به گزارش ایسنا، روزنامه ابتکار نوشت: جای نئونهای ستارهها هنوز روی انحنای سردرش باقی است و شرههای رنگی که سالها بعد روی نئونهای مانده را سفید کرده، بر شیشههای چرکمردهاش پیداست. حصاری آهنی دور تا دورش را گرفته؛ ماننده همان ماری که به دور جامی پیچیده و گوشهای از سردرش جا خوش کرده. از جاه و جبروتش در عکسهای قدیمی تنها ساختمانی بیرنگ و روح مانده که موشها ساکنانش هستند و معتادان و گاه عابران کنجکاوی که از شیشههای شکسته سرکی به داخل میکشند، مهمان آن.
روزگار بر آن جفاهای بسیار کرده، سرخی گلگون چهرهاش به سفیدی چرکمردهای بدل شده که دیگر جذابیتی برای رهگذران ندارد. رهگذرانی که روزگاری محو تماشای زیبایی آن میشدند. گاهی آرزوی کار کردن در آن را در سر میپروراندند و گاهی فقط به تماشای تصاویر خیرهکنندهای که روی پرده نقش میبست بسنده میکردند. یکی میشد «علی آقا» که نوجوانیش را در همین رادیوسیتی سر کرده؛ البته امروز شوفر تاکسی است، راننده یک تاکسی زرد رنگ که در ایستگاه تاکسی زیر سایه رادیوسیتی چرت میزند یا مشغول گپ و گفت با همکارانش است. هنوز هم وقتی از این سینما حرف میزند شور و هیجان یک نوجوان ۱۵ ساله را دارد. میگوید: «قبل از اینکه در سینما مشغول کار شوم از جلویش رد میشدم و موتورهایی که پشت ویترین سینما به خط شده بودند جلب توجه میکردند. ۳ تا موتور هزار سوزوکی، ۳ تا مینی۸۰ هوندا و ۳ تا موتور ۱۲۵ سیسی همینجا گذاشته شده بودند؛ دقیقا اینجا پشت ویترین بلیت فروشی سینما.» به ویترین خاک خرده سینما که پشت نردههای آهنی گرفتار است، اشاره میکند و میگوید: «پشت هر بلیت کنار شماره صندلی یک عدد طلایی بود که هر کسی که بلیت میخرید و به سینما میآمد در قرعهکشی سینما شرکت میکرد. قرعهکشی واقعی بود نه از این قرعهکشیهای دروغی.»
دست روزگار «علی آقا» را به رادیوسیتی کشاند
امروز از اهالی و همسایههای رادیوسیتی دیگر کمتر کسی باقی مانده که روزهای خوش این سینمای قدیمی را به خاطر داشته باشد. اغلب مغازهها به جوانانی واگذار شده که خاطرهای با این سینمای مدرن دهه ۴۰ ایران جز یک ساختمان متروکه، نبش خیابان گیلان ندارند. سابقهدارترین مغازهدار دکانش را ۲۵ سال پیش از فرد دیگری خریداری کرده و نه اهل این محله است و نه از گذشته رادیوسیتی چیزی میداند. فقط همین «علی آقا»ی شوفر تنها کسی است که میتواند چهره قدیمی و نو نوار این سینما را به یاد بیاورد و از زمان اکران فیلم «لاو استوری» و صاحب این سینما بگوید.
«علی آقا» هنوز هم سر و زبان خوبی دارد، با همه خوب گرم میگیرد و خوب خاطره تعریف میکند. ویژگیای که در نوجوانی او را در بخش روابط عمومی سینما رادیوسیتی و بعد در سینما دیانا یا سپیده امروزی پا گیر میکند اما کراوات زدن مانع ادامه کار او میشود تا از درآوردن خرج تحصیلش باز نماند تا شاید مسیر زندگی او را پشت فرمان تاکسی بنشاند.
