«هیچکجا خانه خود آدم نمیشود». این جمله را وقتی خسته از سفر به خانه خود بازگشتهایم، بارها گفتهایم و شنیدهایم. حالا تصور کنید «خانه خود آدم» دیگر جایی برای زیستن بیدغدغه و امن نباشد. اینجاست که دیگر هر جایی میتواند بهتر از «خانه خود آدم» باشد و تمام داشتهها و نداشتهها را باید در کولهباری لاغر خلاصه کرد و آغازگر سفری طولانی شد که مقصد آن دو راهی مرگ یا زندگی است. باید پناهی جست برای رهایی ...
و پناهجویی سخت است در جهانی که هیچ پناهی نیست. خیلی دل میخواهد که کودک و همسر و یک دنیا خاطره را سوار بر قایقی کوچک به دست بیرحم دریا بسپاری تا مثل آیلان سه ساله، نرفته به ساحل برگردد یا مثل هزاران آیلان دیگر در سرزمینی که وطنش نیست، شهروند درجه 2 شود.
به گزارش خبرنگار بینالملل ایسنا، اکنون موج عظیمی از پناهجویان سوری با امید و هراس تلاش میکنند که پا در محدوده قلمروی اتحادیه اروپا بگذارند و آنجا را سرزمین رویاهایشان میدانند اما این راه چندان هم هموار نیست.
اروپا امروز به هر حال در معرض پناهجویی پناهجویان آواره و خسته از جنگ است و چارهای ندارد جز اینکه خود را آماده پذیرایی کند. با توجه به قدرت جامعه مدنی در اروپا، بخشی از کار ساماندهی پناهجویان بر دوش سازمانهای غیردولتی و مردمنهاد است. «مَبیت هیلف» یکی از همین سازمانهاست که از سال 2013 فعالیتش را آغاز کرده است. در این سازمان کارهایی برای پناهجویان میشود تا بتوانند راحتتر با شرایط جدید کنار بیایند.
وقتی وارد محوطه کمپ متعلق به این سازمان میشوید، میتوانید در گوشه و کنار محوطه ساختمانها آدمهایی را ببینید از جوان گرفته تا میانسال و پیر و زن و مرد و از همه رنگ و نژاد و عقیده و مسلکی که دستکش استریل به دست کردهاند و به پناهجویان کمک میکنند؛ یکی نانها را قطعهقطعه میکند و به پناهجویان میدهد، دیگری آب میآورد. آنها بدون هیچ چشمداشتی به حکم انسان بودن به همنوعشان کمک میکنند. برایشان مهم نیست که آب و نان را به دست مسلمان میدهند یا مسیحی، طرفشان سیاه است یا سفید، پناهجوی نگونبخت جوان است یا پیر ... هر کدام نام خود را با یک اتیکت بر سینه خود زدهاند و برای راحتی پناهجویان که بیشترشان سوری هستند، نامشان را به عربی هم نوشتهاند.
در اولین نگاه، تصمیم میگیرید که دوربین خود را از کولهپشتی بیرون بیاورید و تند تند عکاسی کنید تا تصاویری از یک اتفاق فاجعهبار و جلوههای زشت و زیبای این اتفاق برای جهانیان ثبت شود اما بعد از کمی ماندن در آن فضا، خود به خود از این ژست جهانیسازی ماجرا منصرف میشوید چون در چشمان هیچکدام از پناهآورندگان اثری از اشتیاق برای سوژهشدن نمیبینید.
در محوطه جلوی محل ثبتنام، جمعیت زیادی میبینید. برخی در صفهای فشرده جلوی ساختمان ثبتنام ایستادهاند. چادرهای بزرگ و کوچک هم در دور و اطراف دیده میشود. در گوشهای از یک چادر، زنی بچهاش را از شدت سرما لای پتو پیچیده و بغل کرده و منتظر است تا نوبتش برسد. دیگری ناامید از روند طولانی و حوصله سربر ثبتنام، پلکهایش را روی هم گذاشته و آنطرفتر هم جوانی در تنهاییاش غرق شده و محتویات یک بطری را سر میکشد تا حال و گذشتهاش را از یاد ببرد. دیگری تخمه میشکند و با دوستانش گپ میزند. چند قدم آنطرفتر، یک زوج جوان کلاه بر سر، بههمچسبیده روی پتویی بر زمین خیس و بارانخورده نشستهاند و برای گرمشدن بدنشان به جلو و عقب تاب میخورند. خلاصه تا چشم کار میکند میتوانید صدها تصویر مشابه اینها را ببینید.
آن طرف یک آمبولانس با چند پرستار ایستاده است. در مقابل ساختمانی کوچک، دستهای زیادی در هوا معلق و معطل هستند. این ساختمان محل توزیع لوازم بهداشتی و ارائه خدمات درمانی است. کسی میپرسد پناهجویی یا میخواهی داوطلبانه کمک کنی؟ اگر گزینه دوم را انتخاب کنید، سوال بعدی درباره این است که آیا چیزی از مراقبتهای بهداشتی و کمکهای اولیه میدانید یا نه. در صورتی که جواب منفی بدهید، باز هم نباید ناامید شوید. اینجا کار برای داوطلبان زیاد است؛ مخصوصا اگر زبان خارجی بلد باشید و بتوانید برای پناهجویان نامه بنویسید.
