به گزارش ایسنا، موسویان در «اعتماد» نوشت: ۱۰ سال مذاکرات هستهای ایران و قدرتهای جهانی (۱۳۹۲-۱۳۸۲) بینتیجه ماند چرا که امریکا حاضر نبود صنعت غنیسازی و آب سنگین را در ایران بپذیرد. علت سرسختی امریکا هم این بود که هر کشوری این دو صنعت را در اختیار داشته باشد، هر زمان اراده کند، میتواند بمب هستهای بسازد.
در دوران ریاستجمهوری آقای احمدینژاد، امریکا توانست با ایجاد اجماع جهانی علیه ایران، پرونده هستهای ایران را به شورای امنیت سازمان ملل برده، در قالب فصل هفت منشور سازمان ملل قرار داده، برنامه هستهای ایران را به عنوان تهدید صلح و امنیت جهانی قلمداد کرده، گستردهترین و بدترین تحریمها را علیه ایران اعمال کرده و تعلیق نامحدود برنامه هستهای ایران را به تصویب شورای امنیت سازمان ملل برساند.
علاوه بر شش قطعنامه تحریمی سازمان ملل، امریکا و اروپا نفت، بانک مرکزی و بانکهای بزرگ ایران را نیز تحریم کردند. ظرف مدت کوتاهی ارزش پول ملی ایران سقوط وحشتناکی را تجربه کرد به گونهای که هر یک دلار کمتر از یک هزار تومان به بیش از ۳۵۰۰ تومان رسید، تورم از مرز ۴۰ درصد گذشت، صادرات نفت ایران حدود ۶۰ درصد کاهش یافت و خلاصه خسارات چند صد میلیارد دلاری به اقتصاد ایران وارد شد. ایران نیز با نادیده گرفتن قطعنامههای شورای امنیت، برنامه هستهای خود را توسعه داد تا به نقطه گریز نزدیک شد و در موقعیتی قرار گرفت که میتوانست با تحمل تحریمها برای یکی دوسال دیگر، برنامه هستهای خود را توسعه داده و بمب هستهای بسازد.
اما طبق قوانین داخلی مصوب مجلس، مقررات بینالمللی، استراتژی مصوب امنیت ملی ایران و نیز فتوای مقام معظم رهبری، این سناریو منتفی بود ضمن اینکه دسترسی ایران به بمب هستهای، خطر حمله نظامی امریکا را بسیار جدی میکرد. در چنین شرایطی موج بحران، جنگ داخلی، تروریسم و خونریزی برخی از کشورهای اسلامی خاورمیانه را فراگرفت. اعتقاد جبهه متحد صهیونیست، نئوکانهای امریکا، اعراب تکفیری به رهبری عربستان و منافقین این بود که با استمرار چنین وضعیتی، بحران داخلی و منطقهای جمهوری اسلامی را فراگرفته و از پای درخواهدآورد و آنها به آرزوی دیرینه خود یعنی سقوط نظام جمهوری اسلامی و تجزیه ایران دست خواهند یافت.
با انتخابات ریاستجمهوری ایران در سال ۱۳۹۲، روی کار آمدن دولتی معتدل در تهران، تغییرات کلیدی در کابینه دوم اوباما و مکاتبه مهم ایشان با شخص مقام معظم رهبری، حاکمیت جمهوری اسلامی با تیزهوشی تمام، در کنار مذاکرات چندجانبه با قدرتهای جهانی، گفتوگوی مستقیم با امریکا را ازنظر سطح و محتوا ارتقاء بخشیده، با انتخاب تیم مذاکرهکننده بسیار حرفهای، بحران هستهای را از طریق دیپلماسی حل کرد.
توافق هستهای که به برجام معروف شد، به عنوان معاملهای برد - برد شناخته شد. قدرتهای جهانی از آن جهت این توافق را برد خود میدانستند که ساخت بمب هستهای توسط ایران منتفی شده بود. اما همه جناحها و دستاندرکاران داخلی کشور در تمام سطوح میدانستند که ساخت بمب هستهای هیچگاه در دستور کار ایران نبود که بخواهد در این مورد عقبنشینی کرده یا امتیازی داده باشد. اما جمهوری اسلامی ایران این معامله را برد خود میدانست زیرا:
۱- هر شش قطعنامه شورای امنیت منتفی شد.
۲- ایران از فصل هفت منشور سازمان ملل به عنوان تهدید صلح و امنیت جهانی خارج شد.
۳- امریکا و قدرتهای جهانی بعد از ۳۵ سال چالش سهمگین، صنعت غنیسازی و آب سنگین در ایران را پذیرفتند که اصل دعوا و بحران هستهای هم به خاطر همین دو صنعت بود ولاغیر.
۴- تحریمهای هستهای شورای امنیت سازمان ملل و تحریمهای جهان غرب درمورد نفت و بانک مرکزی و بانکهای ایران و سوییفت برداشته شد که ادامه روند قبلی صادرات نفت ایران را به صفر میرساند، تورم ونزوئلایی میشد و قس علیهذا.
۵- بازارهای تکنولوژیهای صلحآمیز هستهای در همه زمینهها از جمله برق و پزشکی و کشاورزی بعد از ۳۵ سال نیز برای ایران باز شد.
جبهه متحد صهیونیست، نئوکانهای امریکا، اعراب تکفیری به رهبری عربستان و منافقین از این جهت با تمام ظرفیت به دنبال نابودی برجام بوده و هستند زیرا که به جد معتقدند برجام به معنی تمدید جمهوری اسلامی بود، اقتصاد ایران را از لبه پرتگاه سقوط نجات داد، جایگاه منطقهای و بینالمللی ایران را فوقالعاده ارتقاء داد ضمن اینکه ایران را در زمره کشورهای پیشرفته هستهای قرار داد.
با این وجود از ابتدا روشن بود که وظیفه برجام:
اولا: حل همه معضلات اقتصادی قبل و بعد از انقلاب ایران نبود،
ثانیا: به معنی اعتماد ایران به امریکا یا امریکا به ایران نبود،
ثالثا: هدفش رفع خصومت ۴۰ ساله ایران و امریکا و برقراری روابط دیپلماتیک نبود
و رابعا: قرارداد رفع ناکارآمدیها و فقر و اعتیاد و فساد موجود در کشور هم نبود.
برای حل این مشکلات، راهحلهای دیگری نیاز است.
انتهای پیام
نظرات