به گزارش ایسنا، سید محمد بهشتی، رئیس پژوهشگاه میراث فرهنگی در روزنامه ایران نوشت: در تخت جمشید چیزی هست که دیدنش به یکایک ما اطمینان خاطر و قوت قلب میدهد. ما فارغ از اینکه چقدر هنرمند، هنردوست، اهل فرهنگ، درسخوانده یا بیسواد باشیم هربار که در ملاقات تخت جمشید از پلکان ورودی قدم به دروازه ملل میگذاریم احساس شعف میکنیم. البته هربار هم این احساس شعف را از ترس اتهام میهنپرستی در پس جملات اعتراضی پنهان میکنیم: چرا اینجا آنقدر بیدر و پیکر است؟ چرا هر بار انگار چیزی از آن کم شده؟ اگر چنین چیزی هر جای دنیا بود...
در آنجا چیست که ما را تحتتأثیر قرار میدهد؛ ظرافت و نفاست نقوش سنگنگارهها؟ تصور دبدبه و کبکبه امپراطوری هخامنشی؟ پیشرفتگی فناوری آن عصر؟ مسلماً همه اینها ولی نه دقیقاً هیچکدامشان.
تخت جمشید چون کشتیای عظیم و سنگین ۲۵۰۰ سال پیش به دریا افکنده شد، بادبان برافراشت و سفرش را آغاز کرد. این کشتی سرنشینان بیشماری داشت. برخی بر اثر کهولت جان سپردند، دزدیده و به اسارت برده شدند، جایی در میانه راه به دریا افتادند غرقه و مفقودالاثر شدند یا در ساحلی آرام کناره گرفتند. از خیلی از آنها دیگر اطلاعی نداریم. اما جای خالیشان در میان ساکنان این کشتی، نبودشان را تذکر میدهد.
۸۲ سال پیش، در پی شبیخونی، سرنشینی دیگر از سرنوشت کشتی جدا شد. سردیسی ۲۰ در ۲۰ از سربازی هخامنشی. تعلقش به تخت جمشید آنقدر واضح بود که پس از این همه سال پنهان کاری و دست به دست شدن و انتقال مالکیت، دست آخر کسی نتوانست منکر موطن اصلیاش شود و رأی به بازگشتش دادند. مثل نافهای اصیل که عطرش را نمیشود انکار یا پنهان کرد و وجودش چون برهانی قاطع به اصل و منشأش اشاره میکند.
سرباز پارسی اگر لب به سخن میگشود از ۸۲ سال اسارت میگفت. تبعید و اسارت ناخوشایند است حتی وقتی در خانهات زیر دست و پای بیتوجهی باشی و در تبعید برایت قصری تدارک کنند و بر صدر بنشانندت و در مرکز توجه قرار گیری. قفس حتی اگر زرین باشد باز هم قفس است و زندگی در آن تعریفی ندارد. شبیه او در اسارت کم نیست؛ نزدیک به ۲۰۰۰ قطعه دیگری که عمدتاً در سده نوزدهم به سرنوشتی چون او گرفتار شدند. اگر سخن میگفت لابد از مصائب اسارت میگفت؛ از اینکه چطور و در چه فضایی به سال ۱۹۳۶ از ایوان جنوبی کاخ شورای تخت جمشید جدا شد و به سرقت رفت. از آن وقت تا سال ۱۹۵۰ که توسط پاول مالون، دلال اشیای عتیقه، به موزه مونترال به فروش رسید در کجا بود و چه اتفاقاتی را از سر گذراند. شاید بتوان از او سراغ سرباز دیگری که آنهم از تالار شورا به سرقت رفت و توسط همین شخص به سال ۱۹۵۰ به موزه تورنتو فروخته شد را بگیریم.
سرباز پارسی به سال ۲۰۱۱ از موزه مونترال هم به سرقت رفت و این سرقت در سال ۲۰۱۴ توسط پلیس کانادا اعلام شد. سرانجام سال ۲۰۱۷ در یک حراجی در نیویورک به فروش گذاشته شد و از همان زمان معاونت میراث با همکاری مرکز امور حقوقی ریاستجمهوری و وزارت خارجه تلاش حقوقی مستمری انجام داد تا اینکه در وهله نخست، فروش آن توقیف و سپس با عرضه اسناد و گزارش و دفاع وکلای ایران در امریکا رأی به نفع ایران صادر شد و این سرباز به نماینده ایران در سازمان ملل تحویل شد و همراه رئیس جمهوری حسن روحانی به ایران بازگشت. حالا قرار است این سرباز به خانهاش برگردد.
