به گزارش ایسنا، روزنامه قانون نوشت: «او را مهندس فیروزهای صدا می کنند؛ چهره اصلاحطلبی که به صراحتش معروف است و روایتش از اتفاقات سالهای ابتدایی انقلاب و فعالیت دستگاههای امنیتی در ایران تازه است. او هم سابقه فعالیت در سپاه و هم وزارت اطلاعات را دارد. قاسم میرزایی نیکو از اعضای اولیه راهاندازی دانشگاه امام باقر(ع) وزارت اطلاعات است. سالهای ابتدایی جنگ را در جبهه بوده و مدتها با حاج احمد متوسلیان همگام بوده است؛ چهرهای که از حاج احمد در ذهن دارد، چهره عجیبی است. او میگوید حاج احمد از بند رها میشد، اگر برخی بر سر او معامله نمیکردند. برادر قاسم جعبه سیاه ناگفتههای اتفاقات سالهای ابتدایی انقلاب است. در ماههای اخیر مجادلهای بین طیف راست و چپ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شکل گرفته است که او هم روایات خودش را از این سازمان دارد. او پس از گذشت سالها حضور در عرصههای مختلف فعالیت سیاسی، امنیتی و اقتصادی حالا نماینده مردم دماوند و فیروزکوه در مجلس شورای اسلامی است. یکی از موضوعات رازآلود اوایل انقلاب، ماجرای ربایش دیوید دُج، عضو بلند پایه CIA در خاور میانه و رییس دانشگاه آمریکایی بیروت و حضورش در ایران است. برخی رسانهها تاکید دارند که دُج به وسیله مرحوم هاشمی رفسنجانی به سوریه تحویل داده شد اما روایت او چیز دیگری است و نامهای دیگری را به میان میآورد.»
در ادامه گزیده گفتوگوی «قانون» با قاسم میرزایی نیکو را میخوانید.
- درست چند ماه بعد از تشکیل سپاه، به این نهاد انقلابی وارد شوم. بعد از ورود به سپاه برای دفاع از کشور به جبهه غرب و سر پل ذهاب رفتم.
- در بخش اطلاعاتی سپاه بودم.
- قبل از انقلاب فعالیت انقلابی میکردیم و با چند واسطه به تیم سعید (حجاریان) وصل بودیم.
- در جبهه نیز در بخش اطلاعات فعالیت داشتم. بعد از آن نیز در منطقه ۱۰، سپاه مرکز، سپاه تهران بودم. قانون وزارت اطلاعات در سال ۱۳۶۴ تصویب شد که مسبب راهاندازی این وزارتخانه هم سعید حجاریان بود. موسسان نظرشان این بود که اطلاعات باید به یک سیستم پاسخگو باشد. سناریوهای مختلفی نیز برای آن مساله مطرح شد. عدهای میگفتند این ارگان باید زیر نظر امام خمینی(س) فعالیت کند. عدهای به مدیریت شورایی اعتقاد داشتند و عدهای نیز بحث نظارت یک فقیه بر عملکرد این سازمان را مطرح میکردند. دلیلش نیز این بود که بسیاری از اتفاقاتی که در این تشکیلات رخ میداد، نیازمند حکم شرعی و نظر فقیه بود. به همین دلیل و با نگاه به همه این مسائل در قانون این گونه نوشته شد که وزیر باید به اجتهاد رسیده باشد تا بتواند این مسائل و مشکلات را مرتفع کند.
- بعد از تشکیل وزارتخانه اطلاعات ماندنمان در سپاه دست خودمان نبود و به همین دلیل وارد وزارت اطلاعات شدیم.
- ایده راهاندازی دانشگاه وزارت اطلاعات از سعید (حجاریان) بود. سعید به شدت به کادرسازی اعتقاد داشت و آن را مهم میدانست. بعد از این که همه نیروهای امنیتی زیر یک چتر جمع شدند، باید آموزش میدیدند و کادرسازی صورت میگرفت.
