اگر گذرت به سمت شاهرود افتاد، 250 کیلومتر به سمت جنوب شرق برو تا به روستای «رضاآباد» برسی. تپههای ماسهای را میبینی که که سیاهچادرهای عشایر «رضاآباد» را محاصره کردهاند؛ سیاهچادرهایی مزین به نقوش دستساز زنان ایل. مردانش دامدارند و زنانش هم همپای مردانشان.
«طوبا خانم» یکی از اهالی رضاآباد است که عطر نان تازه هر صبح و عصر از تنور سنتی خانهاش بلند میشود و هر غریبهای را ناخودآگاه به سمت خود میکشاند. خانهاش درست پشت رملهاست. صبح به صبح کفشهایش را درمیآورد و قدم روی ماسههایی میگذارد که تا دلت بخواهد از هرم آفتاب داغ شده است. از تپهها و رملهای ماسهای میگذرد تا هیزم جمع کند برای گرمای خانهاش؛ برای گرمای زندگی که حالا خیلی کمرش را خم کرده است.
طوبا خانم همیشه لباسهای محلی و اصیل، اما شاد میپوشد؛ سربند، روسری، دامن و لباسی که مناسب یک زن کویرنشین است. کنارش که بنشینی برایت کلی حرف و خاطره دارد؛ آنقدر که دوست داری زمان متوقف شود و او فقط برایت حرف بزند.
طوبا خانم یکی از اهالی کویر است که هزار قصه و داستان بلد است، برایت تعریف کند؛ داستانهایی از آسمان پرستاره شبهای کویر، از سحر و جادو و خیلی چیزهای دیگر...
اگر روزی گذرت به رضاآباد افتاد، حتما سراغ طوباخانم را بگیر. معمولا او را هیزم به دست میبینی در حالی که دوان دوان زیر آفتاب سوزان کویر تنهای تنها قدم میزند.
این عکس را افشین نظری (عکاس آزاد) در روستای کویری «رضاآباد» ثبت کرده است.
ایسنا - سهیلا صدیقی
انتهای پیام
نظرات