سید مصطفی هاشمیطباء در گفتوگوی تفصیلی با ایسنا، به بررسی دیدگاه اقتصادی بنیانگذار انقلاب اسلامی و شکاف برخی مدیران در دولتهای مختلف با این اندیشهها پرداخت و افزود: با وجودی که امام امت به سپردن کارها به مردم تاکید داشت، اما اقتصاد ایران به کوسه ریشپهن تبدیل شد. این نوع اقتصاد به اقتصاد لیبرالی و مبتنی بر بازار آزاد متکی است، اما تهی از اسباب، لوازم و ضرورتهای این نوع اقتصاد است. از عوارض این نوع اقتصاد افزایش شکاف بین غنی و فقیر و رجوع برخی اقشار فرودست جامعه به سطلهای زباله برای به دست آوردن لقمهای نان است.
گفتوگوی ایسنا با وزیر صنایع و معادن دولت میرحسین موسوی را در ادامه بخوانید.
اندیشههای بنیانگذار جمهوری اسلامی چه ویژگیهای داشت که توانست در قالب نظریه وحدت کلمه، بخش بزرگی از نخبگان حوزه و دانشگاه، مردم عادی و جریانهای فکری و سیاسی را متحد و در راستای اهداف انقلاب بسیج کند؟
صحبت و قضاوت در اینباره قدری سخت است. به نظر بنده احتیاج نیست 50 صفت امام را برشمرد، بلکه میتوان با برشمردن صفات اصلی، بقیه صفات را ذیل آنها دستهبندی کرد. پیشنهاد میکنم برای به دست آوردن نظر درست و واحد از اندیشههای امام، همه سخنرانیهای ایشان به نرمافزاری هوشمند و قدرتمند داده شود تا سیستم رایانهای پس از پردازش کلید واژهها و اطلاعات کلیدی این اندیشهها بتواند تحلیل درستی از هندسه شخصیتی و منظومه فکری ایشان ارائه دهد.
اما اگر نخواهیم یا نتوانیم چنین کنیم و بخواهیم نظرات خود یا جناح فکری و سیاسی خود درباره ایشان را به دلخواه بیان کنیم، با وجوه مختلف و پراکندهای از اندیشه امام روبرو میشویم به بیان روشنتر، برداشتها و قرائتهای مختلف از امام براساس نظر و میل افراد شکل میگیرد که هیچ کدام از آنها به تنهایی گویای وسعت و عمق شخصیت علمی، فردی، سیاسی و الهیاتی ایشان نیست.
به طور کلی در ایران دو دسته فقیه حضور دارند، حدیثگرا و اصولگرا. به نظر من امام از جمله فقهای اصولی بودند که به عرف جامعه خیلی اهمیت میدادند یعنی ایشان به عرف جامعه، بطن و سبک زندگی و نحوه معاشرت عموم مردم توجه خاصی داشتند که بسیار مهم بود، چون اکثریت فقها که حدیثگرا هستند، توجه چندانی به عرف جامعه و سبک زندگی مردم ندارند. این دسته از فقها صرفا براساس احادیث، حکم میدهند.
وجه تمایز امام امت با سایر فقها هم همین بود که ایشان زندگی مردم را جدا از احکام و دستورات الهی نمیدانستند. تاثیر این نگرش در اندیشهها، دیدگاهها و سبک زندگی امام امت نمایان بود. مصداق این نگرش را میتوان در پاسخ به سوال خانمی با پوشش مانتو و روسری در پاریس مطالعه کرد. این خانم از ایشان درباره «حد حجاب» پرسید و امام در پاسخ به ایشان گفتند «در اسلام زن باید حجاب داشته باشد، ولی لازم نیست که چادر باشد، بلکه زن میتواند هر لباسی را که حجابش را به وجود آورد، اختیار کند» یعنی خیلی راحت و سهل با قضیه برخورد کردند و دنبال احکام شاذ نرفتند.
امام (ره) نسبت به شناخت آدمها و فرهنگ و روحیاتشان دقیق بودند. این مسئله به ویژه در دیدارها و سخنرانیهای عمومی ایشان نمود داشت به همین خاطر متناسب با جو جلسه صحبت میکردند در حقیقت روانشناسی افراد از ویژگیهای امام خمینی (ره) بود در حالی که خطبا و سخنرانان بسیاری وجود دارند که بدون توجه به کشش جلسات و بضاعت افراد گاها درباره مسائل فلسفی یا موضوعاتی صحبت میکنند که خودشان هم متوجه نمیشوند چه میگویند، چه رسد به اینکه مخاطبان و شنوندگان این سخنان .
