دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله العظمي خامنهاي در آستانه سي و يكمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي با انتشار ويژهنامهاي به نام "ديگران" بخشي از خاطرات انقلابي برخي فعالان و مبارزان نهضت اسلامي درباره برنامهها و فعاليتهاي حضرت آيتالله خامنهاي در كوران مبارزات را رونمايي ميكند.
به گزارش گروه دريافت خبر ايسنا، خاطرات حجتالإسلام والمسلمين ناطق نوري اولين فصل از اين دفترچه خاطرات بود، بخش دوم اين خاطرات مربوط به عزتالله مطهري (شاهي) است.
*جلسه تفسير در مسجد جامع بازار
آشنايي من با آقا تقريباً از سالهاي 1342 در مسجد جامع بازار بود. شبستاني بود به نام گرمخانهي مسجد جامع و پيشنمازش شخصي بود به نام آقا شيخ غلامحسين جعفري همداني. در همان سالهاي 41 و 42 كه مبارزات اسلامي به رهبري روحانيت عليه رژيم شاهنشاهي شروع شد، در تهران پاتوق و پايگاه اصلي مبارزه، همين مسجد جامع بود كه به صورت علني مبارزه ميكرد، اما جاهاي ديگر در حدّ كار مخفيانه بود. چون پيشنمازهاي آنجاها خودشان خيلي اهل مبارزه نبودند؛ لذا اگر هم مقاطعي پيش ميآمد يا منبر خاصّي بود، ديگران باني اين قضيه ميشدند. امّا در مسجد جامع شرايط فرق ميكرد. شخص پيشنماز يعني آقاي جعفري، خودشان از آدمهاي مبارز و مخالف دستگاه بودند؛ لذا هر زماني كه در آن مسجد روضهاي بود يا مثلاً اگر در ماه رمضان مسائلي و وفاتي يا جريانات خاصي پيش ميآمد، اگر آنجا مجلسي ميگذاشتند، ايشان سعي ميكرد از آخوندها و روحانيوني كه جنبهي سياسي دارند و مبارز هستند، استفاده كند. البته خودش هم اكثراً بين دو نماز صحبت ميكرد و هم همين مسائل سياسي را مطرح ميكرد. افرادي را هم كه دعوت ميكردند، چون خيلي هم ميآمدند پاي سخنرانيشان، بعد از چند روز دستگير ميشدند يا از آنها تعهد ميگرفتند كه ديگر در آن مسجد سخنراني نكنند.
براي يكي دو مرتبه يا يكي دو سال، يكي از منبريهاي مسجد، شخص جناب آقاي خامنهاي بودند. خوب ايشان آنجا بيشتر صحبتشان دربارهي همين مسائل مبارزه و تفسير قرآن بود. سخنراني ايشان بيشتر در تفسير آيات قرآن بود. چون آن موقع رسم بر اين بود كه خيلي مبارزه را به صورت علني اسم نميآوردند. اين نبود كه شخص شاه يا افراد وزرا را اسم بياورند. خيلي از مسائل به صورت غيرمستقيم مطرح ميشد. ايشان راجع به مبارزه با كفّار و طاغوت آيات و احاديثي را مطرح ميكردند و در رابطه با يزيد و معاويه احاديثي را مطرح ميكردند اما برداشتها و تفسيرهايي كه از اين آيات و احاديث ميكردند، شبيه زمان حاضر بود و جوري وانمود ميكردند كه مطالبي كه دارند راجع به معاويه و سران كفر يا آنهايي كه امام حسين(ع) را شهيد كردند، مطرح ميكنند، شبيه كارهاي حكومت پهلوي است؛ لذا خيلي مستقيم عمل نميكردند و اين مسائل هم به صورت غيرمستقيم مطرح ميشد.
ايشان در آنجا خوب سخنراني ميكردند، خوشفهم و خوشبيان بودند. من چيزي را كه آقاي جعفري پيشنماز مسجد راجع به ايشان ميگفت، يادم است. او ميگفت: "اين آقاي خامنهاي مفسّر خوبي است، برداشتهاي او از قرآن خيلي خوب است و خوب تفسير ميكند. اگر بتواند اين قرآن را كاملاً تفسير كند، چيز باارزشي است و مفسّر خوبي است. برداشتهاي ايشان از قرآن برداشت خوبي است و ميتواند تفسير خوبي بنويسد؛ ميتواند مفسر خوبي باشد. يكي از افرادي است كه در آينده ميشود در مسائل اسلامي از ايشان استفاده كرد." اين بيشتر در ماه رمضان و بين نماز ظهر و عصر بود؛ يعني آقا بعد از نماز ظهر و عصر صحبت ميكردند. آقاشيخ غلامحسين جعفري، نسبت به آقا خيلي لطف داشتند، هميشه هم از ايشان تعريف ميكردند. حتّي اين اواخر هم كه در كهولت سن و مريض بودند، آمدند ملاقات ايشان. زماني هم كه آقا رييسجمهور بودند، آقاي جعفري آمدند ملاقاتشان. با چرخ او را آوردند و بردند.
