شهر یک پدیده ارگانیک و پویاست که نه در بودن، بلکه در شدن خود معنا مییابد. در واقع، این نیاز انسان است که چشمانداز فضاهای زیستی خود از جمله شهر را تغییر میدهد. در حوزۀ نظریات جدید در باب شهر، چهار عامل «فضا»، «سرمایه»، «تخصص» و «عدالت» را در نظر میگیرند و معتقدند زمانی شهرها زیست پذیری خود را کماکان ادامه خواهند داد که این چهار عامل در یک تعادل مطلوب قرار بگیرند.
در این یادداشت قصد دارم بگویم در شهر تاریخی اقتصادی «اصفهان»، سازوکارهایی وجود دارد که بهشدت در به تعادل رساندن این چهار عامل دچار ضعف شده است. بهصورت مصداقیتر این مسئله را در پروژه بهاصطلاح «پیاده راهسازی محور چهارباغ» شاهدیم؛ پیاده راهسازیای که میکوشد بخشی از نوستالژی تاریخی این شهر را زنده کند.
بهسختی میتوان باور کرد که مدیریت شهری «ایجاد یک محدوده شهری با اولویت پیاده» یا «ایجاد یا ترویج نوع جدیدی از زیست شهری» و... را نیز به عنوان اهداف پیاده راه سازی در نظر گرفته باشد، چراکه نزدیک به چهار دهه از مطرحشدن پیاده راه کردن این محور و انتقال بار ترافیکی سواره به محورهای کناری توسط مهندسین مشاور شهرسازی _که بر اساس خواست عمومی و ضرورتها بوده است_ میگذرد و اینکه چرا بعد از این زمان طولانی آن هم به قول شهروندان، یک شب بستند و حصار کشیدند و ساختند و رفتند، جای پرسش دارد.
به نظر میآید این بنا کردن نوستالژیهای تاریخی که تمام زورش را در کف سازی و حوض سازی محور چهارباغ تا بدنه سازی شرقی چهارباغ تا ارگ جهاننما و... بهکار برده و در نتیجه، بهت و خشم کارشناسان و شهروندان را به همراه داشته، از روی دست دیگری رونوشت برداشتن است و شفاف بگویم که آن دیگری جایی نیست جز پایتخت یا همان «تهران» که میل وافری به وجود آمده تا مرکز شهرش تصویری از «طهران» قدیم را ارائه کند.
شهروند تهرانی، دلزده از مقیاسهای شهری که هیچ تناسب و تجانسی با او ندارد، از شلوغی و سروصدا و سرعت سرسامآور و واقعیتی که هر روز درک میکند به این طهران فانتزی که همچون نمایشگاهی برایش ساختهشده پناه میبرد. این همان جایی است که اگر با دقت برانداز شود و مورد تحلیل فضایی، اجتماعی و اقتصادی قرار بگیرد، میبینیم که چهار عامل فضا، سرمایه، تخصص و عدالت آن در یک سازوکار جدید شکل میگیرد و شهر اصفهان و بالأخص ستون فقرات آن چهارباغ، در حال رونوشت برداشتن از آن است.
پژوهشگران حوزه انتقادی شهر که در خصوص این تحولات در تهران به مطالعات میدانی پرداختهاند، متوجه شدهاند که پناه بردن شهروندان به فضاهایی که متفاوت از زندگی روزمرهشان است همۀ ماجرا نیست. با تغییر و تحولاتی که از طریق ورود سرمایه به فضا و کالبد اتفاق میافتد، نوع جدیدی از روابط اقتصادی شکل میگیرد که تا پیش از این سابقه نداشته و پایه آن نیاز مردمی است که حاضرند برای حضور و تجربه کردن آن در هر سطح از توان مالی که باشند، هزینه کنند. آن فضاها پیش از این هم وجود داشته ولی عمدتاً به خاطر مرکز شهر بودن، تنها به برطرف کردن نیازهای حداقلی ساکنانش بسنده کرده و پذیرای دیگر گروههای شهری، بهخصوص کسانی که توان مالی بالایی داشتهاند، نبوده است.
با ورود سرمایه به این مناطق، متخصصین وارد عمل میشوند و فضا را به نفع سرمایه تغییر میدهند. در نتیجه، فضا به کالایی ارزشمند تبدیل میشود که روزبهروز ارزش آن افزایش مییابد. حق مالکیت و بهرهبرداری از آن بهتدریج در اختیار صاحبان سرمایه قرار میگیرد و رقابت برای تصاحب فضا و کالبد برای منافع حداکثری، موجب بروز شکل جدیدی از دلالی و رانت میشود.
اینجاست که سرمایه با بهکارگیری تخصص، فضا را به نفع خود مصادره میکند و عدالت و بهرهمندی برابر از فضا دچار مخاطره میشود و همانطور که در ابتدای یادداشت اشاره شد، تعادل میان «فضا، «سرمایه»، «تخصص» و «عدالت» به هم میریزد. (پیشنهاد میکنم برای آشنایی بیشتر با موارد مطرحشده به شماره پنجم فصلنامه تَزَرو با رویکرد «شهر و معماری، یک بازخوانی مفهومی» و یا مطالعات گروه «جامعه نیومدیا» مراجعه شود.)