روزگاری پر فراز و نشیب رادیوسیتی؛ از شکوه تا خانه معتادان
رادیوسیتی۶۰ ساله خیابان ولیعصر دیگر شکوه سابقش را ندارد. سینما برای «علی آقا» یادآور خاطرات خوش نوجوانی است اما برای نوجوانان امروز تنها ساختمان کهنه است که حتی تصورش را نمیکنند جزوی از میراث فرهنگی باشد. کمتر کسی از رهگذران حتی «علی آقا»ی شوفر و سایر رانندگان تاکسی از ثبت ملی این ساختمان خبر ندارند. ساختمانی که حیدر غیایی از پیشگامان معماری مدرن ایران نمای ورودیش را به سبک گوگی طراحی کرد و در طراحی آن از فرمهای منحنی و مستقیم استفاده کرد و چراغهای نئون قرمز رنگی بر روی نمای بیرونی ساختمان این سینما نصب کرد تا شبهای تهران را به سبک شبهای راکفلر سنتر نیویورک روشن کند. اما چه کسی فکر میکرد پرببیندهترین سینمای دهه ۴۰ ایران حالا به مکانی مخروبه تبدیل شود که مهمانانش موشها، گربهها و معتادان گذری باشد. «علی آقا» میگوید: «همین چند ماه پیش بود که چند معتاد قفل نردههای آهنی را شکسته بودند و شبها داخل سینما میخوابیدند تا اینکه کسبه با شهرداری تماس گرفتند و آنها هم آمدند و دوباره جوشها را بیشتر کردند و نردهها را محکمتر.»
رادیوسیتیِ جاودانه
سرگذشت هر ساختمانی را صاحبانش رقم میزنند. آنهایی که میآیند، میروند، میفروشند و میخرند، شاید بکوبند و دوباره بسازند. سرگذشت رادیوسیتی و صاحبانش طولانی و گاهی ضد و نقیض است. «علی آقا»، املاکی جوان محل و قدیمیترین بنگاهدار خیابان ولیعصر که کمی آن طرفتر از سینما بنگاه املاک دارد همه با هم یک نفر را اولیه صاحب رادیوسیتی میدانند. علی آقا میگوید: «صاحبش آقای محتشمی نامی بود. دو تا سینما داشت. یکی رادیو سیتی و دیگری گلدنسیتی که امروز به سینما فلسطین تغییر نام داده است.» او میگوید: «سینما بعد از انقلاب مصادره شد، کمی بعد داروخانه شد، داروخانه تعطیل شد و دوباره عزم کردند که آن را تبدیل به یک مجتمع تجاری کنند. مغازه کامپیوتری و نانوایی کنارش را هم خریدند. قرار شد با سینما یکی شوند و بعد از تخریب به یک پاساژ تبدیل شوند. مهندسانش میآمدند و میرفتند. آن زمان میگفتند قرار است ۲۰ روز دیگر کار کوبیدن تمام و کار ساخت و ساز آغاز شود. از آن زمان ۱۰ سال میگذرد و این سینما هنوز پا برجا است.»
به دنبال صاحب سینما
«رادیوسیتی برازندهاش است.» این را «علی آقا» میگوید که معتقد است هر کاری هم کنند این ساختمان سینما باقی میماند. میگوید: «خواهان زیاد دارد ولی صاحب اصلیش در دادگاه لاهه شکایت کرده و درحال باز پس گیری سینما است.» از او میپرسم این را از کجا میداند؟ میگوید: «از همین افرادی که آمدند و رفتند شنیدم. سند تاییدش هم همین است که تا به حال تخریبش نکردهاند.» بعد با قاطعیت میگوید: «اگر دست نهادها و سازمانها بود که تا به حال آمده بودند و کار این سینما را یکسره کرده بودند.»
