پس از سرنگونی حکومتِ معمر قذافی با دخالت قدرتهای خارجی در لیبی و کشته شدن او در سال ۲۰۱۱، انتظار میرفت دموکراسی در این کشور برقرار شود و ثبات و امنیت نسبی که در زمان قذافی بر لیبی حاکم بود باز هم تداوم یابد، اما با گذشت ۹ سال از آن زمان این خواستهها تأمین نشده و لیبی روی آرامش به خود ندیده و درگیر جنگِ داخلی شده است.
هماکنون نیز جنگ قدرت میان دولتهای خارجی در لیبی بحران زده به اوج رسیده و شمال غرب این کشور ثروتمند و نفتخیز به صحنه درگیریهای تمام عیار تبدیل شده و هر کدام از طرفین با پشتیبانی از نیروهای تحت فرمان داخلی خود تلاش میکنند تکهای از این سرزمین را از آن خود کنند.
نیروهای دولت وفاق ملی (دولت مستقر در پایتخت و به رسمیت شناخته شده در سازمان ملل) که در گوشهای از میدان نبرد قرار دارند و نیروهای ژنرال «خلیفه حفتر» موسوم به ارتشِ ملی (دولت طُبرُق مستقر در شرق لیبی) در سمت دیگر موضع گرفتهاند و در این میان قدرتهای خارجی و برخی از کشورها از هر یک از طرفین درگیر، پشتیبانی و آتش جنگِ لیبی را افروختهتر میکنند.
برای بررسی بیشتر تحولات کنونی در لیبی، آرایش طرفین درگیر و چشمانداز صلح در این کشور، ایسنا با محمدعلی بصیری- استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه اصفهان به گفتوگو پرداخته که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
لیبی به دلیلِ موقعیت استراتژیک مورد توجه قدرتهاست
بصیری با بیان اینکه لیبی دارای موقعیتی استراتژیک است، گفت: لیبی به دلیل موقعیت حساسی که در جنوب مدیترانه دارد و نقطه اتصال قاره آفریقا با اروپاست و از نظر تجاری و مهاجرین که از قاره آفریقا جابجا میشوند و همچنین به خاطر داشتن منابع نفت سرشار در چند دهه گذشته و به خصوص بعد از جنگ جهانی دوم مورد توجه جدی قدرتهای بینالمللی و منطقهای قرار گرفته است.
وی افزود: تا زمانی که «معمر قذافی» بر لیبی حکومت میکرد و ارتباط تنگاتنگی با شوروی سابق داشت با مشت آهنین، وحدت و یکپارچگی را در سرزمین پهناور لیبی ایجاد کرده و زیرساختهای لیبی را به جلو برده بود، شهروندان آن نسبتاً مرفه زندگی میکردند و یک کشور آفریقایی ثروتمند محسوب میشد، اما با تحولات بهار عربی که قذافی هم قربانی این تحولات شد، زمینه رقابت و بازیگری قدرتها که بخشی از این قدرتها در ساقط کردن قذافی نقش داشتند عملاً در لیبی فراهم و مانع از این شد که یک دولت وحدت ملی و یکپارچه در این کشور حاکم شود.
این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه اصفهان، گفت: البته یکی دیگر از دلایل مستقر نشدن دولت وحدت ملی، مسئله قبیله گرایی و چند دستگی اقوام بود که مزید بر علت شد. سقوط قذافی، موقعیت استراتژیک لیبی، وجود قبایل و اقوام شرقی و غربی که در گذشته بر سر قدرت با یکدیگر کشمکش داشتند سبب شد عوامل خارجی در لیبی نفوذ کنند و جنگ داخلی را دامن بزنند.
عواملِ داخلی و خارجی به دنبالِ سهم حداکثری هستند
بصیری ادامه داد: دولت کنونیِ لیبی هماکنون مورد حمایت آمریکا و اتحادیه اروپاست و جریان «خلیفه حفتر» که با دولت کنونی درگیر است مورد حمایت عربستان، امارات و تا حدودی ترکیه و روسیه است که هر کدام از این جریانها به دنبال سهم خواهی هستند. عاملی که سبب شده بحران لیبی حل و به یک فرجامِ صلحآمیز ختم نشود این است که عوامل داخلی و خارجی به یک وحدت و اجماع برای استقرار یک دولت مرکزیِ یکپارچه دست پیدا نکردهاند و هر کدام به دنبال سهم حداکثری هستند و امید دارند که یک دولتی در لیبی سر کار بیاید که منافع آنان را تأمین کند تا منافع رقبا را.
