به گزارش ایسنا، جنبش دانشجویی در کشور در دهه ۲۰ با تشکیل حزب توده و آزادیهای سیاسی بعد از اخراج رضاشاه آغاز شد. تفکر غالب آن زمان تمایلات چپ گرانه بود. هرچند در همان دهه ۲۰ انجمن اسلامی دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و نهضت خداپرستان سوسیالیست هم تشکیل شدند، اما نفوذ کمونیسم در جهان به حدی بود که جنبش دانشجویی ایران را هم تحت تاثیر قرار داد تا بسیاری از دانشجویان به سمت اتحادیه دانشجویی حزب توده گرایش پیدا کردند. البته حضور و قدرت جبهه ملی هم روی بعضی دانشجویان تاثیرگذار بود.
به هر حال با کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت ملی محمد مصدق و رابطه مجدد ایران با انگلستان، دانشجویان به دنبال فرصتی برای عرض اندام بودند که اوج فعالیت آنها به ۱۶ آذر ۳۲ بازمیگردد. سفر نیکسون رئیسجمهور آمریکا به کشور فرصتی شد تا آتش زیر خاکستر جنبش دانشجویی گر بگیرد و در جریان اعتراضات دانشجویان در دانشگاه تهران به آن به قول دانشجویان "سه یاور اهورایی" شلیک و آن روز به روزی برای گرامیداشت دانشجویان تبدیل شود.
در دهههای بعد علاوه بر تفکرات چپ، با تشکیل نهضت آزادی و نظریههای متفکرینی چون علی شریعتی و مرتضی مطهری و همچنین شکلگیری سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، این نوع تفکرات بیشتر به دانشگاهها راه یافتند تا کمکم به خصوص با نظریات شریعتی و مطهری در میانههای دهه ۵۰، تفکر اسلامی در میان دانشجویان محبوبیت پیدا کرد.
با نزدیک شدن به روزهای انقلاب اسلامی عملا گرایش به تفکر مارکسیستی و در مقابل آن تفکر اسلامی فضای دانشگاه را در بر گرفت. حرکت مارکسیستها با تقلید از چریکهای آمریکای لاتین و آسیای جنوبشرقی به سمت قیام مسلحانه و سرکوب شدید این اقدامات، چپهای دانشگاه را در وضعیت سختی قرار داد اما از آن طرف مرگ مشکوک علی شریعتی و شهادت سیدمصطفی خمینی آتش دانشجویان مسلمان را شعلهور کرد تا کمک قابل توجهی به پیروزی انقلاب اسلامی کنند.
بعد از انقلاب ۵۷ فضای دانشگاهها بازتر از قبل شد و انجمنهای اسلامی دانشگاهها و سازمان دانشجویان مسلمان که در کنار هم دفتر تحکیم وحدت را تشکیل میدادند هر روز قدرت بیشتری میگرفتند. با برگزاری مناظرهها و میتینگهای مختلف مشخص میشد که چپها و مجاهدین خلق در حال از دست دادن پایگاه اولیه خود هستند. اتفاقی که علاوه بر حرکت نرم خود با تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام و پس از آن انقلاب فرهنگی تکلیف را یکسره و بساط گروههای التقاطی و یا ضددین را از دانشگاه جمع کرد.
در این مقطع دفتر تحکیم وحدت یکهتاز فضای سیاسی دانشگاهها بود و مفاهیمی همچون عدالت اجتماعی و مبارزه با امپریالیسم را دنبال میکرد. این جو تقریبا در تمامی سالهای دهه ۶۰ فضای دانشگاهها را در بر میگرفت اما در سالهای ابتدایی دهه ۷۰ با بستهتر شدن فضا، جنبش دانشجویی به رخوت افتاد.
با آغاز جنبش دوم خرداد دانشجویان نقش موثری در ایجاد حماسه دوم خرداد ۷۶ و پیروزی سیدمحمد خاتمی در انتخابات ریاستجمهوری داشتند. با روی کار آمدن اصلاحطلبان امروز و چپهای دیروز که روزگاری بیشترشان از دانشجویان خط امامی به حساب میآمدند جنبش دانشجویی که توانسته بود نقش موثری در انتخابات ریاستجمهوری بازی کند دوباره جان تازهای گرفت و بعد از دوم خرداد ۷۶ و حضور مصطفی معین در راس وزارت علوم عملا دانشجویان به یکی از عناصر تاثیرگذار سیاسی و اجتماعی در کشور تبدیل شدند. نشریات متعدد، میتینگهای آزاد و بیانیهها و تجمعات اعتراضی آنها میتوانست اثرات مهمی در فضای سیاسی کشور داشته باشد و داشت.
