میگویند آن روزها این خیابان حال و هوای دیگری داشته و شکل و شمایلش چیز دیگری بوده، این خیابان پاتوق تفریحات فرهنگی تهرانیها بوده که عصرها در بلندایش راه میرفتند، به مراکز فرهنگیاش سر میزدند، دم بستیفروشیهایش جمع میشدند و خاطره میساختند.
بلندترین خیابان خاورمیانه چیزی کم نداشت، اما آن روزها با قدکشیدن ساختمان «تئاتر شهر» در مرکزیترین نقطهاش، یعنی تقاطع خیابان ولیعصر(پهلوی) و انقلاب(شاهرضا)، این خیابان جان تازهای گرفت. جایی که ساختمان تئاتر شهر در آن ساخته شد به «کافه شهرداری» مشهور بوده که یکی از مهمترین تفرجگاههای مردم پایتخت در روزگار خود محسوب میشده و عصرهای پنجشنبه و جمعه، بازیسازان و نمایشگران، سیرکبازان و معرکهگیران جمع میشدند تا عصر روز تعطیل را رنگ نمایش بدهند. کافه شهرداری هم در سالهای پایانی دهه 1330 و اوایل دهه 40 یکی از مهمترین پاتوقهای روشنفکرانی چون «جلال آل احمد»، «دکتر سعید نفیسی» و دیگر روشنفکران و هنرمندان ایرانی بوده است. در اوایل دهه ۴۰، یک گروه نمایشی به فکر افتادند تا برای تهران یک سالن آمفیتئاتر دست و پا کنند و همین تلنگری شد برای برپایی ساختمان تئاتر شهر.
میگویند ساختمان تئاتر شهر به تالار «تئاتر بکمن» کالیفرنیای آمریکا شباهت زیادی دارد؛ به طوری که این دو مرکز را دو قلوی معماری تئاتر نامیدهاند. این ساختمان گِرد که بازیگران زیادی را به خود دیده و سینهاش محمل قدمهای بسیاری از پیشکسوتان تئاتر کشور بوده، خود داستانی دراز دارد.
داستان تئاتر شهر
ساختمان تئاتر شهر در سال 1346 از سوی "علی سردارافخمی" شروع شده که از معماران پیشرو ایرانی است. سردارافخمی در طراحیهای خود معماری سنتی ایرانی- اسلامی را با هنر مدرن تلفیق میکند. او علاوه بر ساختمان تئاتر شهر، بناهای ماندگار زیادی را چون ساختمان جدید مجلس شورای اسلامی طراحی کرده است.
مجموعه تئاتر شهر در آغاز تنها برای اجرای تئاتر در تالار اصلی ساخته شده است، اما حالا چهار تالار دیگر هم به این مجموعه اضافه شده و تالارهای "چهارسو"، "قشقایی"، "سایه" و "کارگاه نمایش" هم محل اجرای تئاترند. همچنین علاوه بر فضاهای سرپوشیده، محوطه باز اطراف بنا و پارک دانشجو هم بخشی از مجموعه تئاتر شهر محسوب میشود. دور این ساختمان مدور، ستونهای قرینه به سبک ستونهای تخت جمشید طراحی شده است، ستونها و طاقیهای ساختمان را شبیه خیمه کرده و در بالای ساختمان، گنبد نیم مدوری طراحی شده است که یادآور «برج طغرل» و معماری دوره ایلخانیان است. پلان دایرهای شکل این بنا که ترکیبی از معماری یونان و رم قدیم و بناهای مربوط به نمایشگون پانئوم و کلوزیوم است، وجه مشخصه این ساختمان ماندگار است. پلانهای مدور را سلیقه ناصرالدینشاه وارد معماری ایران میکند؛ ناصرالدین شاه بعد از سفر به فرانسه و انگلیس و دیدن سالنهای نمایش و اپرای گرد، دستور ساخت "تکیه دولت" را به شکل دایرهای میدهد. همچنین به کارگیری ترکیبی از کاشی و آجر در این بنا، آن را به معماری اصیل ایرانی و بناهای دوره ایلخانیان پیوند میزند و فضاهای داخلی پیچ و خم این بنا که حاصل پیروی طرح از هندسه غالب است، نوعی حس رمز و راز به مخاطبش میدهد و گویی فرد را اسیر هزارتوی خود میکند؛ چنانکه نیروی جادویی هنر خصوصا تئاتر هم چنین در دام افکننده است.
