دکتر مصدق که خواستار آن بود تا وزارت جنگ را شخصاً عهدهدار شود و برای پیشبُرد اهداف ملی قدرت و اختیار بیشتری داشته باشد، در پی مخالفت شاه با این درخواستش -اعطای وزارت جنگ- در 25 تیر ماه سال 1331 استعفا داد.
شاه نیز استعفای مصدق را پذیرفت چون احساس میکرد تنها کاری که برای او مانده ادارۀ ارتش است و تصور میکرد بدون آن «باید چمدان خود را ببندد و از مملکت برود.»
برای جایگزینی مصدق، شاه سراغ قوام السلطنه رفت، او نیز مست قدرت در روز جمعه ۲۷ تیر ۱۳۳۱ اعلامیه مشهور را صادر کرد: «کشتیبان را سیاست دیگر آمد.»
اما آنچه قوام و شاه هرگز پیشبینی نمیکردند این بود که آیتالله کاشانی تمامقد به حمایت از مصدق وارد میدان شود و در حمایت از او اعلام جهاد کند و قیام 30 تیر را با حضور مردم رقم زدند.
اینگونه بود که مصدق با حمایت سرسختانه آیتالله کاشانی بار دیگر قدرت را در دست گرفت، اما این حمایت عمر چندانی نداشت و یک سال بعد دولت مصدق تسلیم کودتای آمریکایی-انگلیسی 28 مرداد 1332 شد، کودتایی که پس از گذشت 66 سال از آن هنوز ابعاد ابهامآمیز آن محل بحث و گفتوگو است.
اما چرا آیتالله کاشانی و دکتر مصدق دچار اختلاف شدند، ریشه این اختلافات چه بود، چرا آیتالله کاشانی و نیروهای مذهبی این بار در ماجرای کودتای 28 مرداد از مصدق حمایت نکردند؟
دکتر مهدی نجفزاده، استاد علوم سیاسی و عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد در گفتوگو با خبرنگار ایسنا با بیان اینکه اسلام سیاسی در دل جریان ملی شدن صنعت نفت شکل گرفت، عنوان کرد: به این دلیل همیشه این اشتباه وجود دارد که آنها یکدیگر را تقویت میکردند اما اینگونه نبود، ملیگرایی بسیار قدرتمند و جریان ملی شدن صنعت نفت همه جامعه را با خود همراه کرده بود از جمله اسلام سیاسی، آنها مانند دو مسافر هستند که در یک جا همراه شدند اما خاستگاه، اهداف و چشماندازشان یکی نیست.
این استاد دانشگاه بیان کرد: ملیگرایی با جریانهایی همزمان شده بود که با انگلستان و استعمار مبارزه میکردند و در عرصه داخلی بسیار قدرتمند بودند. این دو با هم همراه شدند و در دل جریان ملی شدن صنعت نفت فرصت شد تا اسلام سیاسی قدرتمند شود. بسیاری از انجمنهای اسلامی که امروز در جمهوری اسلامی وجود دارد، مولود شرایط ملی شدن صنعت نفت هستند.
نجفزاده افزود: این موارد بازتابی از مدرن شدن جامعه ایران است که بستری فراهم کرد تا صدایی داشته باشند، زیرا بخشی از استعمارستیزی که ملی شدن صنعت نفت با خود به همراه داشت، آنها نیز داشتند، بنابراین در زمانی با هم همراه شدند که اکنون تصور میکنیم که از یک جا جوشیدند اما همگن نبودند و به سرعت هم نشان داد که همگن نیستند.
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص جدایی آیتالله کاشانی و مصدق، گفت: این جدایی، طبیعی بود. اکنون که با چشم امروز نگاه میکنیم، میبینیم که طبیعی بود، زیرا با هم سازگاری ندارند. مساله اصلی مصدق در حقیقت در زمانی انگلستان بود که بر آن پیروز شد اما بعد از آن تمام آمالی که مصدق طی میکرد مبتنی بر نوعی ناسیونالیسم لیبرالی است، در حالی که گروههای اسلامی با هر دو مشکل داشتند و چیزی وجود نداشت که آنها را در گفتار ناسیونالیسم یا لیبرالیسم نگه دارد.
وی ادامه داد: تمام شعارهای مصدق از منش لیبرالی او نشات گرفته، با ناسیونالیسم ترکیب شده و علیه انگلستان موضعگیری میکند اما آیتالله کاشانی و گفتمانش از جنس دیگری بود و چیز دیگری در سر داشتند. آنها از عقبه جریان روحانیتی هستند که در طول دوره قاجاریه روز به روز قدرتمندتر شد، رضاشاه نتوانست آنها را از بین ببرد و حتی قدرتمندتر به قدرت خود ادامه دادند، بنابراین طبیعی بود شکل و شمایل دیگری به خود بگیرند.
