به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «بدبینی لازمه کار ماست. آدم خوشبین و زودباور اصلاً به درد این کار نمیخورد. باید حواسمان شش دانگ جمع باشد. به همه هم مشکوک باشیم تا خدای نکرده شرمنده نشویم.» عادل اینها را میگوید و طبق عادت، نگاهش را تا ته کوچه میگرداند. کوچه در بعد از ظهر روز جمعه خلوت است. اینجا روزهای تعطیل همین طور است. عیدها که اصلاً نصف کوچه خالی میشود. همه میروند سفر. آن وقت است که سرایدارها و خانه بپاها باید دو تا چشم دیگر قرض بگیرند تا به قول عادل شرمنده مردم نشوند.
عادل ۳ سال است که نگهبان این ساختمان بلندمرتبه در یکی از فرعیهای زعفرانیه است، از سبزوار آمده. سرایدار ساختمان، فامیلش بود و او بود که سفارش عادل را کرد. از همان وقتی که چند خانه را در همین کوچه خالی کردند، ساکنان به فکر افتادند علاوه بر سرایدار، یک نگهبان هم برای ساختمان استخدام کنند. عادل حالا ۳ سالی هست کارش این است که توی دکه جلوی در بنشیند و حواسش به عبور و مرورها باشد و شبها گشتی اطراف بزند و اگر مورد مشکوکی دید، سوت را به دهانش نزدیک کند و خودش هم گوش به زنگ باشد. کارش توی تعطیلات، خصوصاً تعطیلات نوروز بیشتر میشود: «اینجا بالای شهر است. همه میروند مسافرت خارج. مثل دهات ما نیست که فوقش دو روزه تا مشهد بروند و برگردند. مثلاً خانواده دکتر فلانی از قبل عید میروند و تا بعد تعطیلات برنمیگردند، همیشه هم اروپا. بقیه هم دیگر هیچ جا نروند، تا ترکیه میروند. بروند، خدا به همراهشان ولی اگر کسی مراقب خانه و زندگیشان نباشد، این جور خیالشان راحت نیست.»
عادل ۳۸ ساله، زن و دو بچهاش را شهرش جا گذاشته: «اینجا هیچ وقت مرخصی ندارم. یعنی نمیشود ول کرد و رفت. البته اگر کسی را جای خودم بگذارم، میتوانم بروم اما آن هم خیلی دنگ و فنگ دارد. به هر کسی هم نمیشود اعتماد کرد. مگر این که خود سرایدار ضمانت کند که جای من حواسش به همه چیز باشد. عیدها اما اصلاً نمیشود، حتی یک روز هم مرخصی نمیدهند. اصل کار ما همین عیدهاست.»
بچههای کوچک عادل بهانه پدرشان را میگیرند اما به قول عادل، چارهای نیست. آنجا که پول درنمیآید، باید ساخت دیگر. حقوق ماهانه عادل ۲ میلیون تومان است.
جعفر رزمیکار است. میگوید کمربند مشکی دارم. ۲۹ ساله است و مجرد. دو سال است از شهرکرد آمده تهران و حالا نگهبان شرکت دارویی حوالی ستارخان است. شرکت باز هم نگهبان دارد اما جعفر شیفت شب است: «من این کار را دوست دارم. مربی کاراته هم بودهام در شهر خودمان اما تهران کار آن طوری پیدا نمیشود. یعنی هست اما درآمد ندارد. الان مربی بدنسازی باشی، خوب است اما توی تهران ورزش رزمی طرفدار ندارد. من بدنسازی کار میکنم خودم.»
و بعد دستی به بازویش میکشد. قد متوسط و هیکل ورزیده دارد: «توی شرکت کلی جنس دارند. به هر حال توی عید که کلش را تعطیلند باید خیالشان راحت باشد. من معمولاً چند روز مانده به عید میروم سر میزنم به خانوادهام و قبل سال تحویل برمیگردم. توی این دو سال این طور بوده. امسال فکر نمیکنم فرصت بشود. تأکید کردهاند تکان نخورم.»
تا حالا با کسی درگیری فیزیکی داشتهای؟ میگوید: «آن که بله. دو بار درگیری شدید داشتیم. یک بار تنها بودم و یک بار هم با آن یکی نگهبان شرکت دوتایی بودیم. بیشتر دنبال دلهدزدی بودند. میخواستند بیایند توی پارکینگ، دنبال دوربینها بودند. دوربینها را میکنند و میبرند و هر چیزی که گیرشان بیاید. الان شرکتها همه نگهبان شب دارند.»
جعفر میگوید خیلیها حسرت همین کار را دارند. از شهرستان زنگ میزنند که اگر کار بود، خبرشان کند: «جوان بیکار توی شهر ما زیاد است. قبلاً پسرها خیلی زود ازدواج میکردند اما الان خود من با ۲۹ سال سن مجردم. خیلی جاها نگهبان افغان را ترجیح میدهند. ما خودمان توی شرکت یک نگهبان افغان داشتیم که چند وقت پیش برگشت افغانستان. با این حقوق دیگر برایشان صرف نمیکند.»