وی تصریح کرد: تا زمانی که این وضعیت در لیبی ادامه دارد و اراده قدرتهای منطقهای و بینالمللی در تقابل و تمامیتخواهی است، مسئله به شکل جنگ داخلی استمرار خواهد داشت، مگر زمانی که این گروهها به یک اجماع و توافق نظر برسند. عامل دیگری که در تحولات لیبی باید در نظر بگیریم جنگ سردِ جدیدی است که عمدتاً بین روسیه و آمریکا و متحدان این دو کشور به وجود آمده است و این عوامل نه تنها سبب شده که وضعیت در لیبی بغرنج شود بلکه حوزههای دیگری که حوزه نفوذ شوروی سابق بود و روسیه بعد از شوروی این حوزه را برای یک دهه رها کرده بود، بعد از بحران سوریه روسیه به حوزههای سنتی خودش از جمله در خاورمیانه عربی بازگشت که در نتیجه بحران دامنهدارتر شد و این گسلِ تعارض دوباره خودنمایی کرد.
این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه اصفهان، افزود: این تعارضها در یمن، سوریه، گرجستان (اوستیای شمالی و جنوبی) و اوکراین آشکار شده است و در لیبی که محل نفوذ شوروی سابق بود و در زمان بهار عربی و ساقط کردنِ معمر قذافی در حالت کما و بیتوجهی بود به گونهای دیگر آشکار شد. بعد از سقوط قذافی دامنه تعارضها به سمت سوریه و قفقاز کشیده شد و روسیه در سوریه موفق شد بحران را مهار کند، اما این تعارضها سبب شده بحران و جنگ داخلی در لیبی استمرار یابد مگر اینکه توافق حاصل و مانند بحرانِ اوکراین، آتشبس برقرار شود تا بتوانند مسئله را به شکل ریشهای حل کنند.
بصیری گفت: البته القاعده، جبهه دیگری است که در لیبی به شکل شناور خودنمایی میکند و داعش هم به شکل پراکنده فعالیت میکند. پس در مناطقی هم این دو گروه نفوذ دارند و هماکنون سه گروه در این کشور با یکدیگر درگیر هستند. لیبی، کشورِ پهناوری است و بخشی از صحرای بزرگ شمالِ آفریقا، شاملِ لیبی میشود که محل اتصالِ دریای مدیترانه با آفریقا است و به همین دلیل حساسیت برانگیز است.
غرب و آمریکا از قذافی انتقام گرفتند
وی در پاسخ به این سؤال که آیا سرنگونی «قذافی» توسط ناتو و غرب به این دلیل نبود که از او به دلیلِ اتحاد با شوروی کینه داشتند؟ اظهار کرد: غرب و آمریکا با دولتهایی که مشکل دارند و از آنان ضربه میخورند همیشه در پیِ ضعیف شدن آن دولت هستند تا بتوانند پروژه سرنگونی را پیاده کنند و بعد از سرنگونی، طبقه حاکمی را که قدرت داشته است به گونهای از بین میبرند که برای چند دهه آن قدرتِ مخالف نتواند در آن کشور پا بگیرد. این سرنوشت را برای صدام حسین و قذافی رقم زدند و به دنبال این بودند که برای «بشار اسد» هم در سوریه رقم بزنند که موفق نشدند.
این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه اصفهان، افزود: بنابراین این انتقام از چند دهه حاکمیتِ قذافی بود که با سلطه غرب و ناتو مبارزه میکرد و درگیریهای مستقیمی در سطح جهان با آنان داشت. به همین دلیل غرب در پی آن بود که این ساختار را برای همیشه در لیبی از بین ببرد و یک دولت بی خطر و متحدِ خود در این کشور سر کار بیاورد، اما رقبا میدان را خالی نکردند و در نتیجه این تنش همچنان ادامه دارد.