امام امت چه ویژگیهایی داشتند که نخبگان، سیاسیون، مسؤولان و حتی عموم مردم از صحبتهای ایشان خسته و ملول میشدند؟
امام فقیهی فیلسوف و عارف بودند. این ویژگی تیپ شخصیتی امام را از سایر عرفا، فلاسفه و فقها متمایز میکرد. این که چه چیز را باید چگونه و کجا گفت، در دیدگاه امام موضوع مهمی بود. به یاد دارم در دوران وزارتم در دولت جناب میرحسین موسوی به همراه اعضای دولت خدمت امام خمینی (ره) رسیدیم. گزارش مفصل و فنی به ایشان دادیم و طبیعتا ایشان اشراف فنی نسبت به مسائل تخصصی نداشتند. بعد از گزارش بنده، ایشان حدود پنج دقیقه صحبت کردند و به مسائلی اشاره کردند که راهنمای همه اعضای دولت شد و همه با رضایت جلسه را ترک کردیم. این در حالی بود که در همان هفته نزد یکی از فقهای مطرح کشور رفتیم. ایشان بعد از شنیدن نظرات تخصصی و فنی بلافاصله وارد مباحث ریز تخصصی شد که اصلا هیچ اطلاعی از آنها نداشت بالتبع هم اشتباهات فراوانی در سخنانش داشت که موجب ناراحتی و کسالت بنده و سایر اعضای دولت شد. درک عمیق امام از موضوعات روز کشور وجه تمایز امام و بسیار از فقها بود.
پیچیدگی و عمق درک و فهم امام در تفسیر سوره حمد که به دلایلی هم نیمهکاره ماند، مشهود بود. چنین شخصیتی وقتی کشاورز و کارگر به دیدارشان میرفتند، درباره مسائل مهم روز کشور و جهان طوری صحبت میکردند که همه آنان متوجه سخنان امام میشدند. ایشان در اوج تسلط بر امور فقهی، فلسفی و عرفانی، بسیار ساده سخن میگفتند و زندگی بسیار سادهای داشتند. سخت حرف زدن نشانه تسلط بر کار نیست، بلکه توانایی بر همه فهم کردن مسائل پیچیده و سخت و آرامش دادن به جامعه نشانه عظمت و تسلط افراد است.
دوستی، نقل میکرد که عبای امام روزی در پاریس خیس شد و چون منزل یک مسیحی رفته بودند آن را روی شوفاژ خانه ایشان انداختند. همراهان به ایشان تذکر دادند که مسیحی نجس است چرا شما عبای خیستان را در منزل وی خشک میکنید؟ امام در پاسخ به آنان گفتند «بنده که نجاستی از ایشان ندیدم». این سخن امام برای بنده جالب بود. ایشان اعماق احکام اسلام را میشناختند و بیجهت این چنین سخن نمیگفتند. این رفتار در واقع همان رفتار عرفگرایانه و اصولی است، نه رفتاری که از دلِ احکام سخت بیرون آمده باشد.
امام دین را به عنوان راهنمای مردم و عامل رحمت الهی میدانستند و به همین دلیل هیچ وقت هیچ کس حتی مردم، افراد خانواده، نزدیکان و یارانشان را مجبور به انجام اجباری یک حکم فقهی نمیکردند. ایشان به تبعیت از پیامبر و ائمه معصومین (ص) احکام دین را موجب فلاح و رستگاری مردم و جامعه میدانستند. نفوذ کلام امام در افراد به نحوی بود که خودِ افراد نسبت به ترک محرمات و انجام واجبات اقدام میکردند.
برخورد امام خمینی با سیدعیسی خدمتکارشان نیز جالب توجه بود. امام هیچگاه به خاطر ادبیات عامیانه و بعضا نامحترمانه او، با وی برخورد تندی نداشتند بلکه با ایشان در حد فهم و درکش صحبت میکردند. نظر امام درباره پوشش کارکنان دولت نیز جای توجه است. امام به جای اجبار و تکلیف دینی معتقد بودند که میتوان از طریق قانون و بخشنامههای دولتی، پوشش کارکنان دولت را در قالب استانداردهای عرفی تعیین کرد.
صفتهای شکل گرفته در امام نشأت گرفته از آموزههای اخلاقی، دینی و قرآنی بود موضوعی که بسیاری از ما مسؤولان این آموزهها را در شیوه کشورداری و زندگی خصوصیمان فراموش کردهایم. دکتر علی شریعتی سخنی از سر درد درباره حافظان و احسنتگویان به قاریان قرآن بیان کردند که منتقدان سخنان بیانصافانهای به ایشان نسبت دادند. ایشان گفت «قرآن، من شرمنده توام اگر از تو آواز مرگی ساختهام که هر وقت در کوچهمان آوازت بلند میشود همه از هم می پرسند «چه کسی مرده است؟» چه غفلت بزرگی که می پنداریم خدا ترا برای مردگان ما نازل کرده است. قرآن، من شرمنده توام اگر ترا از یک نسخه عملی به یک افسانه موزهنشین مبدل کردهام.»