این استاد دانشگاه اضافه کرد: آیتالله کاشانی و مصدق از لحاظ گفتمانی و استراتژی با یکدیگر اختلاف داشتند. آیتالله کاشانی و اسلامیستها تصورشان این بود که مصدق جامعه ایران را به سمتی میبرد که از سمت چپها و لیبرالیستها میتوان احساس خطر کرد، بنابراین آنها این احساس خطر را بسیار جدی گرفتند و به سادگی راه خود را جدا کردند.
نجفزاده خاطرنشان کرد: گفتمان اسلام سیاسی در مقابله با چپ و لیبرالیسم خود را نشان داد و آنها به راحتی راه خود را جدا کردند. احساس خطر اسلامیستها این بود که ممکن است بیدینی آمده و گروه چپ قدرتمند شود، بنابراین احساس خطر این بود که مصدق فرد ضعیفی بوده و ممکن است نتواند جامعه را در برابر آن امواج بسیار قدرتمند چپ محافظت کند.
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص اختلافات بین مصدق و آیتالله کاشانی، عنوان کرد: مصدق ساختار قانون اساسی مشروطه و سازوکار اجرایی را قبول داشت و شخصیتی لیبرال بود اما آیتالله کاشانی از لحاظ شخصیتی و مرامی به گونه دیگری بود. این نکته بسیار مهم است که روحانیت از دوره قاجار تا امروز در عرصه اجتماعی دخالت میکردند و بسیار قدرتمند بودند. در امر قضا، اقتصاد و موارد دیگر نیز دخالت داشتند اما این مساله مغفول میماند.
وی بیان کرد: اتفاقاتی رخ داد که آیتالله کاشانی از لحاظ مرامی سعی میکرد این اتفاقات را به عرصه سیاست نیز تسری دهد اما قانون اساسی ما در دروه مشروطه سکولار است، یعنی روحانیت نه به دلیل روحانی بودن بلکه به عنوان یک شخص میتواند دخالت کند. عرصه قدرت او به عنوان روحانی گرفته شده اما آیتالله کاشانی از نظر مرامی این امر را نمیخواست. آیتالله کاشانی و بسیاری از اسلامیستهای آن دوره فکر میکردند که چون جامعه ایران جامعه اسلامی است و دربست در اختیار روحانیت است، چرا نباید این اتفاق بیفتد؟ این مساله از لحاظ مرامی، گفتمانی و ایدئولوژیک است.
نجفزاده ادامه داد: آیتالله کاشانی از نظر شخصیتی به گونهای نبود که تحت عنوان قانون اساسی در امری که او آن را خلاف برداشت و دیدگاه او از دین بود مداخله نکند و به آن تمکین کند، اما مصدق شخصیتی لیبرال بود که بیان میکرد حتی شاه هم نمیتواند این کار را انجام دهد، چه رسد به روحانیت. شاه باید سلطنت کند نه اینکه در اموری دخالت نماید که ربطی به او ندارد.
شاه، آمریکا و گروههای اسلامی در کودتا دخالت داشتند
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد تصریح کرد: سه ضلع در کودتای 28 مرداد دخالت داشتند، ضلع اول شاه بود که تا آخرین دقایق از مصدق حمایت میکرد نه به این دلیل که به مصدق علاقهمند بود، بلکه به این دلیل که از انگلستان متنفر بود و برای کوتاه کردن دست انگلستان، موافق مصدق بود. هدف آن دو یکی بود اما شاه بیشتر از انگلستان میترسید. در لحظه آخر اتفاقاتی رخ داد که این نکته را به شاه گوشزد کرد که مصدق چندان برای این کار قدرت ندارد و ممکن است جامعه و ساختار سیاسی را از هم بپاشاند.
وی اضافه کرد: ضلع دوم امریکاییها و انگلیسیها هستند. آمریکاییها نیز همین تلقی را داشتند و تلقی آنها این بود که مصدق فرد ضعیفی است و نامههایی که به رئیسجمهور آمریکا مینویسد نشان داد که مصدق هشدار میداد اگر کمک نکنید چپها خواهند آمد. در ایالات متحده آمریکا این موضوع اینگونه تفسیر میشد که مصدق در مقابل چپها کوتاه میآید. مساله اصلی سیاست بینالملل در آن دوره قدرتگیری چپ در اکثر کشورهای منطقه بوده و همه استراتژی آمریکا این بود که این مساله را متوقف کند.
این استاد دانشگاه خاطرنشان کرد: ضلع بعدی که با مصدق همراهی میکنند اما بعد مخالفش میشوند، برخی گروههای داخلی هستند. آنها نیز همین تلقی را داشتند. ابتدا در جریان ملی شدن با او همراه شدند اما به محض اینکه مصدق سازوکار دموکراتیک لیبرالی را طراحی کرد و گروههای چپ و گروههای دیگری قدرتمند شدند، این همراهی را پس کشیدند.
وی ادامه داد: این سه گروه در لحظه آخری که مصدق به کمک نیاز داشت و شرایط بسیار بحرانی بود، حمایت خود را پس گرفتند و دولت مصدق سقوط کرد، بنابراین نیروهای مذهبی نیز با همان استدلال خودشان دست از حمایت مصدق کشیدند و شکی نداریم که این امر در موفقیت کودتا تاثیر داشته است.
