دنیا تازه داشت روی آرامش به خود میدید، با اینکه قدرتطلبان به تفکرات غیرانسانی خود ادامه میدادند اما دلمان خوش بود که مرزهای جغرافیایی اجازه خودنمایی بیش از حد به زیادهخواهان را نمیدهد، غافل از اینکه قدرتطلب جدیدی قصد دارد با ورود غافلگیرانه خود، همه زمینییان را درگیر خود کرده و قدرتطلبان این کره خاکی را با حضور بیموقعاش، انگشت به دهان کند.
مدتی بود که در رسانهها و فضای مجازی نام جدیدی به گوش میرسید، نامی که کمکم میرفت تا همه دنیا را درنوردد. او فقط به مهمانی رضایت نمیداد و اگر میزبانش اصول بهداشتی را رعایت نمیکرد، جانش را میگرفت و به سراغ میزبان دیگری میرفت. میگویند او را برای اولینبار در «ووهان» چین پذیرا شدند اما گویا ووهان چین، کوهان شترش را برای سایر کشورها نیز چرب کرده بود.
همه این تعاریف را کردیم تا به یک نام آشنا که این روزها شهرتش گستره جهانی پیدا کرده است، برسیم. همگان از او به عنوان «کرونا» یاد میکنند. آمدنش به ناگاه بود. به قدری هوشمندانه همه دنیا را فرا گرفت که هیچکس یادش نیست اول سپتامبر سال ۱۹۳۹، شیپور جنگ جهانی دوم به چه بهانهای نواخته شد، جنگی که بیش از ۷۰ میلیون نفر را به کام مرگ فرستاد و این روزها این نقشه راه در دست کرونا است.
اواسط بهمن؛ کرونا نرم نرمک از راه رسید
در پی بحران بیماری کروناویروس در نقاط مختلف جهان، زمزمههای حضور این ویروس در ایران نیز از اواسط بهمنماه سال گذشته به گوش رسید. قبل از اینکه این مهمان ناخوانده بخواهد بساطش را در ایران پهن کند، هشدارهای ریز و درشتی از سوی مسئولان در رسانهها منعکس شد اما گویا گوش این ویروس به این حرفها بدهکار نبود و به سرعت برق و باد از ووهان به ایران رسید و اعلام حضور کرد.
قم که آن روزها به خاطر فوت دو بیمار کرونایی از سوی برخی رسانهها به شهر بیدفاع شهره شد، کمکم از یکهتازی درآمد و سایر شهرها نیز به مرور پذیرای این مهمان ناخوانده شدند، اما زنجانیها که به «میزبان مهربان» شهره هستند، اینبار دلشان نمیخواست از این ویروس با مهربانی میزبانی کنند و قصد داشتند نامهربانترین میزبان را لقب بگیرند اما گویا این مهمان زورش به زنجانیها هم چربید و ۱۲ اسفند درب خانهشان را به صدا درآورد.
قبل از اینکه اولین مورد مثبت ابتلا به ویروس کرونا در استان زنجان اعلام شود، مسئولان دست به کار شدند و اوایل اسفند برخی از تعطیلیها را برای جلوگیری از تجمعات مردم از جمله مدارس، دانشگاهها، مسابقات ورزشی، اصناف، بازار، تالارها و قهوهخانهها و ... اعمال کردند و همین مسئله باعث شد تا زمینهای برای آمادگی بیش از پیش استان برای پذیرایی از این مهمان ناخوانده فراهم شود.
۱۵ اسفند؛ کرونا مچ اولین زنجانی را خواباند
با اینکه چند روزی از حضور ناخواسته کرونا در ایران سپری شده بود، اما زنجان به عنوان چند استان انگشتشمار بود که در برابر حضور این ویروس از خود مقاومت نشان داد و همین مسئله باعث شد تا مسئولان خود را برای مقابله با این ویروس از جمله اتخاذ تمهیدات لازم برای ایجاد نقاهتگاه آماده کنند تا اینکه صبر ویروس کرونا به سر آمد و مچ اولین زنجانی را در ۱۵ اسفند خواباند و اعلام حضور کرد.
امروز که دو ماه از حضور جدی ویروس کرونا در ایران میگذرد، زنجانیها جزو مردمانی هستند که تلاش میکنند مسئولان را در راستای قطع زنجیره شیوع ویروس کرونا همراهی کنند. اگر شلوغی ورودی و خروجیهای زنجان را در برخی از روزهای خاص به خاطر دلتنگیهای دوران قرنطینه فاکتور بگیریم، بیشترین همراهی را برای به در کردن این مهمان سمج داشتهاند تا دوباره به روزهای عادی بازگردند.
