سایت تابناک نوشت: " هر چقدر که اسم این ساز ایرانیبودن آن را فریاد میزند، اما کوتاهی مسئولان میراث فرهنگی ما از یک سو و دستدرازی مسئولان دیگر کشورها از سوی دیگر کافیست تا میراث تاریخی کشورمان در مقابل دیدگان مسئولان ایرانی به یغما رفته و تنها برای ما آه بماند و افسوس!"
به گزارش سرویس رسانههای دیگر ایسنا این سایت افزوده است:
" همزمان با تغییر و تحولات در ریاست سازمان میراث فرهنگی کشور، مسعود علویان صدر، معاون این سازمان، از ثبت جهانی پرونده «قالیشویان مشهد اردهال» در هفتمین اجلاس کمیته میراث معنوی در پاریس (سوم تا هفتم دسامبر مصادف با 13 تا 17 آذرماه) خبر داده و پذیرش تنها پرونده ارائه شده توسط ایران به این اجلاس را افتخار جهانی دیگری برای میراث فرهنگی کشورمان خطاب میکند تا هنوز فرصت خوشحالی از این اتفاق دست نداده، خبر برسد که در همان اجلاس سازی به نام جمهوری آذربایجان به ثبت رسیده که در سراسر جهان با نام ایرانیاش شناخته میشود؛ تار!
ساز تار در حالی در فهرست میراث ناملموس بشری یونسکو به نام کشور آذربایجان به ثبت جهانی رسید که به گفته معاون میراث فرهنگی کشور، در این اجلاس «یدالله پرمون» مدیر مرکز منطقهای میراث معنوی یونسکو در آسیای مرکزی و غربی و «محمدحسن طالبیان» مدیر دفتر تدوین پروندههای ثبت جهانی به نمایندگی از جمهوری اسلامی ایران حضور داشتند.
این ماجرای تلخ زمانی عجیبتر جلوه خواهد که به اطلاعیه یونسکو درباره آن مراجعه کنیم؛ جایی که درمییابیم «ساز تار» به مفهوم مطلق آن -و نه نوع خاصی از آن،- همراه با تمامی فنون ساخت و شیوههای نواختنش بدون اعتنا به ایران و حتی دیگر کشورهای منطقه به نام جمهوری آذربایجان به ثبت رسیده است.
رضا مرادی غیاثآبادی، پژوهشگر و نگارنده کتاب «فرهنگنامه ایران باستان» در تشریح این ماجرا در وبسایتش (پژوهشهای ایرانی) مینویسد: این اتفاق در حالی میافتد که مرکز مطالعات منطقهای حفاظت از میراث فرهنگی ناملموس به تازگی و با بوق و کرنای فراوان در ایران راهاندازی شده بود ... اکنون مسئولان ایرانی این کمیته و نیز مسئولان ذیربط سازمان میراث فرهنگی هر اندازه که بخاطر این اتفاق و بابت ناتوانی و بیمسئولیتی خود شرمزده باشند، باز هم کم است.
بهروز وجدانی، پژوهشگر موسیقی نیز در اینباره به ایسنا میگوید: این پرونده از سوی جمهوری آذربایجان به یونسکو ارائه شده، در حالی که قبل از به وجود آمدن کشوری به اسم جمهوری آذربایجان، ایران «تار» داشت. اشکال کار در یک پسوند است؛ این ساز باید با عنوان «تار آذربایجانی» به ثبت میرسید در حالی که در فهرست میراث معنوی، تنها از عنوان «تار» استفاده شده است و باید به این نکته هم توجه داشت که تار آذربایجان از نظر شکل، تعداد سیم و شیوه نوازندگی با تار ایرانی متفاوت است.