نجفزاده گفت: نقش هر سه ضلع در پیروزی کودتا مهم بود. آمریکاییها از نظر انجام عملیات نقش بارزی داشتند و مبادرت به کودتا توسط آمریکاییها انجام شده اما آنچه پشت مصدق را شکست، نیروهای بسیار متعارضی بود که در جریان قرار داشتند و در لحظه آخر مصدق را رها کردند.
مصدق عزمی برای حفظ خود نداشت
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد در خصوص برخی شبهات مبنی بر نقش برخی عوامل داخلی در ساماندهی کودتاچیان درونی، عنوان کرد: نیروهایی به عنوان حلقههای واسط بودند که پای خود را پس کشیدند و در مجلس و جریان ملی شدن صنعت نفت کمک کردند تا مصدق نتواند کار خود را انجام دهد.
وی بیان کرد: مصدق نیز عزمی نداشت که بتواند خود را حفظ کند. مصدق یک پارادوکس داشت، از یک طرف معتقد به بنیان مشروطیت و قانون اساسی مشروطه بود که این قانون اجازه نمیداد برای سلطنت مشکلی ایجاد شده و شاه فراری شود اما مصدق موافق این موضوع نبود. مصدق خواهان این بود که شاه باشد اما سلطنت کند نه حکومت که این دو مساله بسیار با یکدیگر تفاوت دارد.
این استاد دانشگاه با اشاره به اظهارات چند روز گذشته یکی از مجلسی ها در مجلس مبنی بر اینکه آمریکایی ها دولت ملی مصدق را سرنگون کردند و رژیم پهلوی را روی کار آوردند، گفت: این در حالی است که رژیم پهلوی از ابتدا وجود داشت، نخستوزیر نیز نخستوزیر شاه بود، یعنی نخستوزیری جزئی از نظام سلطنت است و خارج از نظام سلطنت نیست اما شکنندگی نخستوزیری را به گونهای طراحی کردند که بتواند در اختیار مجلس قرار گیرد که برای نخستوزیر مشکل ایجاد کند.
نجفزاده گفت: اگر اینگونه به قضیه نگاه کنیم، خود مصدق نیز چندان پافشاری نکرد تا به هر قیمت خود را حفظ کند، دولت ملی که از آن صحبت میکنیم، یک نوع تعارف سیاسی بوده زیرا با ملی شدن صنعت نفت عجین شده است. با سیستم سلطنتی مشکل داشتیم، بنابراین تصور کردیم که این دولت ملی، دولت مبتنی بر مصدق است، در حالی که مبتنی بر نظام سلطنتی مشروطه بود.
عضو هیات علمی دانشگاه فردوسی مشهد با اشاره به اینکه مصدق به دنبال تغییر دادن چیزی نبود، تصریح کرد: مصدق خواهان این بود که دست انگلستان را کوتاه کند که این کار را انجام داد. این قضایای دولت ملی را ما بعد ایجاد کردیم زیرا اخراج انگلستان کار بزرگی بود. هدف مصدق که در تمام سخنرانیهایش نیز آن را اعلام کرده این بود که دست انگلستان را کوتاه کند، اما تغییر نظام پادشاهی یا سیستم مواردی است که ما برای مصدق درست کردیم، یک امامزاده ایجاد کرده و دورش میچرخیم.
وی افزود: مصدق هدف بلندمدتتر دیگری نداشت و خواهان این بود که پادشاه برگردد، مساله این است که ما بر اساس تحلیلهای بیشماری که انجام دادیم، تصور کردیم مصدق قصد دارد سیستم را عوض کند، در حالی که نمیخواست این کار را انجام دهد. سیستم درست بوده و مشکل تنها در دخالت پادشاه بود که به صورت غیرقانونی دخالت میکرد زیرا در اصل 57 قانون اساسی قید شده که شاه سلطنت میکند نه حکومت، یعنی شاه بعد نظارت داشته و قدرت را به مجلس و دولت واگذار میکند.
این استاد دانشگاه ادامه داد: ما در بازخوانی شخصیت مصدق خیلی ایدئولوژیک و با حب و بغض به قضیه نگاه کردیم، بنابراین افراد را آنطور که شایسته است سر جای خود ندیدیم. کودتای 28 مرداد برای ما یک زخم و دمل چرکین شده که خوبشدنی نیست، همه اتفاقات بعد از انقلاب را در آینه 28 مرداد میبینیم، در حالی که باید برگردیم و منصفانهتر و واقعبینانهتر نگاه کنیم و ببینیم چه اتفاقی رخ داد تا آن زخم را التیام ندهیم.
وی یادآور شد: بیگانههراسی، ترس ما از مذاکره و غیر قابل اعتماد دانستن نظام بینالملل ناشی از کودتای 28 مرداد است.
انتهای پیام
نظرات