قرآن میگوید «لِمَ تَقولونَ ما لا تَفعلون» چرا چیزی را که نمیتوانید انجام میدهید ؟ به قول خودمان خالیبندی نکنید. مسؤول و غیرمسؤول اگه قلبا به این آیه اعتقاد دارد، نمیتواند نسبت به آن بیتفاوت باشد اما امام با درک عمیقی که از احکام اسلام، تاریخ اسلام و سیره زندگی پیامبر داشتند آیه شریفه «اشداء علی الکفار رحما بینهم» را عمل میکردند. معنی آیه این نیست که «به هر کافری که رسیدید او را بکشید» بلکه معنایش این است که «در مقابل کافران محکم باشید» امام نیز در مقابل ابرقدرتها و زورگویان محکم بودند.
امام خمینی در زمینه حفظ وحدت بین مسلمانان نیز جزء معدود فقهایی بودند که وقتی از ایشان استفتاء کردند که «حکم اقتدای حاجیان شیعه در مکه به امامت وهابیون سعودی چگونه است» حکم شرعی دادند که «شیعیان میتوانند به امام جماعت اهل تسنن اقتداء کنند» اما چرا ایشان چنین حکمی دادند؟ پاسخ این است که ایشان به همه زوایای دین آگاه بودند و به دلیل تسلطی که در حوزههای اجتماعی و سیاسی داشتند، حفظ وحدت بین مسلمانان را با وجود اختلافات داخلی ضروری میدانستند.
یکی از مهمترین نگرانیهای حضرت امام درباره روحانیون که به زبانهای مختلف مستمرا متذکر میشدند این بود که «یک شخص روحانی میتواند یک ملت را نجات بدهد و یک شخص روحانی میتواند یک ملت را به تباهی بکشد. توجه داشته باشید که مبادا [شما روحانیون] از آن اشخاص بشوید که یک ملت را به تباهی بکشید... روحانی باید طوری باشد که مردم وقتی که او را دیدند، به یاد رسول خدا بیفتند.»
تاکید میکنم بزرگترین ویژگی امام عرفینگری ایشان بود یعنی ایشان به هیچ وجه نمیخواستند جامعه دچار تلاطم و سختی شود.
سبک کشورداری امام خمینی به عنوان یک عالم دینیِ سیاستمدار چه ویژگیهایی داشت که اثبات کرد اندیشه جدایی دین از سیاستِ غرب بیش از آنکه نشان دهد دین توانایی اداره سیاست و اجتماع را ندارد، بیانگر عناد و دشمنی سیاستمداران غربی با دین و احکام جهان شمول آن است؟
علماء نوعا دین را مستقلا مینگرند و مردم و جامعه را هم، مستقلا مورد توجه قرار میدهند و تاکید میکنند مردم باید دین که مشتمل بر نماز، روزه، زکات، خمس، حج، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر، تولی و تبری است را عمل کنند به بیان روشنتر این قِسم علما دینِ مناسکی را غالب میپندارند و عاملان این دین را دینداران واقعی میدانند اما امام خمینی (ره) دین و جامعه را مستقل از هم نمیدانستند بلکه هر دو را پیکره واحد میدانستند و دین را هم صرفا احکام و عبادات نمیپنداشتند بلکه «اخلاقیات» را روح دین و از اصلیترین اصول دینداری میدانستند. امام خمینی در کتاب چهل حدیثشان اخلاقیات را از اصول و رفتار دینی برشمردهاند.
با بررسی اصول قانون اساسی این سوال به وجود میآید که این اصول از کجای فقه اسلام استخراج شده است؟ امام خمینی دین را جوهرهی هدایتکننده جامعه میدانستند و به عمومیت و عرف جامعه توجه خاصی میکردند مثلا قانون اساسی را با نگاه زعامت دینی مورد توجه داشتند و اصول و مفاد آن را عینا منطبق بر احکام، احادیث و مناسک دین نمینگریستند به همین دلیل قانون اساسی جمهوری اسلامی از الگوهای نظام اداری و عرف تشکیلات سازمانی مرسوم در جهان بهره برده است.
در منظر امام امت مقبولیت و مشروعیت حاکمان از مردم کسب میشد و هرگز این طور نبود که یک روحانی یا یک حاکم بتواند به زور و بر خلاف نظر مردم بر آنان حاکم شود.
برخی سیاستمداران و روحانیون با استناد به این جمله امام که فرمودند «... ولایت فقیه یک چیزی است که خدای تبارک و تعالی درست کرده است، همان ولایت رسول الله هست» طوری سخن میگویند که گویی روحانیت بر جان، مال، ناموس و همه چیز مردم مسلط هستند در حالی که خداوند متعال در قرآن کریم صراحتا به رسولش میگوید «لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ» یعنی «و بر آنان سیطره و تسلطی نداری» و تاریخ بهترین شاهد و گویاترین عنصری است که سیره فردی، اجتماعی و سیاسی پیامبر مکرم اسلام را نشان داد. ولایت پیامبر بر مردم همواره فرهنگی و اعتقادی بود و ایشان نقش «راهنما» و «هدایت کننده» مردم را بر عهده داشتند و هرگز نگاه و غرضی غیر از این نداشتند به همین دلیل بود که امام امت گفتند ولایت فقیه همان ولایت رسولالله است یعنی ولایت فقیه باید پا جای پای رسولالله بگذارد، نه یک قدم جلوتر و نه یک قدم عقبتر.