طبق روال همه جاهایی که زیاد به آدم خوش نمیگذرد، اینجا تعداد سرویسهای بهداشتی از تعداد آدمها خیلی خیلی کمتر است. به خاطر همین، ماشینی مخصوص، سرویس بهداشتی سیار را تخلیه میکند و دیگر از شدت بوی گند نمیتوانید نفس بکشید. قطعا تلاش میکنید هر چه زودتر از این قسمت دور شوید.
در همان نزدیکی، پارک کوچکی پر از کودکان خوشحال میبینید که بیتوجه به دنیای کثیف اطرافشان که احتمالا دسترنج آدمبزرگهاست، با قهقهههای کودکانه، کاردستی میسازند و بازی میکنند.
چند متر آنطرفتر، بسیاری از داوطلبان در رفت و آمدند. اگر بخواهید داخل ساختمان شوید، نمیگذارند. میگویند اگر میخواهی داوطلبانه کار کنی باید فرم پر کنی. کسی با صدای بلند داوطلبان را راهنمایی میکند. سرش خیلی شلوغ است. روی اتیکت چسبیده به پیراهنش نوشته: «میشل». با نگاه به اطراف میگوید: جای کافی برای پناهجویان نداریم اما کمکهای انساندوستانه، زیاد است.
با همین یک جمله، کل فضا دست آدم میآید. ادامه میدهد: طی یک ماه گذشته شرایط در اینجا دشوارتر شده و حتی آب برای خوردن پیدا نمیشود. اینکه پناهجویان در اینجا ثبت نام میشوند و یک روند طی میشود، اشکالی ندارد. مشکل اینجاست که پناهجویان راه زیادی را تا اینجا آمدهاند و حالا با مشکلات بسیار اولیهای روبهرو هستند.
میشل هم مشاهدات را تایید میکند: «بیشتر پناهجوها سوری هستند» و اضافه میکند که غذا، آب آشامیدنی و جایی برای خواب وجود ندارد و همه این مسائل در یک کشور ثروتمند مثل آلمان دارد اتفاق میافتد. این موضوع، بیشتر از هر چیزی مایه تاسف است.
و باز تاکید میکند که «نباید در آلمان به خصوص در برلین این اتفاق بیفتد».
به گفته او که در واقع سرپرست یا هماهنگکننده داوطلبان کمک به پناهجویان است، ابتدا به پناهجویان برای ثبت نام شمارههایی داده میشود و بعد شمارهها را صدا میکنند. ممکن است این افراد ساعتها در صفهای طولانی منتظر بمانند تا نوبتشان شود. اگر شانس بیاورند و صدایشان کنند، با اتوبوس به محلهای اسکان منتقل میشوند اما نکته جالب ماجرا اینجاست که اتوبوسی برای سوار کردن آنها وجود ندارد چون اساسا پناهگاهی برای آنها نیست!
میشل مثل آدمی که بابت تقصیر و کوتاهی خودش شرمنده باشد، ادامه میدهد: ماه گذشته شرایط خجالتآور بود اما حالا با سردشدن هوا و شروع بارندگی دیگر شرایط از حد شرمآور بودن خارج شده و دارد به مراحل تراژیک و خطرناک وارد میشود. ما نمیتوانیم از پناهجوها در برابر شرایط بد آب و هوایی محافظت کنیم. ما به دنبال اسکانشان در محلهای شخصی و خصوصی هستیم. در اینجا افرادی هستند که در بیرون از فضای مسقف میخوابند؛ حتی کودکان.
و میگوید: اینجا نهتنها پناهجویان بلکه کسانی که کمک میکنند هم چندان در امان نیستند.
میشل از یک رویداد «مسخره» هم پرده برمیدارد: بیشتر داوطلبان در این قسمت، از نظر دیدگاههای سیاسی چپگرا هستند که به همین خاطر از طریق ایمیل و حتی پیام کوتاه تهدید میشوند. این دیگر خیلی مسخره است.
او این افراطگرایان و نئونازیها را نژادپرست میداند و میگوید: تعداد آنها در این حوالی کم است اما هر رقمی از آنها باز هم خیلی زیاد است. این هم یکی از مشکلات ماست. ما میخواهیم پناهجویان احساس امنیت کنند و معتقدیم باید از آنها استقبال کرد؛ نه اینکه مشکلات درونی برخی آدمها آنها را بترساند!