او را نمیشود به همین سادگی دوباره در جای خود گذاشت. حالا نوبت ماست که از سرگذشت هشتاد و دو ساله وطن برایش بگوییم تا مقدمهای باشد بر از سرگرفتن حیات دوبارهاش. هشتاد و دو سالی که فراز و نشیب دیدیم. دوست و دشمن دیدیم. سختی و آسانی دیدیم. جهل و فهم دیدیم. غم و شادی دیدیم. پیروزی و شکست دیدیم. خبر خوش آنکه اگر از رفتنش «مطلع نشدیم»، اکنون از بازگشتش «مطلعیم» و خبر بد آنکه هنوز خطراتی تهدیدش میکند؛ اگر تهدیدهای قبل از روی ناآگاهی و فقر بود، اینک سودازدگی و توسعهطلبی ناآگاهانه بزرگترین تهدیدش است. بازگشت این سرباز شاید مقدمهای باشد بر رهایی و برگشت هزاران قطعه دیگر شبیه او. تخت جمشید در این دوهزاره مسلماً از این فصلها و وصلها بسیار دیده و راز ماندگاریاش در همین است. آنچه ما ایرانیان به مثابه بازدیدکنندگان مشتاق در آن میبینیم و میستاییم، نه ظرافت کار حجاران، نه سازمان فضایی شگفتانگیز و نه حتی تصور خلاقیتهای تکنولوژیک آن روزگار است. آنچه ذهن و دل ما را به خود مشغول میکند «استواری» آن است به معنای دقیق کلمه. نجات یافتنش از اعماق ۲۵۰۰ سال و رسیدنش به امروز. در دل بر عبور این کشتی از میانه طوفانها واقفیم. میدانیم که چقدر کژ و مژ شده، مورد تهاجم قرار گرفته، به آتش کشیده و تاراج شده ولی هنوز هست و آرام در همان مسیر قبل و در پی همان مقصد در حرکت است.
آخر ما هم مثل آن سرباز پارسی، سرنشین همین کشتی و رهرو همین راهیم. در این هشتاد و دو سال نه در جستوجوی او که در جستوجوی خود در آیینه او بودیم. بر پیشانی ما هم صدمه دیدن از طوفانها، به اسارت رفتن، سختی کشیدن را از سرنوشتهاند، همانقدر که جان به در بردن از آنها و به مقصد رسیدن. گویی تا روزگاری که کشتی هست ما نیز خود را نجاتیافته میدانیم با وجود همه طوفانهای پیش و پس. این کشتی هرچند شناور بر دریایی مشوش است اما خود استواری امنِ زمین زیر پای ماست.
** نقشی غیرقابل انکار
نقش برجسته سرباز هخامنشی اثری تاریخی وگرانبها در ابعاد ۲۰ در ۲۰ سانتیمتر و بخشی از صف طولانی سربازان حکاکی شده در ساختمان اصلی محوطه تخت جمشید است. نقش برجسته سرباز در دهه ۱۹۳۰ میلادی توسط تیمی از باستانشناسان مؤسسه شرقشناسی دانشگاه شیکاگو کاوش شد. در سال ۱۹۳۶ این قطعه از ایران ربوده شد. تا دو دهه بعد کسی از سرنوشت نقش برجسته اطلاعی نداشت. نقش برجسته سرباز هخامنشی با یک سپر و شمشیر که در اختیار دو فرد ساکن لندن بود، در دهه ۱۹۵۰ به موزه هنرهای زیبای مونترال اهدا شد و در این موزه در معرض دید عموم قرار گرفت. اما در سال ۲۰۱۱ بار دیگر سرباز هخامنشی از موزه به سرقت رفت. بدنبال چاپ پوستر برپایی نمایشگاهی به نام هنر کهن از ۲۸ اکتبر تا ۱ نوامبر۲۰۱۷ از سوی شرکت «روبرت ویس» با تصویر نقش برجسته سرباز هخامنشی با هدف فروش نقش برجسته سرباز هخامنشی به ارزش ۲/۱ میلیون دلار، سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری با همکاری مرکز خدمات حقوق بینالملل ریاست جمهوری با اقدامات قانونی مانع فروش آن در نیویورک شدند. سرانجام پس از ماهها پیگیریهای حقوقی و گفتوگوهای سازمان میراث فرهنگی با مقامات امریکا و ارسال تصاویر، شهود و مستنداتی از جای خالی کتیبه هخامنشی در تختجمشید، قاضی دیوان عالی امریکا دستور داد نقش برجسته باستانی به ایران بازگردانده شود.
انتهای پیام
نظرات