با سه عکاس خبری همراه شدیم و از آنها خواستهایم تا آن ۱۵ دقیقه هولناک را برایمان روایت کنند.
روایت اول
محمد آهنگر (عکاس ایکنا):
من از ساعت ۶ صبح در محل برنامه حضور داشتم. عکسی که از من منتشر شده که به حالت سینهخیز مشغول عکاسی هستم، مربوط به حدود یک دقیقه قبل از شدت گرفتن حمله تروریستهاست. فریاد میزدند: «بخوابید روی زمین.» از سمت راست و چپمان صدای تیر میآمد. چند نفر فرار میکردند؛ چند نفر قایم شدند و من هم فکر کردم که بهترین فرصت برای عکاسی است. در آن لحظات رعب و وحشت هم ایجاد شده بود که دارند از پشت هم تیراندازی میکنند اما هدف تیراندازی جایگاه بود. یکی از محافظان داد زد که مانور است. اما همه داشتند، فرار میکردند. عکاسها روی زمین دراز کشیدند که تیر نخورند. حدود ۵ دقیقه در حالت سینهخیز عکاسی کردیم. بعد رفتیم، پشت یک آمبولانس و به کارمان ادامه دادیم.
یکی از استرسهایی که داشتم، تجهیزاتم بود که متعلق به خبرگزاری بود و نباید آسیب میدید. با این حال فکر میکنم که بازخورد عکسهای دیروز خیلی خوب بود.
روایت دوم
علیرضا محمدی (عکاس ایسنا):
از صبح زود به محله برگزاری رفتم و منتظر ماندم که برنامه شروع شود. رژهها شروع شد و من هم مشغول عکاسی شدم. یکدفعه صدای تیر آمد اما هیچکس واکنشی نشان نداد. چون فکر کردیم مانور است و این تیراندازی هم جزو برنامه است اما یکدفعه مردم شروع به دویدن کردند و سربازان هم به این طرف و آن طرف رفتند اما تیراندازی همچنان ادامه داشت.
آنچیزی که باعث میشد شرایط وحشتناکتر جلوه کند، این بود که معلوم نبود تیراندازی از کجا دارد انجام میشود؟ چند لحظه بعد متوجه شدیم که تیراندازی از پشت جایگاه است. مردم فرار میکردند و من شوکه شده بودم. یک گوشه پناه گرفتم و شروع کردم به عکاسی. از آن صحنهها حدود ۷۰ فریم عکس گرفتم که تجربه سخت و عجیبی برایم محسوب میشود. کل این ماجرا حدود ۱۵ دقیقه ادامه داشت و همینطور که من و عکاسان دیگر مشغول عکاسی بودیم، نیروهای نظامی آمدند و ما را به عقب بردند. آنها دوربین دو عکاس را گرفتند و تصاویر یکی از بچههای صدا و سیما را هم پاک کردند.
روایت سوم
بهراد قاسمی (عکاس ایسنا):
ساعت ۷:۳۰ صبح در محل برنامه بودم. مسئولان به سمت جایگاهی که برایشان تدارک دیده شده بود، رفتند و پس از سخنرانیها، رژه شروع شد. پس از رژه نیروی انتظامی و ارتش نوبت رژه سپاه شد و من مشغول عکاسی بودم که یکدفعه صدای تیر آمد. من اول فکر کردم که تیراندازی مربوط به رزمایش است اما یک دفعه دیدم که جایگاه شلوغ شد و متوجه شدم که تیراندازی از آن سمت است. نشستم روی زمین که تیر نخورم. قبل از اینکه شروع کنم به عکاسی یکنفر محکم خورد به من و عینکم افتاد روی زمین. وقتی عینکم را برداشتم یکی از شیشههایش شکسته بود و با همان یک شیشه شروع کردم به عکاسی. به هر حال تجربه متفاوتی برایم بود.
بازتاب عکسها خیلی خوب بود و فکر میکنم که تاثیرگذار بودند. این رویداد حسم را نسبت به شغلم عوض کرد. فکر میکنم منتشر شدن این عکسها باعث میشود، برخی به خودشان بیایند. شاید مسببان این حادثه این عکسها را ببینند. مثلا عکس آن بچهای که تیر خورده بود. شاید ثبت این تصاویر باعث شود که حس انسایت در آنها بیدار شود.
ایسنا - سهیلا صدیقی
انتهای پیام
نظرات