ساختمان تئاتر شهر در روز هفتم بهمن ۱۳۵۱ با روی صحنه رفتن نمایش معروف "باغ آلبالو" نوشته "آنتوان چخوف" به کارگردانی "آربی آوانیسان "و بازی "داریوش فرهنگ"، "سوسن تسلیمی"، "مهدی هاشمی"، "فهیمه راستکار" و "پرویز پورحسینی" به عنوان مدرنترین سالن تئاتر تهران افتتاح میشود.
این مجموعه در آغاز فعالیت، توسط سازمان "جشن هنر شیراز" اداره میشد که بعدها این وظیفه به رادیو و تلویزیون واگذار شد. در حال حاضر سرپرستی این مجموعه به عهده وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی است و مرکز هنرهای نمایشی به عنوان متولی فعالیتهای تئاتری در ایران مسئولیت اداره این مجموعه را بر عهده دارد.
ساختمان دایرهای شکل و بلند تئاتر شهر هنوز با گذشت 40 سال از تولدش، مهمترین سالن تئاتر کشور است و جانش به جان تئاتر و تئاتریها بسته است؛ خدا میداند این ساختمان با سالنهای تئاترش چقدر خاطره در خود دارد، چقدر نقش و رنگ و صدا که دیده و شنیده و چقدر داستان و روایت که در خاطرش نقش بسته است. همین خاطرههاست که این ساختمان را با راهروهای تو در توی و سالنهای کوچک و بزرگش برای هنرمندان تئاتر یگانه و آنها را به دلنگرانان همیشگیاش بدل کرده که روزی نگران ساخت پاساژ در کنار این میراث فرهنگیاند و روزی ساخت ورودیهای شیشهای و بیقواره مترو را تاب نمیآورند. اما صدایشان انگار به جایی نمیرسد و نمیتوانند یاوری برای این ساختمان پا به سن گذاشته باشند.
فلسفه ایرانی-اسلامی و ساختمان تئاتر شهر
"سعید ساداتنیا" معمار و شهرساز و مدرس پیشین دانشگاه شهید بهشتی در دوران دانشجویی خود در دفتر سردارافخمی کار میکرده و میگوید با ساختمان تئاتر شهر نوعی ارتباط عاطفی دارد. ساداتنیا درباره این ساختمان مدور میگوید: «من در سالهای 52، 53 و در دوارن دانشجوییام در دفتر سردار افخمی کار میکردم و با کار او تا اندازهای آشنا هستم. درباره ساختمان تئاتر شهر چند زاویه را میتوان مطرح کرد: خیابان ولیعصر یا پهلوی یکی از مهمترین خیابانهای تهران یا حتی ستون فقرات تهران است و پایینترین نقاط شهر را به بالاترین نقاط شهر متصل میکند. ولیعصر یک خیابان پیوسته است با ریتم چنارهای یکنواخت که پاسخ به حقوق شهروندی است. یکی از مشکلات ما نبود فضاهای فرهنگی است، اما خیابان ولیعصر مجموعهای ارزشمند از فضاهای فرهنگی و عمومی مثل کافهها را در خود جای داده است. اگر بخواهیم به استخوانبندی این شهر نگاه کنیم، جاده قدیم تهران به شمیران میخورده و خیابان پهلوی در رقابت با آن به شکل مدرنی ساخته میشود، برای همین خیابان شریعتی خیابانی سنتیتری است و رفتارهای سنتیتری را میتوان در آن دید. همین خیابان مرز شرق سنتی و غرب مدرنتر است. بنا به همین خصلت در خیابان ولیعصر بناهای فرهنگی مثل سینما، کافه و کتابفروشی ساخته شد و در سیر از پایین به بالای این خیابان میشد هزاران اتفاق جذاب را دید.
