کوچه پس کوچه های تبریز پیر، پر از استعدادهایی است که با بی مهری ها و نا مهربانی ها به طرز عجیبی کنار گذاشته شده اند و یا بهتر بگویم، نادیده گرفته شده اند.
چند وقتی بود که میخواستم سراغ نمک فروشی بروم که در برنامه عصر جدید شرکت کرده و با ریشهایش یک نفر را بلند کرده بود، چیزهای عجیبی از توانمندیهای او شنیده بودم که باورش برایم سخت بود.
به محله استاد جعفری تبریز می روم و سراغ پهلوان حسن نمک فروش را می گیرم و بالاخره مغازه اش را پیدا میکنم. مغازه ای کوچک که حسن آقا هر روز از صبح علی الطلوع تا آخر شب در این مغازه تلاش می کند تا برای اهل و عیالش روزی حلال کسب کند.
خودم را به او معرفی میکنم وقتی میفهمد خبرنگار هستم از خوشحالی بال در می آورد. گویا واقعا تاکنون هیچ کس حتی حاضر نشده پای درد دل های حسن آقا بنشیند چه برسد به اینکه استعدادش را کشف کند.
خودش را اینگونه معرفی میکند: نام من حسن چوپان، متولد اول اردیبهشت سال 42، اصالتا اهل روستای باج باج از توابع شهرستان ورزقان و بزرگ شده محله علامه جعفری هستم.
از اولین رشته ورزشی اش میگوید: من ابتدا در ورزش کشتی فعالیت میکردم و همانطور که میدانید برای موفقیت در ورزش کشتی باید از لحاظ خوردن و آشامیدن و مواد غذایی به بدن خود برسید اما من در یک خانواده کم برخوردار به دنیا آمده و بزرگ شده بودم، آنچنان امکانات لازم را نداشتم تا مواد غذایی مناسبی را تهیه کرده و بخورم و در واقع توان و شوق لازم را داشتم ولی امکانات لازم را نداشتم و پولی نداشتم تا وسایل مربوط به ورزش کشتی را خریده و در باشگاه و یا در منزل تمرین کنم.
از آشنایی با ایوب بنی نصرت، قهرمان کشتی تبریز و ایران نیز حرف های جالبی را بیان می کند: من در سال 61 در باشگاه راهآهن با حسین بابازاده کشتی میگرفتم که از مربیان بنام تبریز بود در آن ایام من با ایوب بنی نصرت که از قهرمانان کشتی آذربایجان بود نیز هم دوره بودم و با هم تمرین میکردیم و وقتی به بدن و گردن او دقت میکردم میدیدم که گردنش خیلی تنومند است وقتی پرسیدم که علت این موضوع چیست گفتند که او با گردنش وزنه میزند اما من پولی نداشتم تا وزنه بخرم.
در مورد کشف استعداش نیز میگوید: چون من از همان دوران جوانی موهایم را بلند نگه می داشتم، احساس کردم موهایم قوی است و به بچه محلهای خود میگفتم که موهای من را نگه داشته تا من آنها را بکشم لذا من متوجه شدم که استعدادم در این کارهای عجیب و سخت بیشتر از ورزش کشتی است اما متأسفانه از همان دوران جوانی وقتیکه این کارها را انجام میدادم، به جای اینکه مرا تشویق کنند، مسخره ام میکردند.
حسن چوپان از اجرای برنامه در ترکیه با پیراهن ترکیه و گسترش فولاد می گوید: من عاشق تراکتور هستم و زمانی که سه ماه بود این تیم دوباره به لیگ برتر صعود کرده بود من با پیراهن تراکتور در کشور ترکیه برنامه اجرا کردم اما تاکنون هیچ کس به سراغ من نیامده که چرا به آن برنامه رفتی و هدفت از اجرای آن برنامه چه بود. اما من به سراغ باشگاه رفتم و به آنها گفتم که من پول ندارم شما از من حمایت کنید و نماینده گینس را به تبریز بیاورید و در داخل باشگاه رکود جهانی را بشکنم تا نام تراکتور در جهان ثبت شود که یک هوادار تراکتور با پیراهن تراکتور رکورد دنیا را شکست
او ادامه می دهد: من در ترکیه پیراهن گسترش فولاد را نیز پوشیدم و عکس یادگاری انداختم اما وقتی که بخاطر ابتلا به سرطان کلیه می بایست کلیه ام را جراحی می کردند اما چون دو میلیون تومان پول عمل جراحی را نداشتم به این خاطر به باشگاه های تراکتور و گسترش مراجعه مردم و گفتم که من هوادار شما هستم و در ترکیه با پیراهن شما برنامه اجرا کردم که متاسفانه این پول را به من ندادند همینجا به آقای زنوزی میگویم به جای اینکه هواپیمای تیم ملی را بدهد 2 میلیون تومان به من میداد تا من کلیهام را عمل کنم!
