با وجودی که نزدیک به 10 ماه است که احمدینژاد دفتر ریاست جمهوری را ترک کرده اما هنوز 26 خودروی متعلق به ریاست جمهوری را تحویل نداده است.
به گزارش ایسنا به نقل از عصر ایران، علاوه بر این 26 خودرو که در اختیار احمدینژاد است، یکی دیگر از اطرافیان او هم 4 خودرو در اختیار دارد. یکی دیگر از معاونان وی نیز به رغم پیگیریهای متعدد، از بازگرداندن 12 خودروی دولتی سر باز میزند!
نکته قابل پیگیری دیگر که شایسته است به طور جدی مورد پیگرد قانونی توسط دولت و قوه قضاییه قرار گیرد این است که یکی از دولتمردان مقرب احمدینژاد در طول مدیریت خود برخی ساختمانهای مجلل دولتی در تهران را با قیمتهای بسیار پایین و آن هم برای مدت 10 سال به منسوبان و تشکیلات سیاسی اطرافیان رئیسجمهور سابق اجاره داده و یکی از این ساختمانها در خیابان قائممقام را خودش در اختیار گرفته است.
گفتنی است تا پیش از این عرف بوده که روند بازگرداندن خودروها ظرف شش ماه صورت میگرفته ولی بعد از پایان دولت دهم، هنوز که هنوز است دولتمردان قبلی، خودروهای بیتالمال را پس نمیدهند و بعضا هم ساختمانهایی را که خودشان به خودشان اجاره دادهاند در اختیار دارند.
احمدینژاد وقتی رئیسجمهور شد، تنها یک خودروی قدیمی پژو 504 داشت.
به گزارش ایسنا، عصر ایران همچنین در یادداشتی نوشت: از این خبر که محمود احمدینژاد و همکاران او از بازپس دادن دهها دستگاه خودرو متعلق به نهاد ریاست جمهوری یا دستگاههای زیرمجموعه آن خودداری کردهاند، بار دیگر این نتیجه حاصل میشود که برای تصدی مسئولیتهای کلان به مناعت و استغنایی نیاز است که از تظاهرات عادی و صوری، ضروریتر است.
به گزارش ایسنا، عصر ایران در یادداشتی با این مقدمه نوشت: مشکل احمدینژاد و یاران او در اصرار بر نگاه داشتن پارهای امکانات دولتی که ابتدا با اقامت در ساختمان لادن خیابان شیخ بهایی خود را نشان داد و اکنون با پس ندادن خودروهای دولتی جلوه کرده، در این است که اینان در جامعه جایگاهی نداشتند تا به همان موقعیت بازگردند و بدون امکانات دولتی و پولی که به دست آوردهاند احساس خوبی ندارند!
یک روحانی به درس و بحث و حوزه بازمیگردد، مانند آیتالله موسوی اردبیلی، صانعی، محمد یزدی و دیگران. یک استاد دانشگاه به درس و تدریس و محیط دانشگاهی مثل محمدعلی نجفی پس از وزارت آموزش و پرورش و دیگرانی که بعد از دولت اصلاحات، کار قبلی را از سر گرفتند یا ادامه دادند. یک پزشک به مطب خود باز میگردد مانند دکتر وحید دستگردی یا دکتر فاضل. یا شخص به چنان جایگاهی دست یافته که مجال بازگشت به مرتبه قبلی نیست و در جامعه حیطه جدیدی برای او تعریف میشود مانند سیدمحمد خاتمی.
محمود احمدی نژاد اما هیچ یک از اینها نبود که همه زندگیاش را در علم و دانشگاه بگذارد و تازه همه حساس میشوند ببینند چه در چنته دارد؟
حال آنکه دکتر حداد عادل در زمان ریاست مجلس نیز تدریس کانت در دانشکده ادبیات را فرو نگذاشت. یا شهردار قالیباف، خلبانی و تدریس جغرافیای سیاسی را ترک نکرده است.
جالب اینکه زود مشخص شد منظور او از بازگشت به دانشگاه، خصوصا همان دانشگاهی نبود که به آن میبالید و به واسطه آن خود را دانشگاهی میخواند که دانشگاهی روی کاغذ بود که با استفاده از جایگاه ریاست شورای عالی انقلاب فرهنگی و بدون طی سلسله مراتب و مراحل برای خود مجوز گرفته بود و اکنون البته در محاق است.
یک استاد دانشگاه پس از مسئولیت دولتی، تدریس را از سر میگیرد و روحانی نیز تبلیغ را. تاجر به کسب و کار خود بازمیگردد و نظامی هم به محل خدمت. احمدینژاد اما نمیدانست به کجا بازگردد. به شرکت آتیساز که کار دولتی را در آن شروع کرده بود؟ به دانشگاه علم و صنعت که با حمایت حمید بهبهانی جایی در آن پیدا کرده بود اما اکنون کار در آن مستلزم اطلاعاتی است که اگر هم میداشت طی 8 سال بهروز نشده است؟ به جمعیت ایثارگران و جامعه اسلامی مهندسین که عضو شورای مرکزی آنها بود اما عملا کنار گذاشته شد؟ به کجا باید برمیگشت؟
اصولگرایان البته با پایان یک دولت از این نهاد به آن نهاد میروند. هیچ جا نباشد صدا و سیما هست. علی کردان در خاطرات خود گفته بود پس از دوم خرداد 76 نزدیک به چهار هزار نفر از نیروهای همسو را به این سازمان آورد و جایی مشغول کرد. احمدینژاد اما از این دایره هم بیرون زده بود.