- الان وضعیت دستگاههای امنیتی ما «من آنم که رستم بود پهلوان» شده است و بر خلاف آن زمان به پختگی و آموزشدیدگی رسیدهایم اما باید مساله ناهماهنگی دستگاههای اطلاعاتی نقد شود.
- عملیات مقابله با پیکار که قصد داشت ضربهای سنگین به کمر اقتصاد دولت شهید رجایی و بهزاد نبوی بزند با هماهنگی نیروهای اطلاعاتی در آن دوره صورت گرفت. پیکار با جعل کوپن در آن زمان دنبال ضربه اقتصادی به دولت بود. آنها با جعل کوپن و توزیع آن بین مردم تصور داشتند که دولت سقوط میکند. جمعآوری این افراد نیز با هماهنگی کمیته و سپاه با یکدیگر انجام شد. در جریان فرقان نیز حتی تعدادی از تیپ نوهد ارتش کمک کردند. البته یک مقدار به دلیل نپختگیها ما دچار ترورهای مختلف شدیم ولی این ناپختگیها عمدی نبود و بعد از هماهنگی این مشکلات رفع شد. برای مثال در ماجرای کشمیری و کلاهی و این گونه افراد، عدم شناخت نیز باعث میشد که افراد و نیتشان را نتوانیم تشخیص دهیم.
- سال ۱۳۶۸ از وزارت خارج شدم. در آن سال آقای فلاحیان به عنوان وزیر انتخاب شد. سبک و روش ایشان با آقای ریشهری تفاوت داشت. ایشان معتقد بود افراد یا با ما هستند یا بر ما! این روند نیز سبب شد تا از وزارت اطلاعات خارج شوم.
- من از وزارت اطلاعات به هما رفتم. آقای اکبر ترکان پرونده من را از وزارت اطلاعات به وزارت راه منتقل کرد و به عنوان بازرس ویژه وزارت راه به فعالیتم ادامه دادم.
- حسین شریعتمداری که امروز در روزنامه کیهان است و تعدادی دیگر که من نیز با این مجموعه بودم، در دماوند فعال بودیم و سر پل ما برای ارتباط با مرکز تشکیلات در تهران خسرو تهرانی بود. ارتباط تشکیلاتی سعید حجاریان و حسین شریعتمداری با هم مستقیم نبود اما از طریق سر پل و رابط این ارتباط وجود داشت.
- این افراد در قسمت راست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی فعالیت می کردند و آن تشکیلات را می گرداندند.
- محسن (رضایی) نبود. محسن همیشه سعی میکرد بیطرف باشد. آقای سردار زیبایی که با نام سردار نجات شناخته میشود، آقای ذوالقدر و دیگرانی بودند که علاوه بر فعالیت در سپاه در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز فعال بودند.
- با آقای متوسلیان در دو عملیات فتحالمبین و بیتالمقدس حضور داشتیم. احمد به هیچ عنوان سیاسی نبود. عشقش سپاه و امام (س) و ایران بود.
- (متوسلیان) انتقاد شدید نسبت به محسن (رضایی) داشت. به هیچ وجه با محسن نمیتوانست کار کند ولی به هر حال به خاطر منافعی که بین سپاه و ارتش ایجاد شده بود و این دو نهاد به هم نزدیک شده بودند، احمد میگفت وقتی این دو نهاد با هم مشکلات را کنار گذاشتند و کار میکنند، جفاست اگر ما نتوانیم با وجود مشکلات با یکدیگر کار کنیم. اگر امروز نیز در حوزه اخلاق نکاتی فراگرفتهام از حاج احمد دارم. او به شدت نترس بود. خودش برای شناسایی قبل از عملیات میرفت و ریز منطقه را بررسی میکرد. احمد فرمانده قابلی بود و فکر میکنم دسیسههای مختلف دست به دست یکدیگر داد تا ما احمد متوسلیان را از دست بدهیم.