پهلوان حسن درباره ماجرای عجیب و البته ناراحت کننده ثبت رکوردش نیز می گوید: با سختی هرچه تمام بالاخره توانستم از طریق سایت گینس ثبتنام کنم و فردی که به من ترجمه کرد به من گفت که سایت گینس میگوید که در دو مرحله باید رکورد را ثبت کنم که ما این کار را کرده و به گینس فرستادیم اما بعد از سه ماه جواب دادند که فیلم ارسال شده را تماشا کردیم و دیدیم که رکورد را شکستی اما شرط ما برای قبول کردن ثبت رکود این بود که در دو مکان متفاوت رکورد را بشکنید نه اینکه در یک مکان ثابت دو بار رکورد را ثبت کنید.
از لهجه فارسی حرف زدنش نیز می گوید و ادامه می دهد: بعد از این اتفاق کلاً روحیه ام را از دست دادم و ناراحت شدم و در طول این سالها به همه مسئولین و با همه نهادها حرف زدم ولی هیچکس از من حمایت نکرد به من ایراد میگیرند که نمیتوانی فارسی صحبت کنی درحالیکه همه ما تبریزیها هنگام فارسی صحبت کردن لهجه داریم و این یک ضعف نیست.
گویا حسن آقا دل خوشی از صداوسیما نیز ندارد و اینگونه از صداوسیما گلایه می کند: تاکنون در این 10 سال صدا و سیما یک بار هم تصویر مرا نشان نداده است اما مطمئن هستم بعد از اینکه بمیرم همه جا را از بنرهای تسلیت پر خواهند کرد . در حالیکه من الان میخواهم از من حمایت کنند بعد از مردنم نمیخواهم بنر تسلیت بزنند. من همین الان نیز میتوانم رکورد را بشکنم و همه شرایط لازم را دارم از همه مسئولین میخواهم از من حمایت کنند شرایط من استثنایی است و من هیچ رقیبی ندارم و همین اکنون نیز میتوانم رکورد را بشکنم. اگر از من حمایت کنند دوباره شور و شعف جوانی در من به وجود میآید و می توانم روحیه بگیرم و رکورد را بشکنم.من هر روز از ساعت هشت صبح تا 11 شب در این مغازه نمک فروشی کار میکنم و این کار نوعی ورزش است و اگر به بدن من نگاه کنید میبینید که همچنان در آمادگی لازم به سر میبرم و می توانم رکورد را بشکنم
وقتی که از حسن چوپان می پرسم که اگر در شهر دیگری به غیر از تبریز بود، باز هم اینگونه تنها می ماند، اینگونه پاسخم را می دهد: علی باغبان باشی، قهرمان دو و میدانی ایران در خاطرات خود تعریف میکند که وقتی به خدمت سربازی رفته بود در پادگان متوجه میشوند که او میتواند بهخوبی بدود به همین دلیل او را به هیات دوومیدانی مشهد معرفی میکنند و او با لباس سربازی و با پوتین به مسابقه انتخابی می رود و نفر اول می شود وقتی که به تهران میرود در ورزشگاه شیرودی با وجود اینکه از صدای تپانچه شروع مسابقه غافلگیر شده بود و چند دقیقه دیرتر شروع کرده بود بازهم اول شد در طول تاریخ 163 مدال برای این این کشور ثبت کرد. این همه موفقیت و مدال را در سایه دو نفر به دست آمد یک آن فرمانده گردان و دیگری رئیس هیات دو و میدانی مشهد که این استعداد را کشف کردند و از او حمایت کردند و برای کشورمان مدالهای رنگارنگ از مسابقات کشوری،آسیایی، جهانی و المپیک کسب کرد اما من در طول این سالها یک نفر در تبریز پیدا نکردم که از من حمایت کند!
