادبیات و به خصوص ادبیات داستانی دارای اهمیت بسیاری است، ویژگی تخیل است و تخیل نویسنده در داستانها جایگاه ویژهای در آثار ادبی دارد، اما در کتابهای تاریخی و تاریخ شفاهی، این موضوع کاملا برعکس است، تخیل نویسنده آفت است و اگر نویسنده بخواهد تخیل خود را در اثر دخیل کند، تاریخ نگاریِ اثر را به بیراهه برده است. همیشه اولین صحبتی که پیش از نوشتن اینگونه کتابهای تاریخ شفاهی با نویسندگان آن انجام میدهند همین مسئله است که آنها اجازه ندارند تخیل خود را وارد کتاب کنند.
این کارشناس ادبیات تاریخ شفاهی تصریح کرد: وقتی ادبیات داستانی و تاریخ شفاهی مقابل یکدیگر قرار میگیرند سوال پیش میآید که اگر قرار باشد تخیل در آثار تاریخ شفاهی نقشی نداشته باشد، اما نیاز داشته باشیم که از ابزار ادبیات برای ارائه این مطالب به عوام جامعه استفاده کنیم چگونه میتوانیم این دو موضوع را با یکدیگر تلفیق نماییم؟ سر این موضوع گفتگوهایی بسیاری انجام شده اما هنوز به نتیجه خاصی نرسیدهایم.
عباسزاده خاطرنشان کرد: وقتی صحبت از تاریخنگاری میکنیم، مخاطب ما مخاطب خاصی است که معمولا پژوهشگر است و یا فردی است که میخواهد درباره موضوعات تاریخی تحقیق انجام دهد و در نهایت اثری هنری از آن واقعه تاریخی برای ما خلق کند، برای مثال فیلمسازی که میخواهد فیلم بسازد، بر اساس پژوهشهایی که از طریق این آثار تاریخ شفاهی انجام میدهد فیلم میسازد، یا رماننویس که پس از پژوهشهایی که انجام میدهد، با توجه به وقایع تاریخی رمان مینویسد و بعد از آن، موضوع را وارد حیطه مخاطب عام میکند.
وی در رابطه با تفاوت تاریخ شفاهی با خاطرهنویسی گفت: تعریف خاطرهنویسی با تاریخ شفاهی تفاوت دارد، در خاطره، فرد اتفاقاتی که برایش پیش آمده را مینویسد و پرسش و پاسخی در حین نوشتن آن صورت نمیگیرد، اما وقتی وارد ساحت تاریخ شفاهی میشویم متوجه میشویم که در تاریخ شفاهی یک پرسش و پاسخ هدفمند شکل میگیرد و همانقدر که گفتههای مصاحبه شونده اهمیت دارد، مصاحبهکننده نیز اهمیت دارد؛ او با سوالهای هدفمندی که میپرسد مسیر کتاب را تعیین میکند. کتاب «وقتی سایهها جان میگیرند» نیز در قدم اول قرار بود که خاطرات آقای طیب بقایی مقدم باشد، اما در نهایت به کتاب تاریخ شفاهی تبدیل شد.
این کارشناس ادبیات تاریخ شفاهی در رابطه با اهمیت نویسنده در این نوع کتابها بیان کرد: در کتابهای تاریخ شفاهی که قرار است به دست مخاطب عام برسد، نویسنده نقش بسیار مهمی را دارد، همانطور که تدوینگر یک فیلم نقش مهمی را در ساخت و تولید یک فیلم و سریال دارد، در این کتابها نیز نویسنده نقش تدوینگر را ایفا میکند و با استفاده از تکههای خاطرات، آنها را تکمیل میکند، با یکدیگر پیوند میزند و به مخاطب ارائه میدهد.
وی درخصوص روند تالیف و چاپ کتاب «وقتی سایهها جان میگیرند» عنوان کرد: در حوزه هنری که فعالیت میکردم، روزی آقای بقاییمقدم که از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود، با دفتر 40 برگی که در دست داشت و در آن خاطرات خود را از دوران جنگ و دفاع مقدس نوشته بود پیش بنده آمد و گفت که خاطراتش را نوشته و دوست دارد که آنها را به چاپ برساند. بنده نیز به او گفتم که دفتر را بگذارد تا مطالعه کنم و چند روز دیگر بیاید، دفعه بعدی که ایشان آمد به او گفتم که اثر خوبی میتوان از این خاطرات و نوشتهها تولید کرد، اما نیاز دارد که دوباره بازنویسی شود، پس از آن نیز جلسهای چند ساعته با او برگزار کردیم و روند نوشتن کتابهای تاریخ شفاهی را به او توضیح دادیم و ایشان رفت که دوباره بنویسد و پس از یک ماه با مطالبی چند برابر پیش ما آمد.
عباسزاده افزود: با خواندن مطالب او متوجه شدیم که کار گسترش پیدا کرده، به جزئیات بیشتری پرداخته شده و به اثری قابل قبول تبدیل شده است و مخاطب میتواند با آن ارتباط برقرار کند و به آن فکر کند، اما باز هم هنوز این اثر نقصهایی داشت که باید رفع میشد و پس از صحبت با آقای بقاییمقدم، قرار شد که دوباره کتاب بازنویسی شود.
این کارشناس ادبیات تاریخ شفاهی عنوان کرد: پس از بازنویسیهایی که ایشان انجام داد، گفت که خودم میخواهم برایتان نوشتهها را بخوانم و هنگام خوانش این نوشتهها اشکهایش جاری میشد که این موضوع خیلی حرفها را میتواند بزند. باید توجه داشته باشیم که ما این کتابها را میخوانیم و به سادگی از کنار آنها گذر میکنیم اما امثال آقای بقاییمقدم که از رزمندگان آن دوران بودند این کتابها و تک تک لحظات آن را زندگی کردهاند.
وی در خصوص ادامه روند تالیف این کتاب تصریح کرد: با تمام بازنویسیهایی که انجام شد، در نهایت به این تشخیص رسیدیم که این کتاب هنوز هم نقصهایی دارد و نیاز به یک نوبت بازنویسی دیگر هم دارد، اما آقای بقایی دیگر خسته شده بود و در توان او هم نبود، به همین دلیل اثر را برای بازنویسی به خانم رضوینیا سپردیم و ایشان نیز کتاب را دوبار بازنویسی کرد. از وقتی نوشتن این کتاب آغاز شد و تا زمانی که چاپ شد، زحمات زیادی برای آن کشیده شد و فراز و فرودهای زیادی را طی کرد تا تبدیل به کتابی که امروز در دست مردم است شده است.
عباسزاده بیان کرد: خیلی از خاطرات و دست نوشتههای آقای بقاییمقدم از این کتاب حذف شد و اگر قرار بود نسخهای که آقای بقاییمقدم به ما تحویل داد چاپ شود، تعداد صفحات این کتاب دو برابر میشد، دلیل حذف آن بخشها نیز، این بود که چون کتاب میخواست در دست مخاطب عام قرار بگیرد، خیلی از خاطرات به درد مخاطب نمیخورد و جنبه شخصی داشت.
انتهای پیام
نظرات