به گزارش ایسنا، محمد معصومیان، خبرنگار، با این مقدمه در روزنامه ایران نوشت: «کوشک مغان» یا «کوشمغان» در شهر سمنان و در محله کوشمغان قلعهای برای سکونت و زندگی مغان و بزرگان دین زرتشت بوده که در آتشکده و عبادتگاه طبقات زیرین آن نیز عبادت میکردهاند. حالا اما این قلعه باستانی با پنجرههای آهنی و دیوارهای سیمانی که از کاهگل قلعه بیرون زده تصویر غریبی است که تماشایش پرسشهای زیادی را مثل میخ در مغز هر بینندهای فرومیکوبد؛ چه شد که یک قلعه باستانی پیش از اسلام و یک اثر ملی تبدیل به ملک شخصی شد؟ رو به روی بلندای دیوار میایستم و به جاده آسفالتی که راهش از کوچه کج شده و راهش را به درون قلعه باز کرده نگاه میکنم. از پیچ اول کوشمغان که میگذرم خانههای کوچکی میبینم که در سطحی بالاتر از کوچه و در حصار قلعه ساخته شدهاند.
در چند خانه را میزنم اما کسی جواب نمیدهد از خانه دیگری دختری کوچک بیرون میآید که او هم جواب سؤالهای مرا نمیداند. از خانه بعدی اما دختری جوان سرک میکشد که خود را افغانستانی معرفی میکند، با پیراهنی بلند و سفید و روسری رنگارنگ و چشمانی سیاه که انگار از دل تاریخ بیرون آمده است. شاید او ملکه این قلعه باشد. میگوید ۳۵ سال پیش پدر و مادرش این خانه را اجاره کردهاند و از آن روز تا حالا اینجا زندگی میکنند: «من هم در این خانه به دنیا آمدهام و همیشه اینجا زندگی کردهایم.»
از او میپرسم میدانید اینجا قلعهای باستانی است که با خنده میگوید: «بله معلوم است.» عجیب نیست که اینجا زندگی میکنید؟ میگوید: «سالهاست اینجا هستیم و دیگر عجیب نیست، جای دیگری هم نداریم برویم.» در قلعه قدم میزنم و عابد میرمعصومی راهنمای محلی، برایم از گذشته قلعه میگوید از روزگاری که آخرین نسل زرتشتیان سمنان در آتشکده پایین قلعه عبادت میکردند. اما حالا هیچ راه دسترسی به آن نیست: «ساخت و سازها از ۵۰ سال پیش شروع شد و برای کسی هم معلوم نیست که چطور و چرا؟» میرمعصومی میگوید ساکنان خانههای اینجا یا مهاجر افغانستانی هستند یا سمنانیهایی که بهدلیل تنگنای اقتصادی چارهای جز سکونت در قلعه ندارند.
همینطور که در اطراف قلعه میچرخیم مردی جوان از پنجرهای آهنی که از وسط کاهگل قدیمی قلعه بیرون زده برای ما دست تکان میدهد. گوشه دیگر هم سیاهی ایزوگامی که روی کاهگل کشیده شده توی چشم میزند. از زمین فوتبال با چمن مصنوعی میگذریم که نگاهمان به سوراخی در زیر قلعه میافتد. سوراخی که معلوم است کنده شده و بعد با سنگ پر شده است. دلیلش را که میپرسم، میگویند کند و کاو به امید یافتن گنج بوده.
از کوچههای قدیمی و خانههای کاهگل کوشمغان میگذریم و به سمت برج «چهل دختران» میرویم. برجی در کنار یک مدرسه پسرانه که بازسازی شده و حالا ظاهر خوبی دارد. یک برج هشت ضلعی کاهگلی به سبک بناهای زرتشتی که بهگفته سمنانیها هزاران سال پیش چند دختر در آن چله نشستهاند تا این که با این شناسنامه مبهم در دوران قاجار خاصیت بخت گشایی برای دختران دم بخت سمنان یافت و آیین و مراسمی هم پیدا کرد؛ به این شکل که دختران از درون برج به بیرون سنگ پرتاب میکردند و اگر از دیوار بلند آن میگذشت نشانهای از گشوده شدن بخت بستهشان بود.