این سخنان به حقیقتی اشاره دارد که قابل انکار نیست، چه جمهوری آذربایجان فعلی -و حتی بسیار فراتر از آن- تا قبل از قراردادهای نگین ترکمانچای و گلستان، بخشی از سرزمین باستانی ایران بوده و قرنها تبادل فرهنگی رایج در این سرزمین بسیار فراتر از تشابهات سازهای سنتی در آنهاست؛ از این رو همواره تار نیز سازی مشترک بین ایران و سایر کشورهای مانند ارمنستان، آذربایجان، تاجیکستان، گرجستان و غیره معرفی شده است اما از سوی دیگر، اینقدر ایرانی به شمار میآید که بدون تغییر نام در سایر کشورها مورد استفاده قرار میگیرد و شکل امروزیاش را هم مرهون یکی از استادان موسیقی ایران است.
بد نیست که بدانید درویشخان، استاد موسیقی زمان قاجاریه، در دوم آذر سال 1305 زمانی که با درشکه در حال بازگشت به منزل بود، با یک خودرو تصادف و جان به جان آفرین تسلیم کرد تا به روایتی، نخستین جانباخته حوادث رانندگی در کشورمان لقب بگیرد! صحبت از استاد غلامحسین درویش (ملقب به درویشخان) است که در سال ۱۲۵۱ هجری خورشیدی در تهران زاده شد و به دلیل مهارتش در سهتار نوازی، تار را از سازی با پنج رشته سیم (دو سیم سفید، دوسیم زرد، و یک سیم بم) به سازی با شش رشته سیم (شکل امروزی) ارتقا داد و هنوز که هنوز است، این ساز به این شکل در موسیقی اصیل ایرانی و سایر کشورها خودنمایی میکند؛ هرچند که شاید کوک آن و حتی شیوه در دست گرفتنش در برخی کشورها متفاوت شده باشد.
بدین ترتیب این نظریه که شاید در ماجرای اخیر با "اشتباه در ثبت عنوان ساز" مواجه باشیم که حتی ممکن است قابل جبران هم باشد، رد میشود و البته هر گونه گمانی درباره سهوی بودن این اتفاق نیز مردود است؛ چراکه ساکنان کشور کوچک شمال غربی ایران، نه تنها اعتقادی به استفاده از اسم «تار آذربایجانی» ندارند، بلکه ادعایشان نسبت به مالکیت «تار» را حتی به تازگی در قالب چاپ تمبر هم نشان دادهاند و عجیب اینکه قرابت زمانی زیادی بین تاریخ انتشار تمبر و تاریخ ارائه درخواست جمهوری آذربایجان برای ثبت جهانی تار به چشم میخورد.
البته غیاث آبادی معتقد است این اتفاق نه فقط نه در مورد ساز تار، که برای ثبت جهانی قوشبازی و شکار با شاهین نیز روی داده است.
وی مینویسد: این آیین و میراث کهن که در ایران نیز شواهد فراوانی از وجود آن در گذشته و حال به دست آمده و سنگنگارهها و تابلوهای نقاشی متعددی از آن برجای مانده است، در حالی بدون یادکرد از ایران ثبت شده که نام کشورهای امارات متحده عربی، استرالیا، بلژیک، چک، فرانسه، مجارستان، کره، مغولستان، موروکو، قطر، عربستان سعودی، اسپانیا و سوریه در آن به چشم میخورد.
به عبارتی بهتر، مدیران میراث فرهنگی در شرایطی از ثبت جهانی یکی از میراث های فرهنگی کشورمان در اجلاس سالانه یونسکو سخن به میان میآورند که در همان اجلاس، 35 میراث فرهنگی دیگر نامزد راهیابی به فهرست جهانی بودهاند که دست بر قضا در دو مورد نام کشورمان به شکلی بسیار سوال برانگیز از قلم افتاده و طرح آن دو مورد در نشست هم، نکته خاصی برای اعتراض به ذهن نمایندگان کشورمان متبادر نمیکند و اگر تعارف را کنار بگذاریم، چه بسا با رای موافق ایشان هم مواجه شده است!