- در آن زمان ما یک کمیته تشکیل دادیم که مسئولیت آن را آقای سیداحمد موسوی که برادرش نیز جز گروگانها بود، بر عهده داشت. من، علی حمیظ، محسن خسرو و آقای نیازی نیز عضو این کمیته بودیم. رابط ما با حضرت آیتالله خامنهای (رهبر معظم انقلاب) که در آن زمان رییسجمهور بودند، نیز آقای موسوی بود و بودجهای برای این کار مشخص شد تا روی بازگشت احمد متوسلیان کار کنیم. اولین کاری که کردیم این بود که با رفقای صمیمی و تمام رفقای گرمابه و گلستان احمد مانند شهید همت، شهیدان شهبازی، احمد کریمی و همسر و خانوادهاش مصاحبه کردیم و تمام خصوصیات اخلاقی احمد را استخراج و این را به کد تبدیل و در ادامه با لبنان ارتباط برقرار کردیم. این تیم دو بخش شد. یک گروه به لبنان رفتند و عدهای دیگر در تهران ماندند. من در تهران ماندم. این تیم قرار شد این کدها را به تشکیلات حزبالله و نفوذیها در زندانهای رژیم صهیونیستی بدهند تا بتوانند اثری از آنها پیدا کنند. تیمی که به لبنان رفت متاسفانه به جای این که به این مساله بپردازد به دلیل وقوع اتفاقاتی نتوانست کارایی لازم را داشته باشد.
- حزبالله در آن زمان تازه تشکیل شده بود و رهبرش سیدحسین موسوی بود. آن موقع شخصی به نام دیوید دُج رییس دانشکده آمریکایی بیروت بود. این شخص را به شکلی و با کمک حزبالله به تهران آوردند که آن نیز ماجرای دیگری دارد.
- (یعنی ربوده شد؟) بله. ما از لحاظ اطلاعاتی روی آن سوار شدیم. او آدم صاحب نفوذی در لبنان بود و همه گروههای دیگر از حزبالله گرفته تا مسیحیها و مارونیها و غیره او را قبول داشتند. ما گفتیم دیوید دج برای این که بتوانیم او را با متوسلیان و سایر گروگانها مبادله کنیم، گزینه مناسبی است. با او کار را پیش بردیم. اطلاعات بسیار عمیقی داشت که از او استخراج شد تا این که یک روز درست زمانی که به نتیجه نزدیک شده بودیم، همه برنامهها خراب شد.
- یک روز آقای رفیقدوست آمد و گفت که این شخص را بدهید که من ببرم. ما به او گفتیم که این زندانی تحویل ماست و شما نمیتوانید او را ببرید. رفیقدوست گفت محسن رضایی او را خواسته است. خود محسن واسطه شد تا او را تحویل دهیم. به او گفتیم که باید مسائلی را درباره او به شما بگوییم. او موافقت کرد. من و علی حمیظ رفتیم تا با محسن صحبت کنیم. با او صحبت کردیم و گفتیم این مسائل را از او درآوردیم و اگر بگذاریم او برود ضربه سنگینی در رابطه با آزادی احمد میخوریم. به او گفتیم رفیقدوست در قبال این آدم به سمت گرفتن اسلحه میرود نه آزادی احمد و سایر گروگانها! محسن رضایی نیز گفت که ما هم اکنون تحت فشاریم و به اسلحه نیاز داریم و باید با سوریها هماهنگ باشیم. فاروقالشرع در آن زمان وزیر خارجه سوریه بود و هماهنگی خوبی با رفیقدوست داشت. محسن به ما گفت که شما نیز دنبال رفیقدوست و دُج بروید و قبول کردند که آن چهار نفر گروگان هم جزو شروط مبادله قرار بگیرد. برای بچهها سریع پاسپورت گرفته شد و بچههای ما نیز همراه رفیقدوست و دج رفتند اما متاسفانه نگذاشتند بچههای ما از هواپیما پیاده شوند. محسن رفیقدوست و دیوید دُج به سمت یک میگ رفتند که هواپیما را هدایت میکردند و سوریها نیز آمدند وآقای دُج را بردند و به جای آن ۲۱ افسر سوری را آزاد کردند و یک مقدار سلاح نیز که ما میخواستیم به ما دادند و به این ترتیب دست ما کوتاه و خرما بر نخیل ماند.