حسن چوپان با افتخار میگوید که « من همیشه یک نمک فروش خواهم ماند» و ادامه میدهد: نمیدانم مسئولین از چه چیز میترسند شاید میترسند که نام من مطرح شود و من بزرگ شوم اما این را بدانند که من همانطور که از 10 سال قبل نمک میفروختم الان همنمک میفروشم و اگر رکورد جهانی را ثبت کنم بازهم اینجا نمک خواهم فروخت من هرگز جوّ گیر نخواهم شد و من کوچک این کشور هستم و افتخار میکنم ایرانی و تبریزی و یک نمک فروش هستم هدف من فقط و فقط مطرح کردن نام کشورم در دنیا است.
پهلوان حسن از گرانی دلار نیز گلایه میکند و می گوید: اگر خودم پول و سرمایه داشتم آن زمانی که دلار هزار تومان بود، 20 میلیون تومان هزینه میکردم و رکورد را میشکستم و نام کشورم را در سراسر دنیا مطرح میکردم و میلیاردها دلار پول برای کشورم به ارمغان میآوردم اما خدا لعنت کند باعث و بانی و کسانی را که باعث شدند دلار گران شود در طول این سالها به هر کجا که مراجعه کردم مرا مثل یک توپ فوتبال به این طرف و آن طرف فرستادند اگر خودم پول و سرمایه داشتم رکورد را میشکستم و به هیچکس احتیاج نداشتم اگر خودم پول داشتم نماینده گینس را به تبریز می آوردم و در مقابل چشمان او رکورد جهان را میشکستم حتی نیازی به دوربین صداوسیما هم نداشتم.
ماجرای شیطنت سفارت آمریکا در ترکیه نیز جالب است. گویا وقتی که حسن چوپان در ترکیه برنامه اجرا کرده بود، آمریکایی ها قصد اعطای پناهندگی به او را داشتند اما با پاسخ قاطع او مواجه می شوند.
او می گوید: بعد از اینکه در تلویزیون ترکیه آن برنامه را اجرا کردم از سفارت آمریکا با من تماس گرفتند و گفتند حاضریم در عرض 48 ساعت پناهندگی تو راحل کنیم اما به این شرط که برای آمریکا ثبت رکورد کنی ولی من قبول نکردم و گفتم من میخواهم نام ایران را در دنیا مطرح کنم و گفتم که یک ذرهای از خاک وطنم را با کوهی از طلای کشورهای بیگانه عوض نمیکنم. من خاک عینالی، سهند و خاک کشورم را با طلاهای آمریکاییها عوض نمیکنم.
از وضعیت معیشت و زندگی اش می پرسم، میگوید: پسرم تازه ازدواج کردهاست و برای گرفتن 30 میلیون تومان وام چندین و چند ضامن از من خواستند و با کلی مکافات و مصیبت توانستیم وام را بگیریم و اکنون اقساط وام را پرداخت می کنم زندگی منم فقط با این نمک فروشی میگذرد من اصلاً دست گدایی باز نمیکنم گلایه ام از مسئولین است که هیچوقت مرا حمایت نکردند این مغازه هم اجاره است و وقتی میبینند که من ترکیه رفتم و برنامه اجرا کردم و تقریباً مطرح شدم و چند مشتری اضافی به مغازه من آمد، اجارهبها را اضافه کردند و چندین مغازه عوض کردم و فعلاً در اینجا مشغول هستم.
حسن چوپان در پایان صحبت های شیرینش ما را به ابیاتی از مرحوم علی آقا واحد شاعر آذربایجانی مهمان می کند و صحبت هایش را با این اشعار به پایان می رساند.
فخر ایلدوخ او کونول بلکه بیزیم یاریمیز اولدی / طالع بیزه یار اولمادی اغیاریمیز اولدی
عاشقلره بلبل ددیله بیزده سویندوک/هر بیر گوله وردوخ کونول خاریمیز اولدی
مین امیدیله دوردوخ گوزلّر طرفینده/مین نن بیری سی بلکه طرفداریمیز اولدی
نه ایله خریدار نه ده بازاریمیز اولدی/ واحد فلکه اَیممیشم ثروت اوچون باش
ثروت بیزه اوز گوهر اشعاریمیز اولدی
آری اینجا تبریز است و از این قهرمانان در این شهر و دیار کم نداریم و کافی است نیم نگاهی هم به محلات قدیمی و تاریخی این شهر داشته باشیم تا این استعداد ها را کشف کنیم تا نام شهر و کشورمان را در دنیا مطرح کنند و لااقل چند صدم درصد از پولی که در فوتبال هزینه می شود بدون آنکه کوچکترین آورده ای برایمان داشته باشد، برای این استعدادها خرج شود.
نظرات