نمیدانم امروز راند چندم نبرد زنجانیها با ویروس کرونا است. تابلوی نتایج را که نگاه کنی خواهی دید که ضربات مهلک کرونا نزدیک به ۹۰ هماستانی را به دیار باقی برده و این امکان وجود دارد که مقاومت زنجانیها برای دو رقمی ماندن امتیازات کرونا کمکم تاب نیاورده و به عدد سه رقمی برسیم، اما روند آمار اعلامی به گونهای است که این امیدواری برای بهبود اوضاع در روزهای آینده وجود دارد.
کمرگیری کرونا با اقتصاد و سلامت
وقتی قرار بود پذیرای ویروسی به نام کرونا باشیم، شاید قدیمیها این خاطره در ذهنشان تداعی میشد که ایران و ایرانی دوران سخت قحطی و بیماری را در دوران رضاخانی تجربه کرده و امروز که روزگار مدرنتری را دنبال میکنیم، وجود این ویروس نسبت به دهههای گذشته نمیتواند دردسر چندانی برایمان درست کند؛ پس جای هیچگونه نگرانی نیست و فقط باید نکات بهداشتی را رعایت کنیم.
روزهای اول که صحبت از «در خانه ماندن»، «فاصلهگذاری اجتماعی» و ... بود، همگان به این عبارات به عنوان یک شعار مینگریستند اما رفته رفته که بر آمار فوتیهای کرونایی افزوده شد، کمکم دانستیم که بحران این ویروس جدیتر از آن است که فکرش را بکنیم؛ چرا که اگر کرونا نتواند از پس سلامتیمان برآید، کمر همت به شکستن کمر اقتصاد در اوضاعی که تحریمها تشدیدتر شده، بسته است.
تعطیلی بازار و اصناف با ریسک بالا، باشگاههای ورزشی که مقوله درآمدزایی برای این نوع فعالیتها حرف اول را میزند و ... حاکی از آن است که کرونا نه تنها در رینگ بوکس سلامت با ما درگیر است، بلکه بر روی تشک کشتی نیز کمر اقتصاد ما را به قدری محکم گرفته است که اگر نتوانیم حمایت لازم را از مقوله اقتصاد در این روزها داشته باشیم، ضربه فنی شدن آن دور از انتظار نخواهد بود.
ماسک، ژل ضدعفونی کننده .... داریم / نداریم!
مدتها بود که کمتر کسی سراغی از آن میگرفت و همین احوالپرسی کم هم، باعث شده بود تا توجه چندانی به تولید آن نشود تا اینکه کمکم جای خالی آن در قفسه داروخانهها مشهود شد و این یعنی آغاز یک نگرانی جدی، نگرانی که برای ما ایرانیها که سالها با کمبودها دست و پنجه نرم کردهایم، دغدغه تازهای نبود اما اگر قرار باشد پای ویروس هم به این نگرانی باز شود، اوضاع کمی فرق میکند.
در همان روزهای نخستین جدیتر شدن حضور ویروس کرونا در ایران و به تبع آن در استان زنجان، همه ما دغدغه لقمه نان را فراموش کردیم و به دنبال اقلامی چون ماسک، ژل ضدعفونی کننده، دستکش و هر چیزی که بتواند تا حدودی ابتلا شدن به ویروس کرونا را به تاخیر بیاندازد بودیم، اما اکثر مواقع با این عبارت روی شیشه داروخانهها مواجه میشدیم: «ماسک و ژل ضدعفونی کننده موجود نمیباشد».
همین اوضاع باعث شد تا مسئولان و برخی از تولیدکنندگان به فکر راهاندازی خط تولید اقلام ضروری بهداشتی و مورد نیاز روزهای کرونایی بیافتند؛ چرا که اعتقاد بر این بود که در شرایط کرونایی، نبود اقلام ضروری بهداشتی میتواند زمینه ایجاد استرس و نگرانی را در جامعه بالا برده و این خود بر مشکلات این روزها خواهد افزود، چنانچه بارها نبود این اقلام و عکسالعمل مردمان سایر کشورها را به عینه دیده بودیم.