با وجودی که نظر امام خمینی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی این بود که «روحانیون نباید در امور اجرایی شرکت کنند» اما به فاصله کمی از استقرار نظام جمهوری اسلامی نظر خود را اصلاح کردند و گفتند «پیش از انقلاب من خیال میکردم وقتی انقلاب پیروز شد افراد صالحی هستند که کارها را طبق اسلام انجام دهند. بعد دیدم خیر، اکثر آنها افراد ناصالحی بودند و دیدم حرفی که زدهام درست نبود، آمدم صریحاً اعلام کردم من اشتباه کردم». در آن مدت کوتاه چه اتفاقی افتاد که امام به این صراحت نظرشان را تغییر دادند و رسما به اشتباه خود اعتراف کردند؟
امام خمینی زمانی آن سخن را بیان کردند که هنوز تجربهای در حکومت پیدا نکرده بودند اما بعد از پیروزی انقلاب و استقرار نظام اسلامی متوجه شدند که نمیشود به مقصد رسید در حالی که اسباب رسیدن به مقصد وجود نداشته باشد. روزها و ماههای نخستین پیروزی انقلاب عملکرد بنیصدر در اداره جنگ تحمیلی، ترورهای سازمان مجاهدین خلق و عملکرد نیروهای سیاسی لیبرال شرایط کشور را به حدی متشنج و پر هرج و مرج کرد که نگرانیهای زیادی را برای امام و نیروهای انقلاب به وجود آورد و امام در دیدار با فقهای شورای نگهبان در سال 1362 سخنان مهم و قابل توجهی بیان کردند از جمله اینکه گفتند «مادام که احکام اسلام پیاده نشده است و افراد صالحی نداشتیم تا طبق اسلام عمل کنند، علما باید مشغول به کارهایشان باشند. این شأنی برای علما نیست که ریاست جمهوری و یا پست دیگری را داشته باشند. چون وظیفه است به این کارها میپردازند.»
گروهی که بیش از سایرین توانست اعتماد امام را جلب کند و خلوص بیشتری از خود نشان دهد «روحانیون» بودند به همین دلیل تشخیص امام این بود که اتفاقا روحانیون باید در امور اجرایی به ویژه در امور قضایی و فقهی مشارکت داشته باشند در حقیقت این تغییر دیدگاه امام باعث ایجاد انسجام و دلبستگی بیشتری بین نیروهای انقلاب در ابتدای استقرار جمهوری اسلامی شد.
آیا این تغییر دیدگاه امام موجب تحتالشعاع قرار گرفتن نظریه وحدت کلمه و محدودیت قائل شدن برای جریانهای فکری و سیاسی تلقی نشد؟ چرا که اثر وضعی این تغییر دیدگاه موجب کنار گذاشته شدن بخشی از انقلابیون و سوء استفاده دستهی دیگری از نیروهای انقلابی برای حذف رقبای سیاسی به خصوص در سالهای پس از استقرار نظام جمهوری اسلامی شد.
احتمال میدهم دیدگاه اولیه امام مبنی بر دخالت نکردن روحانیون در امور اجرایی به دلیل شناختی بود که امام نسبت به روحیه و خصلت روحانیون داشتند. تاکید اولیه امام برای دخالت نکردن روحانیون در امور اجرایی برای این بود که روحانیون تصور نکنند صاحب انقلاب هستند و میتوانند در راس دستگاههای اجرایی قرار بگیرند و جایی برای دیگران باقی نگذارند.
اهل مطالعه بودن امام موجب هوشیاری و حساسیت ایشان نسبت به دیدگاه انگیزاسیون، حکومت کلیسا و پاپ و تفتیش عقاید و آثار منفی اجتماعی و سیاسی بود به همین دلیل نمیخواستند روحانیون به عنوان هادیان جامعه و مرجع دینداری مردم به سرنوشت روحانیون مسیحی دچار شوند اما عملکرد بنیصدر و مجموعه حوادث سالهای ابتدایی انقلاب اسلامی و درگیریهای شدید بین جریانهای سیاسی آن دوره موجب شد امام رسما از این دیدگاه خود عقبنشینی کنند و بدین ترتیب بستر ورود روحانیون به عرصههای اجرایی و سیاسی هموار شد.