به گزارش ایسنا، با سرازیر شدن سیل عظیم پناهجویان سوری و عراقی به اروپا، رهبران کشورهای اروپایی دستپاچه شدهاند. شاید فراموش کردهاند روزهایی را که بر طبل جنگ در خاورمیانه میکوبیدند. حالا در این میان آلمان نسبت به کشورهای دیگر با اعتماد به نفس هر چه تمامتر سینه جلو داده و اعلام کرده است که سالانه 800 هزار پناهجو را میتواند بپذیرد و حتی خانم مرکل اعلام کرده است که در این راه نیاز به افزایش مالیاتها ندارد. اما سیاستمداران ژرمنی در این میان چندان فکر تندروهای نئونازی خود را نکرده بودند که پناهجویانی که از ناچاری و درماندگی ناشی از جنگ به آلمان - به عنوان کشور اقتصاد اول اروپا - پناه بردهاند اکنون با خشونت راستیها مواجه شدهاند که میتواند جرقهای برای آغاز دوباره حوادث تلخ 1990 باشد.
این مساله بازتاب گستردهای در میان رسانههای آلمانی داشته است و حتی انتقادها علیه دولت بالا گرفته، تا جایی که مردم از دولت مرکل دلگیر هستند که چرا قاطعانه در برابر خشونتهای نئونازیها نمیایستد.
شارلوت ویدمن - خبرنگار برجسته آلمان - در گفتوگو با خبرنگار ایسنا، با اشاره به سیاستهای مهاجرپذیری کشورش در ماههای اخیر، میگوید: با توجه به خشونتهای اخیر علیه پناهجویان، رسانهها و عموم مردم بر آشفته و خشمگین هستند اما متاسفانه پلیس به اندازه کافی برای برخورد با گروه راستگرای پشت این اقدامات خشونتآمیز وارد عمل نمیشود. این یک بیماری مزمن در دستگاه امنیتی کشورمان است. همواره آنها در برخورد با گروه چپگرا بسیار سریعتر وارد عمل میشوند اما در در مقابله با گروه زیرزمینی نئونازی کند هستند.
به گفته وی، در حال حاضر موج عظیمی از داوطلبان و خیریهها برای کمک به پناهجویان حضور دارند. این اتفاق جدیدی در آلمان است زیرا همواره ما برای چنین مسائلی دولت را مسئول میدانستیم. اکنون یک مد روز شده است که به صورت داوطلبانه در گروه استقبالکننده پناهجویان برای جمعآوری مواد مورد احتیاج، برگزاری کلاسهای آموزش زبان فعالیت کنند. حتی برخی از داروخانه وسایل بهداشتی و امور مورد نیاز برای نوزادان را فراهم میکنند. برخی از باشگاههای ورزشی مجوز ورود رایگان برای پناهجویان فراهم کردهاند. میتوان گفت که اکنون 99 درصد از رسانههای آلمان در کنار پناهجویان هستند.
این خبرنگار آلمانی میگوید: پناهجویان جنگزده سوری مورد استقبال مردم قرار میگیرند و مردم آلمان بسیار با آنها همدردی میکنند اما پناهجویانی که از کشورهای بالکان مانند کوزوو، آلبانی و ... میآیند چندان مورد استقبال قرار نمیگیرند. در واقع نکته مهم در اینباره این است که در حال حاضر مهم نیست پناهجوها مسلمان هستند یا نه. زیرا بسیاری از پناهجوهای مورد استقبال مردم آلمان مسلمان هستند این در حالی است که پناهجوهای غیر مسلمان بر اثر فقر استقبال نمیشوند.
وی درباره پیدایش گروههایی مانند پیگیدا، با تاکید بر اینکه مشکل اصلی اختلاف طبقاتی است، ادامه میدهد: بسیاری از افراد از طبقه متوسط یا افراد از طبقه بالا و دارای تحصیلات عالی از پناهجویان استقبال میکنند. این در حالی است که افراد طبقه پایین با تحصیلات کم همواره از حضور خارجیها ناراضی هستند. در واقع این افراد خود را در رقابت با این افراد برای پیدا کردن خانه ارزان احساس میکنند. بر همین اساس میتوان دلایل نارضایتی آنها را از این وضعیت درک کرد. البته این مساله نمیتواند پیوستن این افراد به گروههای نئونازی و سوزاندن ساختمان پناهجویان را توجیه کند.
ویدمن در ادامه به اظهارات رئیسجمهور آلمان اشاره میکند که اکنون جهان با دو آلمان مواجه است، یک بعد روشن و یک بعد تاریک. به اعتقاد وی، این اظهار نظر چندان غلط به نظر نمیرسد. بسیاری از آلمانها اکنون نگران حملات نژادپرستانه در کشورشان هستند. بسیاری در رسانهها و شبکههای اجتماعی مردم را تشویق میکنند که به کمپین «نه به نژادپرستی» بپیوندند. البته فضای کنونی غالب بر آلمان مثبت است که این پدیده برای اولین بار اتفاق میافتد و مردم درک کردهاند که آلمان یک کشور مهاجرپذیر است و میتوانند به این مساله افتخار کنند. در گذشته ما شاهد ورود 5/3 میلیون نفر از اتحاد جماهیر شوروی و سه میلیون نفر از ترکیه به این کشور بودهایم. آلمان امروز کاملا متفاوت از آلمانی است که من در آن به دنیا آمدهام.
گزارش از خبرنگار ایسنا: ساناز عباسعلیزاده رضایی
انتهای پیام
نظرات