کرونا مشغول به کار شد؛ کارگران بیکار
وقتی زمزمههای حضور کرونا در ایران به گوش رسید، کمتر کسی فکر میکرد که این مهمان ناخوانده بتواند حریف سرسختی برای ما در بخشهای مختلف باشد اما امروز که نزدیک به دو ماه از لنگر انداختن کرونا در ایران میگذرد، این ویروس دست به کار شد و شب عید همه کار و کاسبیها را کساد کرد، تا جایی که بعد از گذشت دو ماه هنوز بسیاری از مشاغل اجازه ورود به عرصه فعالیت را پیدا نکردهاند.
وقتی نیمنگاهی به آمار ادارهکل تعاون، کار و رفاهاجتماعی میاندازیم، این آمار حاکی از آن است که تا به امروز نزدیک به ۴۸۰۰ نفر متقاضی بهرهمندی از بیمه بیکاری در استان بودهاند و این یعنی گذران عمر در این برهه از زمان، آن هم با حداقل درآمد چقدر طاقتفرسا بوده و این خود میتواند بیانگر آن باشد که کرونا از آنچه که تا به امروز فکرش را میکردیم، حریف قدری برای هم جان و هم مال ما است.
تصور کنید وقتی قرار باشد درآمدی نداشته باشی و خرج زندگی را در شرایط کنونی متقبل شوی، این خود انرژی مضاعفی از کسانی که میخواهند رو در روی کرونا بایستند، خواهد گرفت و بیتردید این شرایط به هیچ وجه برای یک مبارزه عادلانه مناسبت نیست. پدر خانواده که تا دیروز صورتش را با سیلی سرخ میکرد، امروز باید در جنگ نابرابر با کرونا به دنبال لقمه نانی برای خانوادهای که در قرنطینه منتظر او هستند، باشد.
قرنطینه؛ تمرینی برای مهارت تابآوری
از زمانی که ویروس کرونا در کشور گرد و خاک به پا کرده، فارغ از عده بسیار کمی که تحت هر شرایطی همیشه اوضاع را آنطور که منطبق بر واقعیت است، نمیبینند، اکثر افراد جامعه ترجیح میدهند بسیاری از دلمشغولیهای خود را کنار گذاشته و در مسیری قرار گیرند که منافع عمومی در آن پررنگتر است و بالطبع در روزهای کرونایی، بهترین مسیر به «در خانه ماندن» ختم میشود.
«در خانه ماندن» برای ما ایرانیها از هر طبقهای که باشیم، بیشتر به یک کابوس شبیه است که میتواند هر نافرمانی مدنی را به دنبال داشته باشد اما حریف این روزها به قدری سرسخت و جدی است که اهل سفر را نیز به در خانه ماندن ترغیب میکند؛ چرا که این نافرمانی با پرداخت هزینه مادی جبران نشده و ممکن است به بهای از دست دادن جان خود و اطرافیان تمام شود.
همه ما امروز دلتنگ دید و بازدید عید نوروز، کلاس درس، حضور در سالنهای ورزشی، خرید از بازار، دیدن پخش زنده مسابقات ورزشی، حضور در اماکن مذهبی، سفر به اقصینقاط کشور و ... هستیم اما شکست کرونا به قدری برای ما ایرانیها لذتبخش است که حاضر هستیم قرنطینه طاقتفرسا را به عنوان تنها راهکار برونرفت از این مشکلات تحمل کرده و مهارت تابآوری را در این روزها تمرین کنیم.
کرونا؛ سوژهای برای پرده نقرهای
برای اینکه بخواهی سرنوشت گذشتگان را مرور کنی، کافی است سری به کتابخانه زده و یا آثار تاریخی را در قالب فیلم به نظاره بنشینی. اگر به دنبال شناخت بهیار جنگ جهانی دوم (دزموند داس) که بر فراز تپه «هاکسا»، زخمیها را جابهجا میکرد، باشی، کافی است سری به «سهتیغ ارهای» مل گیبسون بزنی. اگر تلاش میکنی شاهد بازگشت فرزند از جنگ و چشمانتظاری یک مادر باشی، «نجات سرباز رایان» رابرت رودات و «شیار ۱۴۳» نرگس آبیار بهترین گزینه است.
امروز فرشتگان زمینی هستند که در آغاز دومین دهه قرن بیست و یکم با دشمنی نبرد میکنند که شاید نتوان فیلمی تراژدیتر از این رویارویی را بر روی پرده نقرهای نقش بست. اگر استنلی کوبریک با «غلاف تمام فلزی» خود دوگانگی ماهیت انسان در قالب لباس نمادین را به تصویر کشید، کادر درمانی ما امروز نه به لباس نمادین، بلکه به لباس ایثار ملبس شده و تنها ماهیتی که بر دوش میکشند، ماهیت انسانی است.