جعفر ماهی یک میلیون و ۷۵۰ هزار تومان حقوق میگیرد.
«نگهبان شب و روز نیازمندیم.» آگهی را از سه هفته پیش دادهاند اما هنوز دو نفری را که لازم دارند، پیدا نکردهاند، نه نگهبان شب و نه نگهبان روز. خیلیها البته متقاضی کار بودهاند اما انتخاب راحت نیست. طرف باید ضامن معتبر داشته باشد و سفته بدهد و آدرس خانوادهاش معلوم باشد. این ساختمان مسکونی در خیابان الهیه، سرایدار دارد اما کار نگهبانی فرق میکند. محمودی، رئیس هیأتمدیره ساختمان خودش برای متقاضیان گزینش ترتیب میدهد و نهایت سختگیری را هم به خرج میدهد.
«پارسال عید سفر بودم که خبر رسید خانه دو تا از همسایههای طبقه اول را خالی کردهاند. هر دویشان هم سفر بودند. یکیشان تازه عروس و داماد بودند اتفاقاً و سفر خارج از کشور بودند. یکی دیگر از همسایهها هم خانهاش خالی شده بود، در کار عتیقه است و آپارتمانش هم پر بود از اجناس عتیقه و فرش. ضرر زیادی خورده بود. خانه زوج جوان هم طلاها و هدیههای عروسیشان بود که همه را با بقیه وسایل برده بودند. خلاصه برگشتیم و دیدیم بله، واحدها را جارو کردهاند و رفتهاند. پلیس به سرایدار مشکوک شد. ما خودمان رفتیم و وساطت کردیم که امکان ندارد این آقا چنین کاری کرده باشد، به او اعتماد کامل داریم. چند سال بود پیش ما کار میکرد و هیچ چیز بدی از او ندیده بودیم. تا به حال هم چنین اتفاقی نیفتاده بود و مورد اعتماد همه بود. اصلاً کلید بعضی واحدها را داشت و موقعی که نبودند، به حیوان خانگیشان رسیدگی میکرد. آخرش هم معلوم شد، کار خودش است. با همکاری پسرعمویش این کار را کرده بود. اصلاً باورمان نمیشد. الان ساختمان سرایدار جدید دارد اما نگهبان هم لازم است. از اواخر بهمن آگهی دادهایم اما تا حالا اشخاص مورد نظر را پیدا نکردهام.»
حقوق در نظر گرفته شده برای هر نگهبان، یک میلیون و ۹۰۰ هزار تومان به اضافه جای خواب و غذاست.
نزدیک عید، تعداد آگهی استخدام سرایدار و نگهبان به طور محسوسی بیشتر میشود. این را میشود از گشتی در سایتهای پربازدید درج آگهی فهمید؛ خیلیها درست همین موقع نیاز به نگهبان پیدا میکنند تا محل کار یا منزلشان را در برابر سارقان مصون کنند. خیالشان راحت باشد که وقتی در سفرند، کسی هست که اوضاع را رصد میکند و نگرانیشان را مرتفع. نگهبان اما باید چه شرایطی داشته باشد؟ ضامن معتبر و گواهی عدم سوء پیشینه، مهمترینشان است. اولویت هم با افرادی است که ساکن تهران باشند، چه قرار باشد شبانهروزی بمانند و چه نه. حقوق ماهانه برای یک نگهبان بین یک میلیون و ۱۰۰ هزار تومان تا ۳ میلیون تومان متفاوت است. البته میانگین چیزی بین یک میلیون و ۶۰۰ هزار تومان تا ۲ میلیون تومان برای یک ماه است. بعضی آگهیدهندگان هم متقاضی کار نگهبانی یا سرایداری هستند. یکیشان که با او تماس میگیرم، آقایی ۶۰ ساله و بازنشسته است. اصرار دارد که به سن و سالش نگاه نکنم چون سالها نگهبان شب بوده و تجربهاش در این کار زیاد است و توقعش هم پایین: «هر چه هر کس پیشنهاد کرده، من کمترش را میگیرم.» شبانه روز هم هست و روزی سه ساعت خواب در روز برایش بس است.
خانهبپاها یا نگهبانها، همان کسانی هستند که شب عید برایشان معنای خاصی ندارد و تعطیلات عید هم برایشان اوج کار است. در واقع کارشان از همان وقتهایی که دیگران میخواهند نفسی تازه کنند و مشغول استراحت شوند، شروع میشود. زندگی همه مثل هم نیست دیگر. یاد حرفهای عادل میافتم: «اینجا بالای شهر است. همه میروند مسافرت خارج. مثل دهات ما نیست که فوقش دو روزه تا مشهد بروند و برگردند.»
انتهای پیام
نظرات