امام مجسمهای با طرز فکر ثابت نبودند که تحت تاثیر سخنان و نظرات جریانهای فکری و سیاسی قرار نگیرند بلکه ایشان علاوه بر اهل مطالعه بودن، اندیشهای پویا داشتند و بسته به حوادث انقلاب از جریانهای فکری و سیاسی کشور تاثیر میگرفتند و بر آنها تاثیر میگذاشتند. این اصلا بد نیست که ولی فقیه و رهبر دینی یک جامعه، هر جا اشتباه کرد با صدای بلند بگوید اشتباه کردم.
بیانات، سخنرانیها و دستنوشتههای امام از سال 1355 تا 1367 را مطالعه کرده و تغییرات کیفی مختلفی در نظرات و دیدگاههای ایشان دیدم. وصیتنامه سیاسی – الهی امام نسبت به سخنرانیها و بیانات سالهای آغازین انقلاب بسیار جامعتر و پختهتر است.
با توجه به قرار گرفتن کشور در جنگ اقتصادی همه جانبه با آمریکا و تشدید فشارهای اقتصادی و معیشتی بر طبقات فرودست و متوسط جامعه، چقدر ضرورت دارد از طریق افزایش نقش و تاثیرگذاری مردم در اداره بهتر کشور، آحاد جامعه را نسبت به آینده نظام جمهوری اسلامی امیدوارم کرد تا شکاف مردم و حاکمیت التیام یابد؟
مسؤولان کشور در شعار و کلام، خیلی از مردم یاد میکنند اما نگاهشان به مردم دو دسته است. دستهای به صورت مقطعی و ابزاری مردم را مورد توجه قرار میدهند اما دستهای دیگر با آیندهنگری برای جامعه تصمیمگیری میکنند. مدیران کشور پس از امام تا دلتان بخواهد درباره «بایدها و نبایدها» شعار دادند اما تقریبا هیچ کدامشان به آینده و کیفیت زندگی مردم اهمیتی ندادند. به طور مثال به مردم یارانه و کمک معیشت پرداخت شد اما هیچ وقت به آثار تورمی این پرداختها و تاثیر آن بر تنزل کیفیت سطح زندگی اقشار حقوقبگیر اشاره نشد.
برخی مدیران کشور به نیازهای مردم به ویژه اشتغال و ازدواج جوانانشان در عمل و سیاستهایشان اهمیت ندادند اما برای خود تشخیص دادند به پولدار و فقیر ماهی 45 هزار تومان پول بدهند و با این کار حجم نقدینگی را بدون توجه به آثار تورمیِ خطرناک آن افزایش دادند و با بالا رفتن سطح عمومی قیمتها و ظهور آثار رکود و تورم، کاری از دستشان بر نیامد.
برای این آقایان جلب نظر و رضایت زودگذر مردم اهمیت بیشتری داشت اما اثر تورمی این تصمیم این بود که موجب شکاف بین غنی و فقیر و رجوع برخی از اقشار فرودست جامعه به سطلهای زباله برای تامین غذا شد. طی چهار دهه گذشته بیشترِ مسؤولان برای آتیه جامعه آیندهنگری نکردند اما هر بار اصطلاحا دست زیر دمبه مردم زدند و تصمیمات نادرستتری برای آنان گرفتند و مشکلات معیشتی و شکافهای اقتصادی و اجتماعی بیشتری برایشان رقم زدند.
اینکه به مردم به به و چَه چَه بگوییم یا با لباس کهنه به میان آنان برویم یا سوار بر ماشین روباز برای آنان دست تکان دهیم، مسخره است. این قبیل کارها نشاندهنده مردمی بودن ما نیست. اتخاذ یک تصمیم خوب و آیندهنگرانه در دفتر رییسجمهور همه مردم را خوشحال و نسبت به آینده نظام جمهوری اسلامی امیدوار و از خروج شهروندانمان به خارج از کشور جلوگیری میکند. ایجاد امید به آینده، مردمی بودن را نشان میدهد.
با وجودی که قاطبه مسؤولان کشورمان داعیهدار دینداری و پیروی از پیامبر اکرم واهل بیت عصمت و طهارت هستند اما چه دلیل یا دلایلی مانع از توجه به دستورات پیشوایان دینی به ویژه عمل به عدالت اجتماعی شده است؟
کار کردن در چارچوب موازین دینی، هزینه دارد و چون میخواهیم نزد مردم محبوب باشیم و محبوب بمانیم پا روی مسائلی که اشاره کردید، میگذاریم و جالب است علاوه بر آن که به آن چیزی که فکر میکنیم هم نمیرسیم چه بسا تنفر مردم نسبت به خودمان و نظام را هم در دل مردم به وجود میآوریم. بیخود نبود که امام امت فرمودند «همیشه نگران آن هستم که مبادا این مردمی که همه چیزشان را فدا کردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند، به واسطه اعمال ما از ما نگران بشوند. زیرا آن چیزی که مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند و اسلام را ترویج نموده و جمهوری اسلامی را به پا کردند و طاغوت را از میان بردند، کیفیت زندگی اهل علم است. اگر خدای نخواسته مردم ببینند که آقایان وضع خودشان را تغییر داده اند، عمارت درست کرده اند و رفت و آمدهایشان مناسب شأن روحانیت نیست و آن چیزی را که نسبت به روحانیت در دلشان بوده است از دست بدهند، از دست دادن آن همان و از بین رفتن اسلام و جمهوری اسلامی همان.» حالا معلوم شده که نگرانی ایشان بیدلیل نبود.