بد نیست که بدانید مطالب سایت ویکیپدیا به این دلیل که توسط خوانندگان قابل ویرایش است، در سراسر جهان منبع قابل اعتمادی برای دستیابی به اطلاعات صحیح نیست اما زمانی که هیچ مرجع اینترنتی برای معرفی واقعیتها در دنیای رو به گسترش اینترنت (مثلا معرفی صحیح میراث فرهنگی کشورمان) در دست نیست، مراجعه به آن گاه حکم تنها راهکار موجود را خواهد داشت. با این مقدمه، ساز «تار» در این سایت به زبانهای فارسی، آلمانی، اسپانیولی، فرانسوی، ایتالیایی، ژاپنی، روسی، پرتغالی، ترکی و شاید زبانهای دیگر، (دست کم تا لحظه تنظیم این خبر) به نام ایران و چند کشور دیگر ثبت شده و نه تنها در برخی نسخ نام آن با رسمالخط فارسی هم به چشم میخورد، بلکه مبدا پیدایش آن نیز در برخی زبانها ایران ذکر شده است.
البته غیاث آبادی معتقد است که فرهنگ مشترکِ میان مردم یک منطقه قابل تفکیک و جداسازی نیست؛ فرهنگ مردم، مرزهای ساختگی و نوظهور کشورها را به رسمیت نمیشناسد و چونان جویباری زلال در همه جا جاری و روان است. مردمان کشورهای امروزی ایران و جمهوری آذربایجان یک جان واحد در دو کالبد جدا افتاده هستند. مردمانی با پیشینه تاریخی و فرهنگی مشترک که هزاران سال در غم و شادی خود شریک بودهاند و به شکل مشترک به زخمه تار و آوای سوزناک آن پناه بردهاند. برای فرهنگ و دادههای فرهنگی کهن نمیتوان شناسنامه مالکیت صادر کرد، بلکه فقط میتوان برای حفظ و تداوم آن کوشید. چنین روشها و رویکردهایی نه تنها موجب استحکام همبستگی مردم و پاسداشت فرهنگها نخواهد شد، که بر طبل تفرقه و جدایی خواهد کوبید و نزاعها و تمامیتخواهیها و جریانهای استعماری و ویرانگر ملیگرایانه را گسترش و دوام خواهد داد. فرهنگ را نمیتوان و نباید بازیچه سیاستهای روزمره کرد.
و در پایان مینویسد: اینگونه اتفاقها و عملکردها هشداری برای عدهای از هموطنان ماست که بیش از اندازه لازم و درخور به چنین فهرستهایی اهمیت ندهند و دچار ذوقزدگیهای کاذب ناشی از آن نگردند. چنانکه قبلاً در هنگام ثبت نوروز در فهرست یونسکو نوشته بودم، ثبتشدن یا نشدن در فهرست جهانی گره چندانی از کار ما نخواهد گشود؛ بلکه پاسداشت و احیای میراث معنوی رو به نابودی، وظیفه ملی و فوری همهٔ ماست. نگارنده از آنانی نیست که هر چیزی را درست یا نادرست به ایران میچسبانند و عادت به زنجمورههای بیحاصل یا احساس غرور کاذب دارند؛ اما واقعیتها و انصاف هم چیز بدی نیست. ساز تار بخشی از فرهنگ کهن مردمان مشرقزمین، کشور و فلات ایران و تمامی سرزمینهای پامیروایرانی و قفقاز است. در هر صورت لازم بود که اعضای آن کمیته اشارهای به نام ایران و دیگر کشورهای منطقه میکردند و یا دست کم به این نکته مهم میپرداختند که چرا این ساز بومی و ملی جمهوری آذربایجان، یک نام فارسی دارد و نه نامی به زبانی دیگر؟ و چرا نامهای «گیتار» و «سیتار» و انواع دیگر آنها از نام فارسی «تار» گرفته شده است؟ بد نبود اگر توجهی به نگارههای باستانی تار و نوازندگان آن میشد تا دانسته شود کهنترین نمونههای تار از کدام نواحی و سرزمینها بدست آمده و حوزه پراکندگی آن چگونه بوده است.
انتهای پیام
نظرات