به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: فرنگی مآبی و تجددخواهی پساز جنگهای ۱۰ ساله ایران و روس اندک اندک در جان جامعه ایرانی چنان رسوخ پیدا کرده بود که «کریمداد نردینی بجنوردی» (معززالملک) نیز به صرافت افتاد پسر خود را که در سال ۱۲۶۰ هجری شمسی به دنیا آمده بود در ۱۳ سالگی برای آموختن زبان خارجی و تحصیل دانش روز از بجنورد راهی عشق آباد کند تا عشقآباد نخستین مقصد مردِ عشقهای متنوع تاریخ معاصر ایران یعنی «عبدالحسین نردینی» شود.
پسر کریمدادخان پس از آموختن زبان روسی در عشقآباد برای ادامه تحصیل راهی سن پترزبورگ شد. او در سن پترزبورگ سه کار مهم انجام داد؛ درس خواند، نرد عشق باخت و با اعضای سفارت ایران طرح دوستی و همکاری ریخت. این رویه در باقی مراحل عمر، همراه او باقی ماند. به عبارت دیگر تلاش برای آگاهی، عشقبازی و سیاست ورزی سه رکن مهم وجود عبدالحسین شد. او در روسیه برای عقب نماندن از همشاگردیهای اشرافیاش نامی اشرافی و روسی برای خود برگزید: «خان نردینسکی».
در روسیه با سفارت ایران ارتباط گرفت و عملاً بهعنوان ابواب جمعی وزارت خارجه ایران در روسیه شناخته شد. عبدالله مستوفی که آن روزها دیپلمات سفارت ایران در روسیه بود در «شرح زندگانی من» اشاراتی به حضور تیمورتاش در آن سفارتخانه دارد. بازگشت او به ایران و ماجراهای عشقیاش با دختر یکی از بزرگان خراسان که سرانجام به ازدواج انجامید راه او برای ورود سریع به سیاست را آسان کرد تا جایی که خان نردینسکی، سردار معظم خراسانی شد و اندکی بعد نیز پیش از رسیدن به ۳۰ سالگی کرسی نمایندگی مردم نیشابور در مجلس شورای ملی را از آن خود کرد و با گرفتن استشهاد محلی از بزرگان منطقه بر مشکل قانونی کم بودن سن برای رسیدن به نمایندگی فائق آمد. او اینک به قلب سیاست وارد شده بود و صحن و سرای پارلمان ایرانی، دیگر نه میدان مشق بلکه عرصه سیاست ورزی جدی او شده بود. قدرت سخنوری و متانت در گفتار و شیوه برخورد مدبرانه در فضای مجلس او را بهعنوان رجل سیاسی تمام عیاری نشان میداد که در آینده سیاست ایران حرفها برای گفتن خواهد داشت. تیمورتاش مطابق عادت و روحیهاش روی اسب مرده شرط نمیبست و همچون پارلمانتاریستهای حرفهای، هواشناسی ماهر بود که جهت وزش باد را به خوبی تشخیص میداد و از همین رو به چنان قدرتی دست یافته بود که سید ضیا الدین طباطبایی پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ او را نیز همچون رجال استخوانداری نظیر عبدالحسین میرزا فرمانفرما و... بازداشت کرد. بازداشتی که دوامی نداشت و تیمور پس از سقوط زود هنگام سیدضیا در خرداد ۱۳۰۰ پلههای ترقی در قدرت را با سرعتی مضاعف طی کرد. یکی از مهمترین مناصب او در این دوران استانداری در گیلان و نقش پر رنگ وی در سرکوب جنگلیها به رهبری میرزا کوچک خان بود. اعدام دکتر حشمت و همراهانش با وجود قول امان دادن به آنان، بیرحمی، قاطعیت و آشتیناپذیری او و نیز دولت مرکزی در مقابله با جنگلی ها را نشان داد. این اقدام خواسته یا ناخواسته او را در کنار رضاخان قرار داد که پس از کودتا وزیر جنگ شده و سرکوب قیام جنگل از مهمترین دستورکارهای او بود.
برآمدن رضاخان اندک اندک حال وهوای مملکت را به سوی ایرانیگرایی و متجددمآبی سوق میداد، پس طبیعی بود که پسر کریمداد نردینی که در روسیه «خان نردینسکی» و در بازگشت به مملکت قجر «سردار معظم خراسانی» شده بود، اینک «تیمورتاش» شود همانگونه که نصرت الدوله، فیروز شده و میرزا علی اکبرخان مدعی العموم نیز به داور شهرت یافته بود. این سه نفر متجددانی بودند که اتحاد مثلثی شدند برای ارتقای سردارسپه به پادشاهی ایران و ایجاد انقلاب در سلطنت. انقلابی که سر هر سه تن را بر باد داد. در این میان تیمورتاش با قد و قامت خدنگ، کلام موقر و پرنسیب ذاتی در نوک مثلث قرار میگرفت.