- بعد از این اتفاق بارها با رضایی صحبت کردم. هنوز نیز به محسن رضایی میگویم که تو باعث شدی احمد آزاد نشود و این مبادله صورت نگیرد. بعدها به بهانه یادبود شهدای سد کرج (که به دلیل سیل، سد کرج نصف ساختمان تیپ نوهد از بین رفته بود) کتابی با عنوان یادواره شهدای سد کرج منتشر شد که در آنجا به شکل اساسی به ماجرای دیوید دُج و احمد متوسلیان اشاره شده است. این که دیوید دج را سوار کردند و بردند یکی از خطاهای بزرگ بود که اگر امام(س) ورود نمیکرد، حاشیهساز میشد.
- آن زمان کسی فکر نمی کرد رییس دولت اصلاحات پیروز شود. بحث دوستان این بود که هشت میلیون رای در انتخابات به کاندیدای چپیها داده میشود و با همین پشتوانه کار تشکیلاتی و حزبی انجام می دهیم. ولی خدا به فکر سعید، قناعت بدهد و حفظش کند. همان موقع شعار «بنویسید خاتمی، بخوانید ناطق» را مطرح کرد و گلآقا نیز روی آن کار کرد و این بسیار تاثیرگذار بود. رقیب نیز بسیار برای پیروزی رییس دولت اصلاحات تلاش کرد. برخی مستند عصر عاشورا را ساختند و از صدا و سیما به شکل گسترده پخش کردند. سخنرانیهای مختلف را مداحان علیه ایشان شروع کردند، از تریبونهای مذهبی علیه ایشان موضع گرفتند و شاید این مسائل عامل شکست آقای ناطق نوری شد. آقای ناطق بسیار مصمم بود. یک روز قبل از انتخابات که تبلیغات ممنوع بود، روزنامه« ابرار» عکس همه وزرای دولت مستقر به غیر از سه یا چهار نفر را به عنوان حامیان ناطق چاپ کرد. آقای ناطق حتی استاندارانش را تعیین کرده بود و تیم خود را داشت. به هیچ وجه فکر نمیکرد شکست بخورد. شاید دو، سه روز به انتخابات بود که فضا متحول شد و بچهها امیدوار شدند. همان زمان به چند ستاد ریختند و چند نفر دستگیر شدند و اتفاقاتی اینچنینی میافتاد. همین آقای مصطفی سلیمی که مدتی سرپرست شهرداری تهران بود، در آن زمان بازداشت شد. البته چون نیروی وزارت بود نباید کار سیاسی میکرد ولی در ستاد فعال بود و بازداشت شد. کمکی که فیلم «عصر عاشورا» که در صداوسیما ساخته و به تعداد زیاد تکثیر شده بود، به ریزش رای آقای ناطق کرد، با هیچ اتفاقی قابل مقایسه نیست. رهبری نیز در آن زمان نسبت به پخش این مستند واکنش نشان داد و گفتند که در دست داشتن عکس یک نامزد انتخاباتی در آن اتفاقات یک حیله برای تخریب بوده است.
- روی بحث همان مستند «عصر عاشورا» کار کردیم و همه عوامل ساخت این مستند را شناسایی کردیم و در یک گزارش به رییس دولت اصلاحات دادیم که ایشان به دلیل محجوبیتی که داشت و دارد، فقط آن را به رهبری ارائه کرد.
- تحقیقات ماجرای قتلهای زنجیرهای را بازرسی ویژه رییسجمهوری انجام داد. همان گزارش بازرسی ویژه ریاستجمهوری بود که باعث شد مشخص شود ماجرا چیست و از کجا آب میخورد.
- من آنجا (مرکز توسعه و تجارت ایران در امارات) بودم تا نخستین سفر احمدینژاد به دوبی که در همان سال اول ریاستجمهوریاش اتفاق افتاد و درست در روزی که نشست فعالان اقتصادی با رییسجمهور بود و در میانه برنامه وقتی من را در آنجا دید، دستور داد من را عزل کنند. من نیز از همان موقع تقاضای بازنشستگی دادم و بازنشسته شدم.