این قدرت گرفتن اما باعث سوءتفاهماتی شد که اتفاقات ۱۸ تیر ۷۸ را رقم زد. با تعطیلی روزنامه سلام که سیدمحمد موسویخوئینیها مرد خاکستری جناح چپ، مدیرمسئولی آن را به عهده داشت دانشجویان در کوی دانشگاه اعتراضاتی را انجام دادند اما حمله عدهای خودسر به کوی دانشگاه و از طرفی کشیده شدن دامنه این اعتراضات به خیابانها باعث شد تا اصل ماجرا، گم و موضوع به بحرانی امنیتی تبدیل شود.
یکی از تفاوتهای اصلی جنبشهای دانشجویی با سایر جنبشها این است که درصدد ایجاد تحولات و یا اعمال فشار جهت کسب منافع خاص گروهی نیست و قدرت را نمیطلبد، بلکه در پی فضاسازی و فشار برای پیدایش تغییرات جهت حرکت بهسوی منافع عمومی جامعه است. متاسفانه در برخی از مقاطع جنبش دانشجویی ایران تحت تاثیر برخی جریانات دست به حرکاتی زد که دود آن به چشم دانشجویان و کشور رفت.
بعد از خرداد و تیر ۷۸ کمی فضا در دانشگاه تغییر کرد اما جنبش دانشجویی همچنان پویا و فعال بود و به فعالیت و مطالبهگری میپرداخت هرچند با پیش نرفتن برخی شعارهای دولت اصلاحات، برخی دانشجویان از رئیسجمهور محبوبشان دلچرکین بودند تا جایی که در آخرین سخنرانی خاتمی در روز دانشجو در دانشگاه تهران فضای متشنجی را ایجاد و حتی رئیسجمهوری که روزهای آخر دولتش را سپری میکرد هو کردند تا جایی که خاتمی آن جمله تاریخی "انشاءالله بعد از من کسانی خواهند آمد که خوب عمل خواهند کرد و شما نیز نتیجه اعمالشان را خواهید دید" را گفت. اتفاقی که از سال ۸۴ برای دانششجویان عینا تعبیر شد و با روی کار آمدن دولت محمود احمدینژاد دانشجویان فضایی را تجربه کردن که آرزوی بازگشت به سالهای قبل را داشتند.
طبق تعاریف، دانشجویان جنبش دانشجویی هرگز حاضر به ورود در قدرت نیستند و در واقع سیاسی اما بیرون از سیاست هستند. یعنی با وجود اینکه خود را موظف به موضعگیری میدانند اما از هیچ گروه خاصی جانبداری نمیکنند و حتی به گروههایی که در راه آرمان آنها فعالیت میکنند، وابستگی ندارند.
اما دوران هشتساله احمدینژاد دوران آغاز افول جنبش دانشجویی، پلمب دفاتر بیشتر انجمن اسلامیها و شکلگیری برخی تشکلهای ساختگی است که بازیچه دست برخی سیاسیون قرار گرفته و بیش از آن که به فکر آرمانهای اصلی جنبش دانشجویی باشند به دنبال سهمخواهی و کسب قدرت یعنی همان آفتهای جنبش دانشجویی بودند. امنیتی شدن فضا، ستارهدار شدن برخی دانشجویان و سوق دادن آنها به سمت حاشیههایی مثل مواد مخدر و اشتیاق برای ارتباط با جنس مخالف و از طرفی ادای روشنفکری درآوردن و کافهنشینی آن هم بدون داشتن اطلاعات کافی آفتی بود که به جان دانشگاهها افتاد و فعالیتهای سیاسی و اجتماعی اصیل را نه تنها از اولویتهای اول دانشجویان خارج کرد بلکه حتی برای بسیاری از دانشجویان دیگر در اولویت قرار نداشت و با دیده تمسخر به آن نگاه میکردند.
با روی کار آمدن دولت روحانی همانطور که رئیسجمهور بارها تاکید کرده تلاش شد فضای امن و نه امنیتی در دانشگاهها ایجاد شود و دانشجویان سیاسی باشند اما سیاسیکاری نکنند اما مشکلات به جا مانده از سالهای گذشته و دعواهای تشکلهای گوناگون باعث شده جنبش دانشجویی همچنان حال خوبی نداشته باشد. شاید فضای این روزهای دانشگاه نیاز به نظریهپردازانی چون علی شریعتی و مرتضی مطهری دارد تا دانشجویان با تفکراتی سازماندهیشده و متمرکز بتوانند آرمانهای جنبش دانشجویی را زنده کنند. جنبشی که میتواند همچنان یکی از اثرگذارترین نقشها را در فضای سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشد.
انتهای پیام
نظرات