چهارباغ اصفهان (منظور از چهارباغ در اینجا تنها محور پیاده راه شده و بدنه آن نیست، بلکه محدودهای است حدفاصل خیابان شمسآبادی و باغ گلدسته) کماکان بهعنوان نمادی از دوره صفویه شناخته میشود و نگاه موزهای همچنان بر آن حاکم است؛ بهطوریکه میخواهند با تغییر و تحولاتی که بر آن تحمیل میکنند آن را متعصبانه بهجایی از تاریخ منتسب کنند و چشمشان را بر روی آسیبهایی که در وهله اول چندان به چشم نمیآید، ببندند. گویی تمایل بر این است که این محور تاریخی به جای تولید محتوا، در حد یک ویترین خوشرنگ و لعاب باقی بماند.
این نگاه که متأسفانه روزبهروز غالبتر میشود و به سبک و سیاق «طهران» پایتخت نزدیکتر، با ناخودآگاه جمعی شهروندان متفاوت است؛ شهروندانی که میدانستند عقبه خیابانی که در آن قدم میزنند به دوران صفویه بازمیگردد بااینحال کنش و رفتارشان در چهارباغ با معاصریت این محور تعامل و تجانس داشت.
تا پیش از پیاده راهسازی چهارباغ، این خیابان علاوه بر محلی برای تفرج، همان کارکردی را داشت که بقیه خیابانهای شهر داشتند و بعد از آن، این تجانس و تعامل شکست و شهروندان ملزم به ارائۀ نوع جدیدی از کنش و رفتار شدند که فضا نیز به نفع همان کنش و رفتار در حال تغییر است. مخاطب چهارباغ، با لایهای از چهارباغ مواجه شد که صرفاً به جنبههای ظاهری آن پرداخته میشود و مفاهیم واقعی آن که ژرفساختهایش را میساختند مهجور میماند.
توجه به این نکته مهم است که آنچه این فضای شهری را تعریف میکند، نهتنها محور چهارباغ با بدنههای آن و ملحقات درون این حوزۀ مستقیم بلکه حوزه بلافصلی نیز هست که میتوان آن را حدفاصل خیابان شمسآبادی تا باغ گلدسته در نظر گرفت و بخش قابلتوجهی از این محور در طرح فرادست (طرح تفصیلی مصوب ۱۳۹۱) بهعنوان «پروژه چهارباغ» تعریف شده است.
این حوزه بلافصل که شامل پلاکهای بدنه چهارباغ و بخشی از زمینهای شرق و غرب این محور است، در نقشهها و گزارشات طرح تفصیلی صرفاً بهعنوان «پروژه چهارباغ» نامگذاری شده و هیچگونه ضوابط و تعریف مشخصی برای آن وجود ندارد. (مساحت این حوزه به همراه محور چهارباغ عباسی حدود ۲۷ هکتار است).
بیبرنامگی موجود در خصوص محدودهای که به نام کاربری «پروژه چهارباغ» در طرح تفصیلی مصوب شده و اتفاقاتی که در بطن حوزه بلافصل چهارباغ در حال روی دادن است، زنگ خطر را به صدا درآورده؛ زنگ خطری که اگر به آن توجه نشود، میتواند این محدوده را تبدیل به محلی برای نوع جدید از سوداگری اقتصادی در حوزۀ شهر کند.
چنین سوداگری اقتصادیای، این امکان را فراهم میآورد که تعادل بین سرمایه، تخصص، فضا و عدالت به نفع صاحبان سرمایه به هم بخورد و محدودهای که دهههای متمادی است خاستگاه اقتصادی گروههای مختلفی از شهروندان این شهر بوده، به نفع اقلیت ممتاز صاحب سرمایه تصاحب شود.
با پیاده راه کردن چهارباغ، نوع جدیدی از مناسبات اقتصادی در محدوده موردنظر شکل میگیرد و با توجه به تغییر در نحوه حضور شهروندان در آن _که عمدتاً برای تفرج است_ این امکان فراهم میآید که فضا و کالبد نیز صرفاً به منبعی برای ایجاد همین ارزشافزوده تغییر کند.
متأسفانه شهرداری که خود را متولی تمام امور مربوط به زیست شهری کرده، شهروندان را درگیر دایره تصمیمگیریهای خود نمیکند و به هیچ فرد و نهادی هم بابت تصمیمها و هزینه کردنهایش پاسخگو نیست.
با آغاز پروژه پیاده راهسازی چهارباغ که با هزینه مستقیم شهرداری و توسط سازمان نوسازی و بهسازی انجام شد، به نظر میآید حوزه بلافصل چهارباغ محل مناسبی برای نوعی برونسپاریها شده است که همراستا با رویکرد خصوصیسازی است و هنگامیکه بخش خصوصی وارد ماجرا میشود، باید انتظار داشت به منفعت حداکثری خود بیندیشد و نفع جامعه و شهر نیز در همسویی با این منفعتطلبی حداکثری تعریف شود. در نهایت محدودهای که بهعنوان کاربری «پروژه چهارباغ» در طرح فرادست مصوب شده فرصتی طلایی برای تحقق چنین هدفی است.