مصداق عینی دیدگاه سطحینگر، پوپولیستی و عوامفریبانه همین وضعیتی است امروز کشور با آن دست به گریبان است. برخی خیال میکنند اگر لباس ساده به تن کنند و با احساسات مردم بازی کنند، مردمی شدهاند. بینی و بینالله کجای این کار مردمی است؟ آیا وقت آن نرسیده که حب و بغضها کنار گذاشته شود و نفس اماره را مهار کنند تا به چشم دل ببینند با زندگی و اعتقاد میلیونها ایرانی چه کردند؟ جمعیت کشور بیش از 83 میلیون نفر است و این آقایان حداکثر بین درصد کوچکی از مردم محبوبیت دارند، پس بقیه مردم چه میشوند؟ مردمی بودن یعنی رییسجمهور تصمیمی برای مردم و کشور بگیرد که آینده آنان را بهبود دهد.
به نظر شما رییسجمهور روحانی چقدر میتواند شرایط کشور را تغییر دهد؟
گرفتاریهای ایشان خیلی بیشتر از این است که قادر به حل چالشهای اقتصادی کشور باشد. این را هم بگویم هر کس جای ایشان بود، همین وضعیت را داشت. فرصتهای طلایی خوبی را از دست دادیم اما هنوز دیر نشده است. رهبری سیاستهای گام دوم انقلاب را بیان کردند بر مسؤولان است تا با تلاش و جدیت واقعی و به دور از شعار و نمایش آنها را اجرایی کنند. اگرچه ممکن است این سیاستها موجب جراحی و خونریزی اقتصاد شود و محبوبیت مجریان را در ظاهر کم کند اما مردمی بودن و صلاح مردم را دانستن یعنی همین سیاستهای اصلاحی را اجرا کردن.
اقتصاد در دیدگاه رهبر فقید جمهوری اسلامی چه جایگاهی داشت و مسؤولان طی چهار دهه گذشته چقدر در این مسیر حرکت کردند؟ توضیح آن که آقای محسن رفیقدوست معتقد است «به دلیل شرایط خاص سالهای ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی و وضعیت جنگی کشور، دولت وقت سنگ بنایِ اقتصاد ایران را بر دولتی شدن همه امور گذاشت و با پایان جنگ تحمیلی نیز احدی از مسؤولان علاوه بر اینکه به فکر نجات اقتصاد کشور از سیطره دولت نیفتاد بلکه بر شدت و دامنه آن اضافه کردند».
آن چیزی که راجع به اقتصاد از امام باقی مانده این است که کارها دست مردم باشد، این نظر کلی امام راجع به کلیت اقتصاد بود اما بنیانِ دولتی شدنِ اقتصاد در زمان پهلوی گذاشته شد و همان رویه تا امروز ادامه یافت. سرمایهگذاریهای دوران پهلوی و احداث کارخانجات بزرگ توسط بخش خصوصی و مصادره همه اموال، داراییها و سرمایهگذاریهای این رژیم توسط دولت اسلامی موجب دولتی ماندن و حتی دولتیتر شدن اقتصاد کشور شد.
آقای رفیقدوست را به این حقیقت تاریخی جلب میکنم که اولین دولت جمهوری اسلامی که دولت موقت نام داشت به دلیل لیبرال بودن اعتقاد چندانی به دولتی کردن اقتصاد نداشت اما شورای انقلاب اسلامی در خلاء وجود مجلس شورای اسلامی، در تیر 1358 قانونی تحت عنوان «قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران» را تصویب و برای اجرا به دولت وقت ابلاغ کرد و دولتهای آقایان بازرگان، رجایی، باهنر، مهدویکنی و میرحسین موسوی وارث این قانون و مکلف به اجرای آن شدند بنابراین دولتهای مذکور که البته عمر برخی از آنها به کمتر از یک سال هم میرسید، راسا اقدامی در جهت دولتی کردن اقتصاد نداشتند.
اگر بخواهم نام عوامل اصلی دولتی ماندن و دولتیتر شدن اقتصاد ایران را ببرم، باید نام شورای انقلاب اسلامی و بعد نام روحانیون و حاکمان شرع که پشت سر هم حکم مصادره اموال و داراییهای سران رژیم پهلوی را صادر میکردند را ببرم.
