اگر راه دوم را برگزیدیم، باید بدانیم زمانی میتوانیم رنجِ این روزگارِ سخت را تحمل کنیم که معنای زندگی را بدانیم. متاسفانه من این روزها میبینم بسیاری از کسانی که میخواهند مقاومت کنند و زندگی را دوست دارند هم رفته رفته خسته میشوند و هر روز که روزی بر دورانِ رنجآورِ کرونایی افزوده می شود، مقاومت خود را بیشتر از دست میدهند و تسلیم مرگ میشوند. ادامه این روند و پذیرش مرگ و به دنبال آن، فقدان خویشان و دوستان و عزیزان، ما را به سمت یک فاجعه بزرگ به پیش میبرد، فاجعهای که میتواند چون طوفانی سهمگین، بنیادِ زندگیِ دوستدارانِ زندگی را از بیخ و بُن برکند.
پاسخ به این سوال که در این سیلِ سهمگینِ ویرانگر، راه و چاره کدام است؟ بسیار دشوار است اما تا آن جا که من میدانم اگر ما فقط به رعایت نکات بهداشتی و قرنطینه خانگی و فاصله اجتماعی و توصیههایی از این قبیل بسنده کنیم، راه به جایی نخواهیم برد، چون ظاهرا قرار بر این است که این ویروس تا مدتها با ما بماند، مدتهایی که هیچکس نمیداند حدودش کجاست!!!
در این شرایط که ما روز به روز خستهتر میشویم، ابتدا از مراقبتهای بهداشتی می کاهیم، آرام آرام به دیدارِ پدر و مادرمان و بعد خویشان و دوستانمان میرویم و بعد با رعایت فاصلهها سرِ کار میرویم و به تدریج خسته و خستهتر شده و جسورتر. فاصلهها را کم میکنیم و شاید هم کلاً بیخیال شویم و در ادامه این روند، هر روز تعداد بیشتری از ما چون برگهای زردِ درخت به آرامی بر زمین میریزیم و در خاموشی و بی هیچ آیینی به خاک سپرده میشویم و با عادی شدن مرگ، یکباره متوجه میشویم که دقیقاً درون فاجعهای هولناک قرار گرفتهایم. اینجاست که احساس میکنیم مقاومت دیگر فایدهای ندارد و... خداحافظ زندگی!
من به عنوان معلمی که بخش اعظمِ زندگیاش را به زندگی اندیشیده و در جستوجوی زندگی یادداشتها و کتابها خوانده و نوشته، پیشنهاد میکنم که اگر میخواهیم واقعا در برابر مرگ مقاومت کنیم و حقیقتا زندگی کنیم چارهای نداریم جز این که ضمن رعایت دقیق توصیههای پزشکی، به تقویت روح و سلامت روانمان بپردازیم. امروز بیش از هر زمان دیگری، یافتههای روانشناسی به ما میگوید: میزان توانمندی و مقاومت جسم ما، دقیقا بستگی به میزان مقاومت روح و سلامت روان ما دارد. برای این که روحی مقاوم داشته باشیم و روانمان را در این تندبادِ حادثه، قوی نگه داریم چارهای نداریم جز این که معنای زندگی را بدانیم. بدون دانستن معنای زندگی، دیر یا زود، روحِ ما مقاومتش را از دست میدهد، آستانه تحمل پایین میآید و ناخواسته تسلیم مرگ میشویم.
در این شرایطِ سخت، پیشنهاد میکنم که هر فرد، ساعاتی در روز را حتّا به میزان یک ساعت، به مطالعه بر اساس باورمندیاش بپردازد. این مطالعه همراه با آرامش و تفکر معجزه میکند... این مطالعه همراه با گفتوگو با اعضای خانواده امید میآفریند... اصلاً با این مطالعه بهتر میتوانیم نکات بهداشتی، فاصله اجتماعی و... را رعایت کنیم، چون در این مطالعه اینها که جزئی از زندگی و راهکاری برای حفظ زندگی هستند، معنا و مفهوم مییابند و انسان تا زمانی که معنای کلی چیزی را نداند نمیتواند به طور اصولی به اجزای آن پایبند باشد.