محلی که اکنون ساختمان تئاتر شهر در آن ساخته شده خیلی اندیشیده انتخاب شد، به دلیل وجود کتابفروشیها در انقلاب، تقاطع این خیابان با خیابان ولیعصر تقاطع فرهنگی شده بود. در سمت شرقی این تقاطع دانشگاه پلیتکنیک بود و در سمت دیگرش دانشگاه تهران؛ جایی که محل رفت و آمد قشر جوان و دانشجو بود. مکان این بنا بسیار سنجیده بود و معماری آن هم بسیار هنرمندانه. نوعی تلفیق معماری آرامشبخش ایرانی و تزئینات ساده در این بنا استفاده شد و مجموعهای را به به وجود آورد که یکی از شاخصترین فضاهای شهری در تهران است و نوعی حس تعلق به مکان را ایجاد میکند. این مجموعه معماری نفیسی دارد؛ سردارافخمی خودش از خانواده اشرافی و مشاور دربار بود و همسرش هم که معمار بود با خانواده دربار در رفت و آمد بود، من هم در دفتر ایشان کار میکردم؛ البته ما را به جمعهای خود راه نمیدادند؛ اما همین ارتباطات باعث شد که مشکلی برای تامین هزینه این ساختمان وجود نداشته باشد؛ به همین دلیل همه چیز در ساختمان تئاتر شهر عالی است؛ درها و پنجرههای چوبی فوقالعاده است، کاشیها بسیار خوب طراحی شده و بعد از 40 سال هنوز پابرجا مانده است. این بنا نوعی نگاه ایرانی اسلامی را در خود دارد؛ چون در آن دوره فیلسوفی چون "سیدحسین نصر" که فیلسوفی اسلامی و رادیکال بود رییس انجمن شاهنشاهی فلسفه بود و تاثیر زیادی روی کارهای هنری آن دوره داشت و این جریان روی معماری هم مشخصا تاثیراتی داشته؛ برای مثال طراحی فرهنگسرای نیاوران، میدان شهیاد (آزادی)، موزههای هنرهای معاصر و بناهای دیگر تلفیقی از هنر ایرانی اسلامی را در خود دارند و به دلیل بازبودن دست طراحان و استفاده از پول نفت با بهترین مصالح ساخته شدند. معماران آن دوره به دلیل رابطهای که با دربار داشتند تحت تاثیر تفکر حسین نصر بودند و به همین دلیل نوعی مشابهت میان آثار معماری آنها وجود دارد. یک جور تفاوت میان معماری این دوره با معماری رضاشاهی است. معماری رضاشاهی خیلی مدرن بود، اما در دوران پهلوی نوعی نگاه به فرهنگ ایرانی در معماری انعکاس داشت. تئاتر شهر هم با آنکه بنای مدرنی است و نوعی فضای فاخر شهروندی را به اجرا در آورده، سلیقهای که آن را طراحی کرده المانهایی از معماری اسلامی، چون کاشیهای آبی را با قوسهای معماری ساسانی کنار هم ترکیب کرده است.
در این بنا نوعی پیوند میان حیاط و فضای باز وجود دارد که پیوندی بین فضای درونی و بیرونی این ساختمان ایجاد کرده و این مجموعه را برای تئاتر دیدن مناسب کرده و حس و حال خوبی به مخاطب میدهد؛ چنانکه با گذشت سالها از ساخت آن یکی از با ارزشترین فضاهای شهری تهران است و الگوی مناسبی برای معماران شهری بوده و چون تفکر خاصی پشت آن بوده توانسته از معماری روز دنیا برای نشان دادن اندیشههای اسلامی و تفکرات فیلسوفانی چون سهرودی و تفکرات وحدت وجود و اندیشههای حسین نصر استفاده کند.
خاطرهای که نماند
"مهدی هاشمی" بازیگر پیشکسوت تئاتر و سینما که در اجرای افتتاحیه تئاتر شهر هم حضور داشته هم، تئاتر شهر را ساختمانی زیبا با اشکالات آکوستیک توصیف میکند و میگوید: «ما برای افتتاحیه ساختمان تئاتر شهر، در گروه بازیگران "شهر" که آربی اوانسیان مسئول آن بود، نمایش "باغ آلبالو"ی چخوف را تمرین کردیم و در سال 1350 روی سن سالن اصلی بردیم، شاه و فرح هم در اجرای آن حضور داشتند. در همان اجرا متوجه شدیم که ساختمان تئاتر شهر بسیار زیباست؛ اما از نظر آکوستیک صفر است، اگر سازندگان آن، سالن انجمن ایران-آمریکا در خیابان وزرا را که الان شده "سینما کانون" دیده بودند، کمی بیشتر درباره ویژگیهای سالن تئاتر میدانستند. وقتی روی سن این سالن رفتیم، باید داد میزدیم تا صدای ما شنیده شود، اما هر پچپچی در سالن شنیده میشد. حرف که میزدیم صدا طنین داشت و برمیگشت، فقط ردیف وسط سالن، دید کامل به صحنه داشت و بخشهای دیگر نقاط کوری داشتند. مشخص بود که ساختمان سالن، بیتحقیق ساخته و تنها به ظواهر اهمیت داده شده است. همین مایه تاسف بود و مشخص بود که ساخت این ساختمان بر اساس روابط به کسی سپرده شده است.