از خیابانهای ساکت صبحدم سمنان به تپهای که معلوم است بقایای قلعهای قدیمی است میرسیم. تپهای مشرف به جاده که به آن «دژجرمنه» میگویند اما محلیها این تپه را با نامهایی مثل «تپه خندق» یا «تپه شیطان» هم میشناسند. چرا تپه شیطان؟ میرمعصومی میگوید: «بهخاطر افسانههایی که از این محل ساختهاند. محلیها میگویند اینجا پر از گنج است و هر کس به طمع گنج به عمق آن برود توسط ماری غولآسا نیش میخورد و هفت نسل بعد او یکسره کور میشوند.»
اگر میخواهید به این قلعه برسید بهتر است به اولین ساختمانی که با معماری شبیه دکلهای استخراج نفت برخورد کردید ترمز کنید. میرمعصومی تعریف میکند که این ساختمان بهدلیلی نامعلوم توسط شهرداری در دولت پیشین از وسط این محوطه بیرون زد و با اعتراض نهادهای مردمی نیمهکاره رها شد. ساختمانی با یک پی عمیق که اصلاً معلوم نیست به چه دردی میخورد و چرا یک ساختمان باید تا این اندازه عمق داشته باشد.
دور زمین خاکی قلعه میچرخیم و محض رضای خدا حتی یک نفر هم از ما نمیپرسد اینجا چه میکنید؟ همچنان که محلی دقیق برای بازدید یا آدمی مطلع برای توضیح وجود ندارد. دژی که میگویند در شاهنامه فردوسی هم از آن یاد شده حالا با ساختمان آهنی بدشکلی تنها مانده است. از چند مانع میگذریم و روی تپه میایستیم. میدانم بالا رفتن از یک تپه که باقیمانده یک دژ هزاران ساله است کار درستی نیست اما اگر بالا نرویم هم آن سوراخ عمیق را که به سودای گنج کنده شده نمیبینیم. همینطور سفالهایی پر از نقش و نگار که جابهجا شکسته و داخل محوطه ریخته است؛ سفالهایی بازمانده از دوران ساسانی یا حتی قدیمیتر. چه اهمیتی دارد. میرمعصومی میگوید: «پارسال از دانشگاه تهران آمدند و بهخاطر کمبود بودجه فقط یک هفته کاوش کردند اما در همان مدت اندک آثاری از دوره اشکانیان، ساسانیان و طاهریان پیدا کردند.»
در سایه دیوار خانهای که نزدیک محوطه باستانی ساخته شده چند لحظه در سکوتی سوگوارانه به تپه شیطان نگاه میکنم و پایین میرویم.
آثار تاریخی سمنان اگرچه زیر دست و پا شکسته و این طرف و آن طرف ریخته یا تبدیل به ملک شخصی شده و با سیمان و ایزوگام و آسفالت شکافته و از هم پاشیده اما هنوز هم قدرت غافلگیری و حیرتبرانگیزیشان را از دست ندادهاند. اگر باور نمیکنید به میدان ابوذر بروید و آدرس خانه «داوودیها» را بگیرید. پدربزرگ خانواده نیمقرن پیش، خانهای به انضمام یک قلعه خریده و در برابر همه تلاشهای میراث فرهنگی برای بازسازی یا راه یافتن به قلعه مقاومت کرده است. حق هم دارد. من هم بودم اجازه نمیدادم سند شش دانگ قلعهام را تقدیم این و آن کنم. اصلاً اجازه نمیدادم چشم کارشناسی به گوشه قلعهام بیفتد.
البته اگر زرنگ باشید میتوانید قلعه پاچنار را از میدان کوچک روبهروی در ورودی خانه ببینید و برای ساکنان آن دست تکان دهید. قلعههای پاچنار در واقع دو قلعه در چند متری یکدیگر است که قلعه غربی ۶۸۰مترمربع و قلعه شرقی ۴۲۰ متر مربع است. میگویند این ۲ قلعه بهعنوان دو دژ اصلی سمنان در سالهای آغازین عصر حاکمان مسلمان در ایران بودهاند.
داشتههای سمنان فقط اینها نیست و برای دیدن آثار تاریخی و زیبای آن میتوان به خانه تاریخی کلانتر با آن بادگیر زیبایش اشاره کرد یا میدان ارگ و مسجد جامع و مسجد امام(ره) یا بازارهای قجری که هنوز هم میشود ردپای قدمت این شهر پر از رمز و راز را در آنها پیدا کرد و همین طور قلعههایی دیگر؛ با این شرط بزرگ که ساکنان آن با سند ششدانگ منگولهدار اجازه ورود به شما بدهند.»
انتهای پیام
نظرات