دموکراسی، وارداتی نیست
بصیری در پاسخ به این سؤال که چرا با سقوطِ قذافی دموکراسی در لیبی حاکم نشد و حتی امنیت هم از بین رفت؟ گفت: این شعاری که غرب و آمریکا میدهند که ما هر جا برویم حقوق بشر و دموکراسی را هم به ارمغان میآوریم ظاهرِ مسئله است چراکه دموکراسی، وارداتی نیست و یک مقوله تحول داخلی است که باید یک تحول فرهنگی، آموزشی و توسعه پایدار رخ دهد تا از درون آن بتوان بحثِ مردمسالاری و دموکراسی و به تَبعِ آن احترام به حقوق بشر را محقق کرد و این موضوع منطقه به منطقه و کشور به کشور از لحاظِ بومیگرایی متفاوت است.
وی ادامه داد: اینکه تصور شود هر دولت اقتدارگرا یا دیکتاتوری توسط غربیها ساقط شود، بلافاصله دموکراسی در آن کشور حاکم و آن کشور به تعبیر غربیها بهشت روی زمین شود یک سراب و تصور غلط است. تجربه ۷۰ سالِ گذشته بعد از جنگ جهانی دوم ثابت کرده که اینگونه نیست و با وجودی که در برخی مواقع ممکن است دولتی سرِ کار بیاید که بهتر از دولت قبل باشد، اما آن دموکراسی را که غرب مدعی است به هیچ وجه حاصل نمیشود. حتی در تونس که دخالت نظامی هم در این کشور رخ نداد و مردم حکومت «زین العابدین بن علی» را سرنگون کردند یک دموکراسی قابل قبول به وجود نیامد و بسیاری از آرمانهایی که مردم در قیام خود داشتند محقق نشد.
این استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاه اصفهان، یادآور شد: بنابراین باید یک تحول فرهنگی در کشوری مانند تونس به وجود بیاید تا دموکراسی مطلوب در چنین کشورهایی حاصل شود. اما با ساقط کردن یک دولت، توسط عوامل خارجی و مستقر شدن دولتِ دست نشانده، دموکراسی به هیچ وجه محقق نمیشود. نمونه دیگر آن افغانستان است، بعد از چهار دهه که یک دولت وحدت ملی سر کار آمد، اما امروز این دولتها یک دولتهای حداقلی با حداکثر فساد هستند و در ظاهر نهادهای دموکراتیک و انتخابات آزاد دارند، ولی در باطن همان خصوصیتهای حکومتهای دیکتاتوری را دارند و فساد، تبعیض و بی عدالتی در این کشورها مشاهده میشود.
استعمار به اشکالِ فرا نو، کشورهایی مانند لیبی را رها نمیکند
بصیری با بیان اینکه لیبی در زمان حکومتِ معمر قذافی دارای ثبات و امنیت بود، تصریح کرد: قذافی به این دلیل که یک حکومت اقتدارگرا و متمرکز داشت از سیستم پلیسی و اطلاعاتی قدرتمندی نیز بهره میبرد و به پشتوانه درآمدهای کلان نفتی یک رفاه نسبی را در لیبی به وجود آورده بود، اما تبعیضِ حقوق سیاسی و اجتماعی بین حاکمان و طبقهای که در حاشیه بود وجود داشت و این نارضایتی موجب شد شورش ها در لیبی آغاز شود و با کمک قدرتهای خارجی قذافی سرنگون شد و هماکنون یک دهه است که بیثباتی و نا امنی در این کشور حکمفرمایی میکند.
وی خاطرنشان کرد: حل معضل لیبی زمانبر است و تا زمانی که استعمار چنین کشورهایی را رها نکند مشکل حل نمیشود. باید ریشههای استبداد در این کشورها از بین برود و استعمار هم این کشورها را رها کند که متاسفانه امروز به اشکالِ فرا نو، استعمار برگشته است و کشورهایی مانند لیبی را رها نمیکند.
انتهای پیام
نظرات