گفتم مطالعه روح را تقویت میکند و روان را از گزندِ این طوفانها تا حدود زیادی در امان نگه میدارد و امید را در شرایطِ فورانِ اخبارِ ناامید کننده، زنده نگه میدارد، اما تاکید کردم و میکنم که این مطالعه فقط در شرایطی میتواند تاثیرگذار باشد و حتّا معجزه کند که دقیقا بر اساسِ باورمندی انسان باشد. یعنی آن کس که بیشترین باورمندیاش به پیامبران الهی و فلسفی است بر اساسِ اعتقادش بسیار قرآن بخواند و انجیل و تورات و اوستا و غیره را و در آیات آن تدبّر کند. آن کس که بیشتر به دعا باورمند است، دعا بخواند، به راه خودش یعنی آن که باور دارد حقیقت را در توسل به امامان(ع) یافته است، دعای کمیل بخواند و جوشنکبیر و صحیفه سجادیه و...، آن که باور دارد حقیقت را در کائنات یافته است، قدرت دعا و معجزه دعا اثرِ "کاترین پاندر" را بخواند و کتاب هایی از این دست را!
به هر حال معنویت در این شرایط سخت، روح ما را قوی نگه میدارد. ویلیام جیمز در کتاب دین و روان میگوید: "احساسات مذهبی نزد هر کسی که یافت شود، نیروی روزافزونی را در زندگی او وارد میکند. هنگامی که در نبرد زندگی، همه امیدها بر باد میرود، وقتی که دنیا به آدمی پشت میکند، احساسات مذهبی دست اندرکار شده، در اندرون ما چنان شور و هیجانی برپا میسازد که ما را جوان کرده، زندگی درون ما را که تیره و تار بوده است، دگرگون میسازد."(ص26)
آن کس که باور دارد حقیقت را در باغچه یافته است، رازِ بقا را ببیند و دنیای طبیعت را مشاهده و در آن اندیشه کند، اتاق آبی سهراب را بخواند و با هشت کتاب او نجوا کند: "...ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم/ در نگاه شرمآگین گلی گمنام/ و بقا را در یک لحظه نامحدود که دو خورشید به هم خیره شدند..." آن کس که باورمند به شعراست شاهنامه را بخواند که به حقیقت خردنامه است و گلستان زیبا و بوستان سرسبزِ سعدی را و غزلیات روحنوازِ حافظ را و دریای بیکرانه مثنوی مولانا را، باورمندان به نیما و فروغ و اخوان و شاملو هم تکلیفشان روشن است. آن کس که باورمندِ به رمان است، آثار داستایوسکی را بخواند و تولستوی و مارکز و... آن کس که به سینما باور دارد، برگزیدگان اسکار و آیامدیبی را ببیند و آن کس که باورمند به روانشناسی است مخصوصاً کارهای روانشناسان انسانگرا چون آلپورت، مزلو، راجرز و فرانکل را بخواند و البته یالوم که پایهگذار روانشناسی اگزیستانسیال است را از یاد نبرد. آن کس که به فلسفه باورمند است خیلی مهم است که در باب حکمت زندگی شوپنهاور را بارها بخواند و آن کس که به تاریخ و قدرت آن اعتقاد دارد، تاریخ تمدّن ویل دورانت و تاریخ جهان نوِ پالمر را بخواند تا دریچههایی رو به امید و زندگی را در جهنمِ تاریخ تماشا کند.
و بسیار زیاد به یاد داشته باشیم که کودکانِ ما در این روزها بسیار غمگین هستند و خسته و ضعیف و ناتوان بسیار درمانده و بی چارهاند چون در قرنطینه خانگی هستند و بازی نمیکنند. بازی همه زندگیِ کودک است، معنای هستیِ اوست. زندگی او در این روزها بسیار کمفروغ است و روح او بسیار ضعیف و بنابراین تاب و توان او بسیار کم شده و متاسفانه با تداومِ این حکایتِ غمانگیز، او هر روز بیشتر از دیروز، آسیب میبیند و باور بفرمایید بچهها در این روزها چون شمع از درون آب میشوند. چشم امید آنها به ماست پس با آنان خیلی حوصله کنیم، برایشان قصه بگوییم و بخوانیم و با آنها کارتون تماشا کنیم؛ از این راه هم آن ها را نجات میدهیم و هم در نهایت خودمان را.
خلاصه کلام این که در این روزهای به غایت ویرانگر، ما سخت نیازمند آنیم تا از طریق کتاب خواندن، روحمان را تقویت کنیم تا جسمِ ما تاب و توان بیشتری در برابر طوفان سهمگین کرونا پیدا کند، شاید از این جهنّم، راهی به زندگی پیدا کنیم.
*به قلم دکتر عباس عاشوری نژاد؛ پژوهشگر و استاد دانشگاه
نظرات