امروز کادر درمانی ما ماموریت غیرممکن سم مندس در «۱۹۱۷» را اینبار در ایران ۱۳۹۹ به روی صحنه آوردهاند. بیاییم «ذهن زیبا»ی ران هاوارد باشیم و فراموش نکنیم که جان نش جایزه نوبل خود را در اوج روانگسیختگی به پای عشق، پیچیدهترین معادله زندگی انداخت. امروز نبرد با کرونا محدود به استالینگراد نبوده و تنها قهرمان داستان ما واسیلی زایتسف نیست که «دشمن پشت دروازهها» بماند و حرفی برای گفتن نداشته باشد.
کرونا؛ از دغدغه امروز تا آلبوم تاریک فردا
تاریخ را که مرور کنیم، پر است از اسامی که خواه به خاطر خیرخواهی و خواه به دلیل شقاوت بیش از حد ماندگار شده است. همه ما هر از چند گاهی نامهایی چون وینستون چرچیل، آدولف هیتلر، بنیتو موسولینی، ژوزف استالین، چنگیز خان، ناپلئون بناپارت و ... به گوشمان خورده است و هیچگاه نتوانستهایم با شنیدن این اسامی، قلبممان را به آرامش دعوت کنیم.
وقتی کرونا را در کنار این اسامی قرار دهیم، خواهیم دید که او همانی است که نیامده، تاریخساز شده و قصد دارد جنگ جهانی دیگری را به تنهایی به نام خود ثبت کند. اگر جنگهای صلیبی، جنگ جهانی اول و دوم، جنگ ویتنام، جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جنگ گروههای تروریستی در خاورمیانه و هزاران جنگ دیگر، ویرانیهای زیادی به بار آورد، کرونا ویرانگری خود را بدون خونریزی آغاز کرده است.
کرونا این روزها هوایی شده و به هیچ حریفی اجازه عرضاندام نمیدهد. همین چند روز پیش بود که «دیو رولند» بازمانده فاجعه هیلزبورو در سال ۱۹۸۹ که توانسته بود نام خود را در بین ۹۶ کشته شده دیدار نیمهنهایی جام حذفی انگلیس بین تیمهای لیورپول و ناتینگهام فارست ثبت نکند، در برابر حریفی چون کرونا تاب نیاورد و بعد از گذشت ۳۱ سال از این فاجعه، در قطار مرگ هواداران لیورپول سوار شد.
زنجان؛ ۱۴۴۵ هجریشمسی
آلبوم پدربزرگش را که ورق میزد، چشمش به تصاویری افتاد که حس کنجکاویاش را برانگیخت. پدربزرگ گفت چه چیز آلبوم سئوالبرانگیز است؟ گفت: چرا در برخی از عکسها همه اهل خانواده و فامیل ماسک زدهاند. پدربزرگ آهی کشید و گفت گاهی اوقات ناخواسته در زمان و مکانی زندگی میکنی که باید امتحان سختی را پشت سر بگذاری تا دوباره به آرامش روزهای قبل بازگردی.
وقتی همه ماجرا را جویا شد، دانست که در آن دوران که به دوران کرونایی شهره شده بود، پدران به سختی معیشت خانواده را تامین میکردند، شادی بچهها در چاردیواری خانه محصور شده بود، عزیزان زیادی از بینشان رفته بودند و بدتر از همه اینکه هیچکس نمیتوانست با دیگری دست داده و یا او را در آغوش بکشد، در یک کلام کرنای ناکوک «کرونا» گوش فلک را کر کرده بود.
آلبوم پدربزرگ را بست و او را محکم در آغوش گرفت. دلش لرزید و با خود گفت نکند او هم مجبور باشد این دوران را تجربه کند. دلش نمیخواست در خانه بماند، ورزشگاه نرود، مسافرت نکند، ماسک بزند و خود را برای مقابله با یک مهمان سمج آماده کند. با خود گفت ما انسانها قادر نیستیم تاریخ را زودتر از موعد و به نفع خودمان رقم بزنیم، پس آسودهخاطر شد و در آغوش پدربزرگ، خود را به خواب سپرد، گویا نه کرونایی آمده و نه کرونایی رفته است.
هموطن، در خانه بمان تا آلبوم خاطرات پدربزرگها و مادربزرگهای نسلهای آینده، بیش از این برای نوههایشان کرونایی نشود.
انتهای پیام
نظرات