- بعد از بیماری همسرم و وقتی که دکترها گفتند باید از تهران بروم، به دماوند رفتیم. آنجا یک روزنامه تاسیس کردیم و بچههای اصلاحطلب دماوند را جمع کردیم. شورای اصلاحطلبان را در آنجا تاسیس و شروع به فعالیت کردیم. بعد از این که فراخوان داده شد که همه برای ثبتنام اقدام کنند، آقای الویری و سایر دوستان در روز جمعه به من گفتند که تو نیز برو و ثبت نام کن. من ثبت نام کردم و همه رد صلاحیت شدند. من را نیز به دلیل عدم التزام رد صلاحیت کردند. بعد از آن اعتراض کردم و همه رد شدند و تنها کسی که قبول شد، من بودم.
- (حواشی بر سر مطلب کانال) آن مطلب من نبود. صحبت آیتالله امجد بود. ایشان در یک سخنرانی گفته بودند شمر که سر امام حسین(ع) را برید با حکم ولی فقیه بود. صحبت ایشان درباره این بود حقمداری اصل است و اگر شمر به دنبال حق بود این کار را انجام نمیداد و برای خشنودی دل یزید که خود را ولی فقیه میخواند این کار را انجام داد. بعد از آن حاشیهسازی کردند که البته کسانی که من را میشناختند میدانستند این صحبت من نیست. هنوز نیز گاهی این مساله را برخی رسانههای وابسته به نهاد خاص منتشر میکنند.
- یکی از دلایل افت فراکسیون امید، هیاترییسه این فراکسیون است. چاهی که آب ندارد هر چقدر هم تلاش کنی، از آن آب درنمیآید. به نظرم هیاترییسه کارایی لازم را برای نمایندگی این جمع ندارد. دوم این که عقلای اصلاحات بر این عقیده بودند که نباید به سمت اختلاف رفت و باید به سمت ائتلاف حرکت کرد. اگر همان زمان به جای کاندیدا شدن برای ریاست مذاکراتی انجام میشد، بحث به گونه دیگری رقم خورد.
- به نظرم آقای عارف فریب خورد. عدهای بدون سند به او میگفتند که ۱۴۰ رای دارد؛ در صورتی که اینگونه نبود. همان زمان گفتیم به جای این بحث، بیایید و برای مذاکره با آقای لاریجانی وارد عمل شویم و کمیسیونها و هیاترییسه را از دست ندهیم و چون آقای لاریجانی مساله کاندیدا شدن عارف برای ریاست را فهمیده بود، به هیچ وجه پای مذاکره نیامد. در جلسهای ایشان گفت من راجع به ریاست به هیچ عنوان مذاکره نمیکنم؛ در حالی که دوستان فقط رفته بودند تا درباره ریاست مذاکره کنند. به نظرم اگر روی مسائل دیگر مذاکره میکردند وضعمان چنین نبود. اما در مقابل جریان پایداری این کار را کرد و با تعداد اندک وارد مذاکره شد و نتیجه گرفت و بیتجربگی ما کار دستمان داد.
- اکنون ما نزدیک به ۵۰ نفر پایداری داریم. نزدیک به ۱۱۰ نفر اعضای فراکسیون امید هستند. ۱۳۰ نفر هم مستقلین ولایی هستند که نقش قابلتوجهی نیز در مجلس ایفا میکنند. اما بسیاری از این افراد در حوزه انتخابیه با شعارهای لیست امید و تکرار رییس دولت اصلاحات وارد مجلس شدند. اما خارج از اختلافاتی که وجود داشت بدعهدی کردند. باید میایستادند و شرایط را درست میکردند نه این که بخواهند این گونه عمل کنند. به نظرم میشد یک فراکسیون بزرگ و منسجم به وجود آورد اما مسائل مختلف دست به دست یکدیگر داد تا این اتفاق نیفتد.»
انتهای پیام
نظرات