شهرداری با صرف هزینههای پروژه پیاده راهسازی (هزینههای مستقیم و غیرمستقیم) میداند که خود را بدهکار میکند و از آنطرف هم میداند که با همین کار میتواند ارزشافزوده بالایی را ایجاد کند. (در کشور ما زمین و ملک بهعنوان یک سرمایه غیر مولد میتواند بالاترین سود رسانی را برای سرمایهگذار داشته باشد.) این ارزشافزوده بالا در حوزه بلافصل چهارباغ، بهطور مستقیم و در محدودههای اطراف بهطور غیرمستقیم اتفاق خواهد افتاد.
بخش خصوصی اشتیاق مردم برای زیستن در نوستالژیهای شهری و اصفهان قدیم را یک فرصت عظیم مییابد و در کنار شهرداری وارد ماجرا شده و سرمایههای بالایی جذب میشود؛ از اینجاست که ما با تنوعی در اشکال سلب مالکیت مردم (صاحبان قدیمی ملک و زمین در محدوده) تا مداخله در سیما و منظر شهری مواجه میشویم که در دهههای گذشته کمتر شاهد آن بودیم. چهارباغ و حوزه نفوذ آن با شکل جدیدی از خصوصیسازی و کالایی سازی فضا با سازوکار اقتصادی مواجه خواهد شد و در آیندهای نزدیک نوع جدیدی از تصاحب زمین و فضا به نفع دلالان، واسطهها و صاحبان سرمایه شکل میگیرد.
مردم در بهترین حالت صرفاً مصرفکنندگان فضا به نفع همان سرمایه میشوند و چون ارزش فضا روزبهروز بالاتر میرود و جذابیتهای محیط (که به لطف حضور متخصصین اعم از طراحان، معماران، و طراحان شهری ارتقا مییابد) توانمندان علاقهمند به بریزوبپاشهای آنچنانی را بهسوی خود میکشد، هزینه خدمات تفرج، سر به فلک میکشد و عدالت در بهرهمندی از فضا به حاشیه میرود.
شهر اصفهان چند سالی است که بهشدت درگیر روند شهری شدن سرمایه شده و گویا چهارباغ بهعنوان ویترینی برای این نوع از روند در حال بازتعریف خود است. در محدوده محور چهارباغ و حوزه بلافصل آن رابطه بین فضا، سرمایه، تخصص و عدالت در حال بازتعریف غلطی است که چنانچه متخصصین و مدیران حوزه شهری نخواهند یا نتوانند برای برونرفت از این شرایط اقدام مؤثری انجام دهند، شهر اصفهان بیش از همیشه زیست پذیری خود را از دست خواهد داد.
به نظر میآید یکی از اقدامات مؤثر برای جلوگیری از این اتفاق، این است که آنچه در طرح تفصیلی بهعنوان «پروژه چهارباغ» تثبیتشده هر چه سریعتر به دست کارشناسان خبره، باسابقه، دلسوز و کنشگر دارای یک طرح و برنامه مشخص و هدفمند شود اگرنه، چهارباغی که میتواند گذری برای تعاملات اجتماعی باشد، به دلیل مداخلاتی که قدرت بهواسطه سرمایه و تخصص به فضا تحمیل میکند، دچار فروپاشی میشود. کالبد اطراف چهارباغ دچار آفت کالایی سازی صرف فضایی میشود و متخصصانی همدست با کارفرمایان سرمایهدار، به توجیهات عملکردی و زیبایی شناسانه خاص از چهارباغ میپردازند و چهارباغ و حوزه بلافصل آن را پیمانکاران و دلالان وابسته به آنها اشغال میکنند.
در اینجا نقش معماران، برنامه ریزان و شهرسازان بسیار مهم و حیاتی است که آیا میخواهند همراهان و مبلغان این جریان باشند و منافع آتی خود را در تعامل با این فضا جستجو کنند و در واقع به مشروعیت بخشی به اقدامات غیر کارشناسانهای که قرار است در چهارباغ و حوزه بلافصل آن اتفاق بیفتد، بپردازند و یا همچون معماران، برنامه ریزان، شهرسازان کنشگر، در کنار مردم قرار بگیرند و تلاش کنند تا آنجا که امکان دارد عدالت اجتماعی در این محور محقق شود.
برای قدم اول، لازم و ضروری است که بهطور خاص برای محدوده «پروژه چهارباغ» که در طرح تفصیلی مصوب شده، اقدام به ارائه طرح و برنامهای شود که بتواند تعادلی سازنده و بالنده میان فضا، سرمایه، تخصص و عدالت برقرار کند. این طرح و برنامه باید بتواند تا آنجا که امکان دارد، نظر متخصصین و صاحبنظران حوزه شهر را در خود لحاظ کرده و قابلیت گسترش در محدودۀ پیرامونی حوزه بلافصل را نیز داشته باشد.
یادداشت از: سهند منشی، معمار و پژوهشگر حوزه معماری و شهر
انتهای پیام
نظرات