به گزارش ایسنا، احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «برانکو رفت. این خبر کوتاه در ذهن برخی هواداران دوآتشه پرسپولیس مدام تکرار میشود. او به الاهلی عربستان پیوست؛ کشوری که چند سالی است نه میزبان تیمهای ما میشود و نه به مهمانی ما میآید. یک پایان شوکآور برای تیمی که در سه سال اخیر به غارتگر جامها شهرت یافت.
مدیران پرسپولیس هنوز تشکیل جلسه میدهند و به شکلی حرف میزنند که هواداران را معلق نگه دارند. نوعی مدیریت که به نظر میرسد سقوط را آرامتر کنند و از تلخی آن بکاهند. هواداران معتقدند که مدیریت ناکارآمد با دستدست کردن باعث شدند او برود و خودشان هم باید بروند.
شاید عقل دوراندیش برانکو به او گفت خداحافظی کند و اسمش را در میان هالهای از اسطورگی و جاودانه ماندن ابدی در ذهن هواداران پرسپولیس جا بگذارد و برود. هر وقت هم دلش هوای تهران و چلوکباب کرد میتواند به ایران برگردد و مثل یک امپراتور بازنشسته ستایش شود. از این بهتر دیگر چه میخواهد؟
عقل معاشاندیشاش اما احتمالاً چیزهای دیگری میگفت. آنها که با خارجیها کار کردهاند میدانند که مهمتر از مرام و لوطیگری و داشمشدی بودن، این «قرارداد» است که اهمیت دارد. کاغذ مقدسشان. وقتی پذیرفتی و امضا کردی، کوتاه نمیآیند. بیشترشان حتی نان و نمک را یادشان میرود و بدون عذاب وجدان شکایت میکنند. قانون و قاعده است. در عالم حرفهایگری این حرفها دیگر کهنه شده. او احتمالاً همانطور که با یک چشم به هواداران لبخند وفاداری میزد با چشم دیگرش پیشنهادهایش را بررسی میکرد. از طرف هر تیمی.
چرا نکند؟ مگر مورینیو در چلسی و منچستریونایتد نبود؟ مگر کاپلو هم روی نیمکت یووه ننشست هم میلان و هم رُم؟ در عصری که آدمها گاه به معشوقهشان وفادار نمیمانند، چرا باید از یک مربی حرفهای فوتبال انتظار داشته باشیم تا ابد بماند و پیشنهادهای خوبش را نادیده بگیرد؟ پیشنهادهایی که ممکن است امسال باشد و سال دیگر نه. یا این قدر چرب و چیلی نه.
سال پیش وقتی با فرزاد حبیباللهی، آنالیزور پرسپولیس حرف میزدم و گفتم با این تیم بیپنجره برای ابد رفتید در قلب هواداران. تلخ و سرد گفت: کافیه سه بار ببازیم! … امسال وقتی در انتهای فصل مساوی کردند - حتی نباختند - دیدم چطور به آنها تاختند، به توانایی برانکو شک کردند و… فوتبال است و همین تب کردنها.
این که چند ماه حقوق او را ندادند و به جایش با «دیپلماسی انگشتر» سعی کردند در حساسترین روزهای لیگ سر و ته قضیه را هم بیاورند چیزی نیست که از چشم هواداران دور مانده باشد، آنها از خودشان میپرسند در این روزگار که «پول» حرف اول و آخر را میزند و خیلی از آنها که بدنشان از بخیه شرحهشرحه بود و میگفتند خدا یکی، تیم یکی، وقتی پول بهتری پیشنهاد شد رفتند، برانکو هم حق دارد به فکر فردای زن و بچهاش باشد!
سعید زارعیان، عکاس ورزشی، در خلال دیدار کاشیما - پرسپولیس عکسی از «میا» - دختر برانکو - گرفت که هنگام تشویق ایسلندی پدرش اشک میریخت؛ لحظهای غرورانگیز که قلب دخترک تاب نیاورده و باورش نمیشده وسط آن دیگ جوشان، چطور جمعیت یکصدا نام پدرش را تکرار میکنند. برانکو هر جای دنیا برود دشوار است بتواند دوباره چنین لذت و غروری را تجربه کند، پول بهتر را اما چرا، حتماً!
تصمیم او جدل میان مغز و دل بود. جدال بین مشتیگری و حرفهایگری! برخی از او میخواستند لوطیگری به خرج بدهد و به عشق هواداران تحمل کند. تا کی؟ فرستادن پول با کیف و چمدان؟!
عصر برانکو برای قرمزها به پایان رسید. برخی از تیمهای دیگر لیگ احتمالاً نفس راحتی کشیدند، حالا چالش جدید در راه است، وقتی تراکتورسازی با دنیزلی و استقلال با استراماچونی قرارداد بسته است، چه کسی روی نیمکت سرخ مینشیند؟ کسی که بتواند با سایه سنگین برانکو و توقعات بیمهار هواداران کنار بیاید. عصر جدیدی در راه است…»
انتهای پیام
نظرات