اما مگر آیا همه باید سمت و منصب داشته باشند و آیا احمدینژاد نمیتواند در گوشهای از این سرزمین زندگی کند مثل همه مردم دیگر؟ مگر در روز آخر و در گزارش تلویزیونی 11 مرداد 1392 نگفت: «حاضر است جوی خیابانها را تمیز کند»؟ چرا حالا به کمتر از دانشگاه خصوصی و اتومبیل خاص و منطقه ولنجک در گرانترین نقطه تهران رضایت نمیدهد؟
مشکل اما در او نیست. مشکل متوجه اصولگرایانی است که او را دچار این احساس کاذب کردهاند تا نتواند خودش باشد. این وضعیت را بازیگران سریالهای تاریخی هم پیدا میکنند؛ چندان که خروج آنان از آن نقش سالها زمان میبرد.
میگویند آنتونی کویین هم با همه حرفهایگری در نقش حمزه عموی پیامبر گرامی ما فرو رفته بود و آن هیات و هیبت را دوست میداشت و تا مدتی ظاهر خود را تغییر نمیداد. در ایران یادمان هست که داریوش ارجمند با نقش مالک اشتر زندگی میکرد و چهره ظاهری او تغییر کرده بود. یا فریبرز عربنیا که پس از 5 سال بازی در نقش مختار ثقفی روحیه دیگری پیدا کرده بود که در قالب عصیان در مقابل کارگردان فیلم «چ» خود را نشان داد.
احمدینژاد به بازیگری میماند که هر چه به او میگویند دوربینها خاموش شده و از حس بیرون بیا، نمیآید! او عنوان «رییسجمهور سابق» را نیز یک منصب میداند.
رفتار او در پس ندادن خودروهای دولتی را میتوان با کاری که مهندس بازرگان در روز 14 آبان 1358و در فردای استعفا از نخستوزیری انجام داد مقایسه کنیم. به دفتر نخستوزیری رفت و وسایل شخصی را برداشت و چکی را تحویل حسابداری داد. از او پرسیدند: بابت چه؟ پاسخ داد: بابت ناهارهای غیر مرتبط با کار نخست وزیری. چون در ایام نخست وزیری با برخی از دوستان سابق در دفتر نخست وزیر ناهار خورده بود، در حالی که جلسه کاری و اداری نبوده و به روابط شخصی مربوط بوده است. این یک ادعا نیست. در اسناد نخست وزیری ثبت شده و شاهدان متعدد دارد. امروز اما باید آدم بفرستند و بگویند: آقاجان! ماشینها را پس بده!
روزی که دکتر ایرج فاضل وزیر بهداشت دولت سازندگی را مجلس وقت استیضاح کرد و مجلس به استیضاح او رای مثبت داد و در نتیجه از وزارت افتاد، صمیمانه تشکر کرد. او گفت: من به امر آقای هاشمی آمده بودم و در این مدت از کار جراحی و لذت و درآمد آن نیز محروم شده بودم و فرصت کمتری برای کار علمی و عملی داشتم. شما به من لطف و خدمت کردید. او مجامله نمیکرد. مثال ملموس و امروز آن وزیر کنونی بهداشت است که اگر همه وقت خود را صرف تخصص خود کند، درآمد و آسایش بیشتری دارد.
کسی را باید به منصبی گماشت که به آن وابسته نباشد و بدون آن نیز اعتبار و اشتهار داشته باشد. راز پارهای فسادهای مالی هم در این است که شخص پس از دوران صاحب منصبی نمیتواند به جای قبلی بازگردد چون جای ویژهای نبوده و تخصص و مهارت و نفوذی هم ندارد. بنابراین در صدد جمعآوری ثروت و سرمایه برمیآید تا بتواند با این پول، نداشتههای دیگر خود را جبران کند.
اگر دل احمدی نژاد به این اتومبیلها خوش است، بگذارید باشد. او نه خاتمی است که پس از ریاست جمهوری و برای اختصاص دفتر کار، بیت امام برایش آغوش بگشاید و نه ناطق نوری که حوزه علمیهای در لواسانات به راه اندازد. نه بازرگان است که پول ناهار با دوستان خود را به خزانه بازگرداند و نه قالیباف که خلبانی را رها نکند.
نمیخواهم بگویم که او هیچکس نیست. او البته محمود احمدینژاد است؛ کسی که 700 میلیارد دلار ثروت ملت ایران را در اختیار داشت. اگر هم کوچک نبود اما میخواست همه ما را کوچک کند و دنیا برای او در همان 10 نفر حواریون او خلاصه میشد. پس اگر با قطاری از اتومبیلهای دولتی به بزرگی میرسد، بگذار برسد. هر چه باشد بخشی از تاریخ ما و عمر ما با آرزوهای برآورده شده و نشده او گره خورده است.
انتهای پیام
نظرات