• دوشنبه / ۳۰ آذر ۱۳۹۴ / ۲۰:۱۸
  • دسته‌بندی: ایکسنا
  • کد خبر: 94093018235
  • منبع : ایسنا - سرویس عکس

سوز یلدا + فیلم

سوز یلدا + فیلم

نه اینکه شهرام قصر شیرینی عاشق دختری از مزار شریف شد که بعد از مصرف شیشه اوردوز کرد و به بیمارستان رفت و دیگر خبری از او نیامد...

نه اینکه شهرام قصر شیرینی عاشق دختری از مزار شریف شد که بعد از مصرف شیشه اوردوز کرد و به بیمارستان رفت و دیگر خبری از او نیامد...

نه اینکه، شهرام ساعت سه نیمه شب، سیگار به‌دست، با کیسه‌ای از دارو پر، چهره‌ای زخمی و بدنی کبود، کف پیاده‌رو، روی دریچه هواکش موتورخانه‌ای نشسته تا گرم شود، خواب رفته...

نه اینکه کمی آن‌سوتر ، جوانی هموطن دختری که شهرام عاشقش بود، جارو می‌زد...

یا نه اینکه هم‌او، زن و بچه‌اش را به امان خدا زیر سایه سیاه طالبان رها کرده تا اینجا 950 تومان در ماه بگیرد و به سالی پولی به‌هم بزند و برگردد افغانستان، آرایشگری کند، نه...

یا نه اینکه 400 نفر دیگری که با او در یک ساختمان همین وضع را می‌گذرانند و چهار پنج من دیگر مثل او آمده‌اند اینجا و شب‌ها خیابان‌ها را جارو می‌زنند، نه...

یا طاهر که برای خودش عزت و احترامی داشته و حالا گوشه‌ای با پای از زانو به پایین مرده‌اش، راه هم نمی‌تواند برود، عصا زیر سر خوابیده، دندان‌هایش ریخته و صورتش چروکیده، نه...

حتی حسین که 20 سالش هم نشده، با از خودش بزرگترها نشسته پای آتش، پشت "شیشه"، شکسته و رنگ به رخ ندارد...

یا نه حتی مردی که سکوت کرده زیر گنبدی دراز به دراز افتاده چشم به راه فرشته مرگ خوابیده، لام تا کام حرف نمی‌زند، نه اینکه حرف نزند، نه، به گمانم این باید، احتمالا، یک پدیده کاملا طبیعی و علمی باشد که صدایی که از آستانه شنوایی یعنی بیست هزار هرتز فراتر برود، پدیده میعان رخ می‌دهد و از چشم سرازیر می‌شود...

یا نه، همین هم نه که آن دو نفری که هرچه صدایشان میزنی نمی‌شنوند، نمی‌شنوند که نمی‌شنوند،صدا در گوش‌هایشان یخ کرده...نه!

نه هیچکدام از این‌ها سزاوار دلسوزی نیست مگر هم‌دردی به قدری که ادای تکلیف انسانیت کند، با دوز اندکی از عذاب وجدان که فراموش شود، نه بیشتر. نه، هیچکدام از اینها مسئله نیست، نه آوارگان افغانستانی یا هر جای دیگری و نه کارتن‌خواب‌های ایرانی، هیچ‌یک مسئله نیست، مسئله این نیست که این به‌اصطلاح گزارش یا یادداشت یا هرچه بنامندش، تکرار نوشته‌های کارتونی از سوژه‌های کارتنی است که هر از چند گاهی از کف خیابان‌ها جمع می‌شوند تا شهر پالوده شود، آن‌وقت راجع‌به آلودگی هوای تهران، انتخابات مجلس یا مثلا ویزای آمریکا بشود حرف زد... نه!

مسئله این است که اگر اینها نبودند ما درباره چه باید می‌نوشتیم، چه می‌خواندیم، از چه عکس و فیلم می‌گرفتیم تا ببینیم و دلسوزی کنیم؟ دلسوزی بر ما رواتر است.

ایسنا - داریوش گرگوند

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۴-۱۰-۰۱ ۰۵:۵۳

متن مورد نظر خوب اما متوسط بود

avatar
۱۳۹۴-۱۰-۰۱ ۰۹:۵۷

آدم دلش به درد مياد بعضي ها انقد دارن که نميدونن چطور خرجش کنن بعضي ها هم جاي خواب براشون حرومه کاش اونايي که داشتن پول روي هم ميذاشتن و واسه اينجور بي خانمان ها پانسيون درست ميکردن. به اميد روزي که دل پولدارها و مسئولا به درد بياد.... اي که دستت ميرسد کاري بکن

avatar
۱۳۹۴-۱۰-۰۲ ۲۳:۰۱

کجا دانند حال ما((دلواپسان))دورانها