به گزارش ایسنا، مجله بخارا در بیان خاطراتی از دوران پهلوی با اشاره به رویه کاری محمدرضا پهلوی نوشت: «ابوالحسن ابتهاج - رئیس سازمان برنامه در دوران پهلوی و عموی امیرهوشنگ ابتهاج (سایه) - در جلد اول خاطراتش در صفحه ۲۴۸ مینویسد: چند ماه قبل از نخستوزیری رزمآرا در آغاز سفری که در شهریور ۱۳۲۸ برای شرکت در مجمع عمومی سالیانه بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول به واشنگتن داشتم، شاه به من (ابوالحسن ابتهاج) گفت: حالا که شما به آمریکا میروی با وزارت خارجه آمریکا راجع به کمکهای آمریکا با ایران هم صحبت کنید.
گفتم: «بسیار خوب. اما قبل از این که با آنها صحبت کنم، تمامی مطالبی را که سالهاست به اعلیحضرت عرض کردهام. اجازه بفرمایید الان تکرار کنم که بعد هیچگونه سوءتفاهمی پیش نیاید. اول این که پول نفت باید منحصرا خرج برنامه عمرانی بشود.
دیگر این که ایران احتیاج به ارتشی بیش از آن چه برای امنیت داخلی لازم است، ندارد. اگر دوستان غربی ما معتقد هستند که ارزش ایران باید نقش مهمتری از این داشته باشد، باید تفاوت بودجه گزاف ارتش را خودشان بپردازند نه این که ما از پول نفت هزینه اضافی را تامین کنیم. شاه با حرفهای من موافقت کرد.»
این «موافقت» بنیادی نداشت و از روی اعتقاد نبود. اولا در آن ایام درآمد حاصل از سهم ایران از شرکت نفت رقم چندان زیادی نبود. در ثانی هنوز شاه همچون سالهای بعد از کودتای ۲۸ امرداد ۳۲، لجام گسیخته نشده بود. در سالهای بعد رقمهای عمدهای از درآمد حاصل از فروش نفت خام را صرف خریدهای نظامی و قشون کرد. سنتی که همچنان کم و بیش ادامه یافت. برای روشن شدن موضوع، قسمتهایی از آنچه را ابتهاج تحت عنوان «آخرین شرفیابی و ترک سازمان برنامه» در کتاب خاطراتش آورده است، نقل میشود:
«بعد از قضیه کود شیمیایی شیراز، شاه از من شدیدا رنجش پیدا کرد و هر چه تقاضا میکردم وقت دیدار به من داده نمیشد؛ تا این که بالاخره به علاء، وزیر دربار، تلفن کردم و گفتم به اعلیحضرت عرض کنید، من با ایشان کار خصوصی ندارم و یک ماه و نیم پیش، استعفایم را مستقیما حضور ایشان فرستادهام. اگر مرا نمیپذیرند، دیگر به سازمان برنامه نخواهم رفت.
بلافاصله بعد از این پیام وقت دیدار تعیین شد...
این دیدار چند روز بعد از ملاقات من با «آدمیرال رادفورد» انجام شد...
وقتی صحبت از کمکهای نظامی آمریکا به ایران مطرح شد، جرج مگی رو کرد به رادفورد و گفت: آقای ابتهاج میل دارد نظر شما را راجع به کمکهای نظامی به ایران بداند. همه سکوت کردند. رادفورد گفت: اگر روزی جنگی بین قدرتهای بزرگ پیش بیاید، قبل از این که ایران از وقوع جنگ اطلاع پیدا کند، جنگ تمام شده است، زیرا در چنین جنگی فقط از سلاحهای اتمی استفاده خواهد شد و دیگر فرستادن افراد از این جبهه به آن جبهه مطرح نخواهد بود. به این جهت کشورهایی مانند ایران، ترکیه و پاکستان احتیاجی به ارتش های بزرگ ندارند.
این اولین باری بود که من چنین مطلبی را از جانب یکی از ارشدترین مقامات آمریکا میشنیدم.
....
حال برگردیم به موضوع دیدار با شاه. در آن روز به شاه گفتم... مطالبی را که امروز میخواهم حضورتان عرض کنم، عینا همان حرفهایی است که وقتی رئیس بانک ملی بودم، به عرضتان میرساندم. بنابر این تصدیق میفرمایید که تعصب خاصی ندارم.
به نظر من، نباید درآمد نفت را به هیچ مصرفی جز عمران مملکت برسانیم. ایران قادر نیست برنامه عمرانی مفیدی که در زندگی افراد ایران موثر باشد، اجرا کند و در عین حال مخارج سنگین ارتش را عهدهدار باشد.
شاه سکوت کرد و چیزی نگفت. فقط وقتی گفتم یقینا اعلیحضرت از مطالبی که رادفورد در سر میز شام در سفارت آمریکا گفت، مطلع شدهاند؟ سرش را به علامت مثبت تکان داد. در عین حال آن روز کوچکترین اشارهای راجع به استعفای من از سازمان برنامه نشد. (صص ۴۴۳ تا ۴۴۵ کتاب خاطرات ابوالحسن ابتهاج)
البته این حقگویی و مصلحت ملک و ملت را در نظر داشتن، موجب برکناری ابتهاج از سازمان برنامه و تحدید استقلال آن و تفویض اختیارات سازمان برنامه و رئیس دولت - بخوانید شاه - و بعد از مدتی زندانی شدن ابتهاج میگردد!
انتهای پیام
نظرات