آربی آوانسیان خیلی کوشش کرد که کمی وضعیت این سالن را تغییر دهد، اما هرگز شرایط آنطور که باید نشد. خصوصا از لحاظ دیدی که تماشاگر باید داشته باشد هنوز این سالن مشکل دارد. اما پشت تئاتر شهر سالن کوچک "سنگلج" هست که بسیار اصولی ساخته شده و مخصوص نمایشهای ایرانی بوده و کارهای زیادی از "ساعدی"، "رادی" و "بیضایی" در این سالن اجرا شدند. اما تئاتر شهر ما را ناامید کرد، برای همین آربی آوانسیان سالن چارسو را راه انداخت که نمایشهای مهمی چون "مرگ یزدگرد" را اجرا کرد که من هم نقشی در آن داشتم.
هرچه فکر میکنم من به تئاترهایی که در سنگلج دیدم، تعلق بیشتری داردم، چند وقت پیش که دوباره به این سالن رفتم، حس کردم هنوز این سالن بوی تئاتر میدهد، اما با اینکه نزدیک 10 نمایش را در تئاتر شهر اجرا کردهام و جزو مهمترین نمایشهای زندگیام هم بودهاند، انگار خاطرهای از این مکان ندارم. یکبار توی کافه تریای پایین تئاتر شهر چای خوردم که از آنجا حس بیشتری در یاد دارم.
سازی که کوک نیست
"بهروز غریبپور" کارگردان پیشکسوت تئاتر که چند سال پیش طرحی برای بهسازی تئاتر شهر پیشنهاد داده نیز درباره ساختمان پرخاطره تئاتر شهر میگوید: ما از نقطه نقطه شهر تهران خاطراتی داریم که امروز فقط میتوانیم به عکسهایش نگاه کنیم و آن فضا را ترسیم کنیم؛ چون دیگر از آنها چیزی باقی نیست. محل امروز تئاتر شهر باغ ملی بود که مردم میآمدند اینجا بستنی میخوردند، دور هم بودند و خوش میگذرانند. اما امروز فضای جدید به فضای قبلی حملهور شده و دارد آن خاطره را نابود میکند. مساله این است که این فضای فرهنگی باید حفظ شود. مشکل ما مخالفت با ایجاد تغییر در این فضا یا ایجاد ایستگاه مترو و غیره نیست؛ اما باید برای هر تغییری به این فضا وفادار ماند؛ مثلا اگر مترو میخواهد ایستگاهی کنار تئاتر شهر بزند باید به معماری فضا توجه کند، نه این که همان ورودی شیشهای را که همه جا استفاده میکند، برای محوطه تئاتر شهر هم به کار ببرد. میشد با اندکی تلاش، بافت این مجموعه را حفظ کرد که برای مردم آینده هم خاطرهها حفظ شوند.
وقتی از ساختمان تئاتر شهر در زمانی که ساخته شده، حرف میزنیم این بنا ساختمانی است که در بین فضای خالی اطرافش به چشم میآمده. اما حالا دورش گرفته شده و فضا به آن حمله کرده است و کمکم همه دور و برش علیهاش شدهاند. امیدوارم شهرداری به حرف ما گوش بدهد و در این رابطه فکری کند تا هویت تاریخی این فضا حفظ شود. خاطرات من از این ساختمان به روزهایی برمیگردد که تئاتر شهر افتتاح شده بود و کارهای آربی آوانسیان، دکتر "رفیعی" و "شهروز خردمند" اجرا میشد. آن روزها این طور بود که اجرا در سالن اصلی تئاتر شهر آرزوی هر بازیگری بود و برای بازیگری در این فضا نوعی شایستگی لازم بود؛ اما حالا روی سن تئاتر شهر رفتن، آرزوی چندانی نیست. آن روزها این ساختمان یک هویت فرهنگی داشت، اما امروز تئاتر شهر مجموعهای از کابوسها و اتفاقاتی است که نباید میافتاد، امروز در مقابل موج کسانی که خواستار صحنه هستند دست و پایمان را گم کردهایم و دیگر آموختن، رمز رفتن روی سن این ساختمان نیست. گرچه هنوز این ساختمان خاطرات بسیاری را برایم زنده میکند و فضای آن را دوست دارم اما فضای داخلیاش پر از ایراد است. قرار بود در طرحی این تغییرات برطرف شود که هنوز این اتفاق نیفتاده. شاید طراح آن فکر میکرده فقط نمای بیرونی ساختمان مهم است، اما تماشاخانه مثل ساز است و باید همه چیزش زیبا، درست و سر جای خودش باشد تا طنینش دلنشین شود. این چیزیست که در مورد تالار وحدت در نظر گرفته شده اما تئاتر شهر از آن بی بهره است.
ایسنا- آزاده شمس
انتهای پیام
نظرات