در دولت جناب میرحسین موسوی اقدام تازهتری برای دولتیتر شدن اقتصاد انجام نشد. بنده به عنوان وزیر صنایع و معادن دولت ایشان، 15 هزار موافقتنامه اصولی در حوزه صنایع برای ایجاد کارخانجات جدید به بخش خصوصی دادم. پس نه در دیدگاه مهندس موسوی و نه در دیدگاه بنده، دولتی کردن اقتصاد معنا نداشت البته باید بگویم در دولتهای آقایان هاشمی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی نیز تلاش چندانی برای کاهش تصدیگریهای دولتی و افزایش سهم و نقش بخش خصوصی در اقتصاد انجام نشد.
متاسفم که بگویم در پنجمین دهه انقلاب اسلامی هنوز تغییرات کیفی در بخش خصوصی اتفاق نیفتاده است چون به این بخش اعتماد نمیشود و فعالان اقتصادی با سختگیریهای زیادی از سوی سازمان مالیاتی، سازمانهای بیمهگر و بانکها روبرو هستند به دیگر بیان فضای کسب و کار کشور و کارخانجات و واحدهای تولیدی به دلیل مقررات دست و پاگیر دولتی به ویژه قانون مالیات بر ارزش افزوده بیچاره شدهاند.
انقلاب اسلامی در دهه پنجم عمر خود با چه چالشها و مشکلات اقتصادی دست به گریبان است و ریشه این آسیبها کجاست؟
اصلیترین چالش ما نداشتن نظریه اقتصادی است به همین دلیل نسبت به شش برنامه توسعهای کشور نیز هیچ گونه تعهد و وفاداری در هیچ دولتی مشاهده نمیشود. نمونه بارز آن احمدینژاد بود که گفت «برنامه را خمیر کردم» و افراد مختلفی به به و چه چه کردند و وی را مردمی پنداشتند. دولتهای قبل و بعد از وی هم در خوشبینانهترین حالت 20 درصد برنامههای توسعهای را اجرا کردند. البته برنامههای توسعهای برای شرایط عادی اقتصاد نوشته میشود و هیچ پیشبینی برای صادرات، واردات، نظام بانکی، تولید و صنعت و سایر بخشهای اقتصاد در شرایط غیرعادی ندارد.
برنامههای توسعهای در مواردی موجب اصلاح بنیانهای معیوب اقتصادی میشود اما این کار مشکلات و سختیهایی برای مردم و دولتها به دنبال دارد. تاثیر این مسئله روی دولتها و مدیرانی که اعتقادی به برنامههای توسعهای ندارند و فکر میکنند محبوبیت و مقبولیتشان با اجرای آنها کاهش مییابد موجب خمیر کردن برنامهها میشود. بطور مثال وقتی به دلیل اجرای یک ماده برنامه توسعه کمبودی از یک کالا در بازار ایجاد میشد و قیمتها رو به افزایش میگذارد، صادرات کالای مذکور به سرعت توسط دولت ممنوع میشود و با این اقدام کل برنامهریزیهای صادرکنندگان بهم میریزد. تکرار این وضعیت در طول سالهای مختلف موجب ایجاد ناامنی و عدم اعتماد به حاکمیت میشود.
علاوه بر آن، اقتصاد ایران کوسه ریشپهن (جمع متضادها) است یعنی در عین اینکه به بازار آزاد اعتقاد داریم اما لوازم و ضرورتهای این اقتصاد که شامل تولید، تعادل صادرات و واردات و ایجاد بازارهای جدید کالایی است را ایجاد نکردهایم. صادرات کشور به ویژه پس از تحریم مجدد آمریکا وضعیت بسیار بدی را تجربه میکند به نحوی که در برخی کالاها مجبوریم چند دست بین واسطهها کالا را خرید و فروش کنیم که این مسئله باعث تعدیل 30 درصدی درآمد و گاها به خطر افتادن اصلِ سرمایه صادرکننده میشود، در حالی که اقتصاد آزاد نیازمند مراودات بینالمللی، مقررات داخلی خوب، تیراژ بالا، واردات مواد اولیه و فناوری و صادرات کالای نهایی و تامین مالی است. قوانین حاکم بر بازارهای مالی و پولی کشور موجب شد کوه عظیم نقدینگی با تلاطمهای سیاستی مسؤولان اقتصادی از جای خود حرکت کند و بازارهای اقتصادی را در هم بکوبد به دیگر بیان در پی تصمیمات قیمتی مدیران اقتصادی، بهمن نقدینگی سرازیر شده و قیمتها سر به فلک گذارد و شکاف طبقاتی بین غنی و ضعیف بیشتر شود.
شوک قیمتی ارز موجب ایجاد چسبندگی قیمتی شد یعنی نرخ بنزین در قیمت نهایی کالا و خدمات اثر فزاینده گذاشته و قیمت آنها را در قله قیمتی قرار داد و پایین آوردن این قیمتها دیگر غیرممکن شد. بطور مثال قیمت گوجه فرنگی در اواخر تابستان کیلویی 500 تومان شد اما قیمت رب گوجهفرنگی کاهش نیافت. در بخش مسکن نیز افزایش قیمت ارز موجب افزایش سه برابری قیمتها شد و قیمتهای جدید کاهش محسوسی نیافت.