آن طور که منابع اینترنتی میگویند در سال ۱۳۸۸ مقرر شده تا سینما رادیوسیتی توسط شهرداری تهران بازسازی شود و به نام «مجتمع فرهنگی سوم خرداد» نامگذاری شود. این مجتمع که قرار بوده مکانی برای علاقهمندان به فرهنگ دفاع مقدس باشد شامل سه سالن و یک کتابفروشی میشد اما آن طور که «علی آقا» و همکارانش میگویند: «قرار بود سینما و ساختمان کناری را با هم ادغام کنند تا این مکان تبدیل به پاساژی چند طبقه شود.» او میگوید: «همان سالهای ۸۸ بود آمدند تابلو را زدند. گفتند تا ۲۰ روز دیگر کار تمام است. بعد از۲۰ روز دیگر از آنها خبری نشد. مغازههایی کنار دستش را هم آلاخون و بالاخون کردند. هنوز درشان تخته است. خرابه شدند، فقط یک مرد و زن سرایدار این بخش هستند. از خانه کنار دست سینما و دو مغازه نگهداری میکند.»
صاحب سینما به دنبال امور برگرداندن ملک
یک کلاغ و چل کلاغ درباره برگشت صاحب سینما بسیار است. یکی میگوید زنی پیگیر کار سینما بوده، چند باری آمده و رفته، شاید نوه آقای محتشمی باشد. دیگری چیز دیگری میگوید اما همه آمدن صاحب پی مالش را تایید میکنند. صاحب قدیمیترین بنگاه خیابان ولیعصر که پیرمردی۷۰ ساله است میگوید: «آن موقع که من اینجا آمدن شما هنوز به دنیا نیامده بودید. اینجا سالن سینما بود که صاحبش آقای محتشمی نامی بود. با پایان بگیر و ببندهای انقلاب اموال او مصادره شد. بعد سینما را جمع کردن و بنیاد گرفت و داروخانه شد. ۷ یا ۸ سال پیش بود که به من زنگ زد و گفت که من به ایران آمدم و دنبال امور برگرداندن ملکم هستم. اما من از آنجایی که ملک مصادرهای بود پیگیرش نشدم. آخر زمینهای مصادرهای دردسر زیاد دارد.»
چه سرنوشتی در انتظار سینما است؟
اهالی هنوز خبری از ثبت ملی سینما ندارند. فرهاد نظری، مدیر کل ثبت آثار و حفظ و احیاء میراث معنوی و طبیعی به «ابتکار» میگوید: همان طور که علیاصغر مونسان، رئیس سازمان میراث فرهنگی مراتب ثبت ملی آن را به استانداری تهران ابلاغ کرد این ساختمان اکنون به ثبت ملی رسیده و دیگر کسی حق تخریب این بنا را ندارد.» اما بنگاهدار جوان خیابان ولیعصر که برای سرنوشت زمین عریض و طویل سینما ابراز تاسف میکند، میگوید: «حیف این ملک نیست که لانه موش و گربهها شده. نزدیک ۲ هزار متر است که قیمت هر متر آن در بدترین حالت ۱۵۰ میلیون است. قبل از عید آقایی به بنگاه مراجعه کرد و درباره سینمای متروکه سر خیابان گیلان پرسوجو میکرد. میگفت پیمان کار است و با بنیاد مستضعفان به توافق رسیده که سینما را بکوبد و یک مجتمع تجاری به جایش بسازد که پایینش تجاری باشد، با ۶ طبقه اداری و دو سالن سینما در آخرین طبقه. تا ۶-۵ ماه آینده هم کار ساخت و ساز و کوبیدن بنا را آغاز میکنم.»
اینجا باید سینما بماند
ساختمان متروکه نبش خیابان گیلان گرچه حالا اسمی ندارد اما هنوز میان قدیمیترها به رادیوسیتی معروف است. با اینکه هنوز مشخص نیست دست سرنوشت چه مسیری را برای آن مقدر میکند، اما اهالی دلشان میخواهد این ساختمان همچنان رادیوسیتی بماند. «علی آقا» میگوید: «هر کسی از اینجا رد میشود و چشمش به سینما میخورد یادش بخیری میگوید و میرود. اینجا باید سینما بماند. بهترین مکان است و هنوزم که هنوز است به رادیوسیتی معروف است.
انتهای پیام
نظرات