او دارای سوابق متعددی اعم از کشوری و لشکری بود. نمایندگی نیشابور در مجلس شورای ملی، فرماندهی نظامی در خراسان و حکمرانی گیلان و کرمان و بلوچستان. علاوه بر اینها، سابقه وزارت در کابینه سردار سپه نیز راه او برای حرکت به سمت قله را بیمانع کرده بود پس عجیب نبود که نخستین وزیر دربار پهلویها شود. وزیر درباری که تمهیدگر برگزاری جشن تاجگذاری شاه جدید شد که سرسلسله پادشاهی نوینی در آسیای غربی بود. او آن قدر خود را به شاه جدید نزدیک کرده بود که مأموریت همراهی و روانه کردن ولیعهد به فرنگستان برای تحصیل بر عهدهاش گذاشته شد و فرزندانش در فرنگستان نیز در کنار فرزندان شاه قرار گرفتند. اما این سفر گویا آغازی بود بر پایان ترکتازیهای تیمورتاش. ظن ارتباط او با روس ها در این سفر، در ذهن رقبا و دشمنانش جان گرفت و به سرعت تبدیل به پروندهای مهم شد. دلیل پروندهسازی برای او روشن بود. تحرکات وسیع تیمورتاش او را بیش از آنی که بود، قدرتمند نشان میداد به گونهای که قدرت روزافزون او هراس عمیقی ایجاد کرده بود حتی برای شاه. این ترس را انگلیسیها دامن میزدند، چرا که آنان میدانستند تحصیل در روسیه علاوه بر تسلط به زبان روسی و آشنایی تیمورتاش با فضای خارج از ایران اندکی روحیه روسوفیلی نیز به او بخشیده و همین روحیه میتواند نزد شاه شک برانگیز شده تا حدی که حتی به قیمت جان دردانه کریمداد نردینی تمام شود.
جلسه محرمانه تیمورتاش با روسها در بازگشت از سفر انگلستان به تردیدهای بریتانیا پایان داد. آنان تصمیم به حذف تیمور به ظن جاسوسی برای روسها گرفتند. یکی از کسانی که در این زمان قلب تیمور را نشانه رفته بود محمد حسین آیرم بود که از قضا او نیز تحصیلکرده روسیه و سن پترزبورگ بود که اینک ریاست نظمیه کل کشور را بر عهده داشت و با تأسیس و تشکیل اداره سیاسی در نظمیه به چشم و گوش شاه تبدیل شده بود، گزارش همه رفتار و کردار تیمور تاش به شاه یکی از هیجان برانگیزترین و مهمترین کارهای روزانه آیرم محسوب میشد که سرانجام منجر به در دام انداختن این نهنگ بزرگ در تور هولناک رضاشاه شد. جایزه این صید بزرگ، قبههای سرلشکری بود بر شانههای آیرم.
عبدالحسین تیمورتاش پس از بازگشت از روسیه تا قرار گرفتن در پشت میلههای زندان رضاشاه زمان زیادی را سپری نکرد و زودتر از آنچه تصور میکرد و پیش از آنکه فرستاده شوروی برای شفاعت او به تهران برسد، در ساعت ۱۱:۳۰ شب نهم مهر ماه سال ۱۳۱۲ در زندان قصر طعمه پزشک احمد احمدی شد تا یکبار دیگر سخن «فرانتس فانون» اثبات شود: «انقلاب فرزندان خود را میخورد.» داستان مرگ او غمی بزرگ و کینهای عمیق در جان فرزندانش بویژه دخترش ایران کاشت؛ به گونهای که پس از برافتادن رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰ برای خونخواهی پدرش از هیچ کاری فروگذار نکرد، کشاندن پزشک احمدی به دادگاه و سپردن او به جوخه اعدام و نیز تلاش برای کشتن محمدحسین آیرم از جمله این اقدامات بود. البته بعدها با سپردن چند دوره نمایندگی کاشمر به منوچهر فرزند تیمورتاش در دوره پهلوی دوم تا حدود زیادی به زدودن کینه میان فرزندان رضاشاه و عبدالحسین تیمورتاش کمک کرد.
آخرین باری که نام تیمورتاش در فضای سیاسی رسانهای ایران منتشر شد، انتخاب یکی از نوادگان او بهنام علی احساسی به نمایندگی در پارلمان کانادا بود تا نشان دهد رگههای سیاست ورزی پس از یک قرن همچنان در خاندان کریمداد نردینی و نسل تیمورتاش دیده میشود.
انتهای پیام
نظرات