کسری بودجه دولت، خلق پول، فروش ارز در بازار و جابهجایی کوه نقدینگی در اختیار شبکه بانکی منشاء سیلاب نقدینگی سرگردان کشور است.
نقد بعدی به مجلس، دولت و حاکمیت است که بهرهبرداری خوبی از سرمایههای ریالی و ارزی و منابع طبیعی و خدادادی در جهت توسعه کشور نکردند. البته این نقد ربطی به بنیانگذار انقلاب اسلامی یا مقام معظم رهبری ندارد بلکه ریشه در عدم وفاداری مدیران اجرایی کشور در قوا و ردههای حاکمیت طی چهار دهه گذشته دارد.
صنعت خودروسازی کشور طبق اعلام متخصصان و مراجع علمی کشور جزو مزیتهای نسبی کشور نیست، چرا عقل اقتصادیمان را به کار نمیگیریم و همچنان بر تداوم این صنعت اصرار داریم؟
صادرات عامل رشد کیفیت صنایع کشور است و صنعت خودروسازی کشور نیز از این قاعده مستثنی نیست. نباید فراموش کرد که هر صنعتی در چرخه صادرات نیفتد، ضعیفتر میشود بنابراین اگر بخواهیم صنعتمان رشد کند باید در چرخه صادرات قرار بگیریم تا هم مشتری پیدا کنیم و هم تولیدکننده در رقابت با تولیدکنندگان خارجی کیفیت محصولات را افزایش و قیمت آن را کاهش دهند.
شرکت ایرانخودروی و شرکت هیوندایی تقریبا کارشان را در یک زمان شروع کردند اما پایه کار شرکت کرهای بر صادرات بود به همین دلیل فناوریهای روز را از آمریکا وارد کرد و خودشان را با بازار این کشور تطبیق دادند و رفته رفته خود را جهانی کردند اما حداکثر کاری که ایرانخودرو انجام داد، فناوری تولید پیکان را وارد کرد و پیکان را برای بازار داخلی تولید کرد و چون انحصار بازار داخلی در اختیار این شرکت بود، اصلا هیچ مدیری به صادرات فکر نکرد.
در حالی که کشورهای توسعه یافته پایه اقتصادشان را بر اقتصادِ سیاسی گذاشتهاند ما در ایران گرفتار تحریمها و قطع روابط اقتصادی با کشورهای صنعتی و پیشرفته هستیم و در مناسبات اقتصادی با روسیه و چین نیز دستمان به جایی بند نیست.
کدام مرجع یا مراجعی میتوانند برای خروج از ناکامیها و بنبستهای اقتصادی تصمیم بگیرند؟
تنها جملهای که میتوانم بگویم تکرار این ضربالمثل قدیمی است که «صلاح مملکت خویش خسروان دانند»
چطور میتوان پیروان واقعی اندیشه امام را از مدعیان دروغین پیروی از راه و مسلک ایشان تشخیص داد؟
برخیها پیدا شدهاند که میگویند نه اصولگرایند و نه اصلاحطلب، بلکه انقلابی هستند و روی همین اصل هر طور بخواهند صحبت و رفتار میکنند، فحش میدهند، داد میزنند و دعوا درست میکنند. مگر انقلابی بودن به داد و بیداد کردن و فحاشی است؟ با تهمت و افترا زدن کسی انقلابی نمیشود.
اگر آقایان پیامبر رحمت را به عنوان اولین انقلابی مسلمان، قبول داشته باشند باید به سیره و سبک زندگی ایشان رفتار کنند. شیوه آن حضرت عمل به معیارهای اخلاقی و دستورات دینی است. آیا اخلاق و رافت اسلامی در مرام و مسلکت این آقایان قابل مشاهده است؟ حقیقت این است که مدعیان امروز انقلابیگری درست خلاف معیارهای اخلاقی و دستورات دینی عمل میکنند. به نظر من این انحراف ریشه در قدرتطلبی و دیننشناسی انقلابینماها دارد. وقتی کسی خلاف دستورات صریح قرآن و اخلاق انسانی عمل میکند اما در حرف و شعار مدعی دینداری هست، نشان میدهد نسبت به ارزشهای دینی و اخلاقی، ایمان و اعتقادی ندارد.
وعدههایی که نامزدهای انتخابات مجلس و ریاست جمهوری میدهند و انتقادهای بیمبنا و غیرمنصفانهای که در آستانه انتخابات میکنند، مشابه نفاقی است که انقلابینماها دارند. اینان مصداق عینی آیه شریفه لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ یعنی چرا چیزی می گویید که انجام نمیدهید؟ این آیه به صراحت میگوید «خالیبندی نکنید». معیارها خیلی روشن است متاسفانه به آنها عمل نمیشود.
انتهای پیام
نظرات