*هيأت خمسه طيبه
آقاي خامنهاي گفتند: "من يادم است سال 58 و سال 49، دو سال، دو دهه مرا دعوت كردي طرفهاي ميدان خراسان؛ يك هيأتي بود با نام خمسهي طيبه." بعد خود ايشان ذهنش آمادگي داشت، گفت: "آنجا بچههاي خيلي خوبي بودند، من از آن جلسه خوشم آمد، چون همهشان جوان بودند." بعد گفت كه برادرهاي حسينزاده بودند، برادرهاي كبيري بودند، جواد منصوري بود. شهيد كچويي، آقاي قديريان و اينها هم بودند. "منتها ايشان خيلي شيطان بود، جلسه را به هم ميريخت." من را ميگفت. ميگفت كه آنها همه بودند، ايشان هم بود، امّا ايشان شيطان بود، جلسه را به هم ميريخت و من از آن جلسه خوشم آمد. ايشان گفت: حالا چه خبر است؟ گفتم: "آقا جلسه خير و بركت داشت." گفت: "چطور؟" گفتم: "چندتايشان اعدام شدند، چند تايشان فراري هستند، چند تايشان هم مثل ما هستند كه شاخ شكستهايم!" گفت: "نه، جلسهي خيلي خوبي بود؛ من از آن خوشم ميآمد."
ما يك هيأتي داشتيم، ميدان خراسان، به نام هيأت خمسهي طيبه و سالهاي 1348 و 49، ظاهراً دو يا سه سالي، ايشان را به آن جلسه دعوت كرده بودند. دو سال آن قطعي است ولي من بين دو سال يا سه سال شك دارم. به هر حال ايشان سالي ده روز- ده جلسه- آنجا براي ما سخنراني كردند. حالا يا محرم بوده يا ماه صفر؛ به هر جهت يكي از اين دو ماه بود. ده شب، دهگي داشتيم در آن هيأت و آن هيأت هم بچههايي بودند كه بيشترشان بعداً در خط سياست افتادند و شايد يكي از دلايل اصلياش همين برداشت و استفاده از صحبتهاي ايشان بود. معمولاً آدمهايي كه ما در آن هيئت براي سخنراني ميآورديم، كساني بودند كه يك مقداري از نظر سياسي از ديگران روشنتر بودند، ولي خوب از صحبتهاي ايشان خيلي استفاده شد. از افرادي كه در آن جلسه بودند، يكي شهيد كچويي بود، آقاي جواد منصوري بود، برادران حسينزاده بودند، برادران كبيري بودند، عباس آگاه بود، عبدالله محجون بود، علياكبر مهدوي بود، آقاي محمد راستگو هم بود كه تا آن جايي كه من ميدانم، الآن كارمند صدا و سيما است. اين آقايان همه در آن جلسه پرورش يافتند. در جلسهي اخيري كه ما با هم داشتيم، خود آقا يادشان آمد و آن جلسه را يادآوري كردند و گفتند: "ما دو سه سالي آنجا دهگي داشتيم؛ ميآمديم صحبت ميكرديم. جوانان خوبي بودند، بچههاي خوبي بودند." بعد انگشت روي من گذاشتند و گفتند: "ولي ايشان خيلي شيطان بود و جلسه را به هم ميزد!" خوب ما زياد سؤال ميكرديم. يكسري چيزهايي كه براي خودمان مجهول بود، سؤال ميكرديم. بعضي مواقع هم سؤالهايي طرح ميكرديم كه ديگران استفاده كنند. دلمان ميخواست همين جوري مطرح شود كه ديگران هم استفاده كنند.
*سخنراني در هيأت انصارالحسين(ع)
آقا در هيأت انصارالحسين و امثال آن هم منبر ميرفتند. ما هروقت ميفهميديم كه ايشان ميخواهند صحبت كنند- چون آنجا منبريهاي مختلفي داشتند و هر هفته يكي را دعوت ميكردند، دائم نبود- پاي منبر ايشان ميرفتيم و از مبلغين آن بوديم. سعي ميكرديم دوستان ديگر را هم تشويق كنيم كه پاي صحبت ايشان بيايند و باعث ازدياد جمعيت و شلوغي باشند.
*صداقت در گفتار و سلامت در رفتار
آقا واقعاً يك آدم صادق، متقي، سالم، دور از مسائل و آلودگي اقتصادي بود و هست؛ خودش و خانوادهاش. ايشان هم ميتوانست بچههايش را آزاد بگذارد تا مثل بچههاي ديگران- آقازادههاي ديگران- همان كاري كه آنها كردند، اينها هم بكنند اما ايشان پدرانه كنترل كرد و بچههايش هم چنين كارهايي نكردند. ايشان روي بچههايشان كنترل داشتند، روي خانوادهشان هم كنترل داشتند؛ از نظر اقتصادي، از نظر سلامت، از نظر تقوا، نان را به نرخ روز نخوردن، مصلحتانديشي نكردن و امثال اينها. در آن مدتي هم كه ايشان رئيسجمهور بودند، در رفتارشان سادهزيستي بود، در گفتارشان صداقت بود؛ خيلي منيّت به آن صورت مطرح نبود. مثل بقيههايي كه ميگويند اگر ما نبوديم انقلاب نميشد، اگر ما نبوديم فلان نميشد، من اين چيزها را از ايشان نديدم. تا آن جايي كه من ميدانم- مقدار زيادي از آن هم به خاطر ارتباط خانوادهها است؛ چون خانم من هم كم و بيش خانم ايشان را ميشناسند- خانمشان در جلساتي كه هست، از جهت سادهزيستي مثل بقيهي زنها ميآيند و ميروند. بعضي از آقايان ديگر هم خانمهايشان ميآيند اما با چه شرايطي ميآيند و با چه شرايطي ميبرندشان و ماشين ضدگلوله ميآورند و... زينتآلاتشان و مسائل ديگرشان چنان است و... خوب در خانوادهي ايشان، اينجور نبوده است.
ازدواج بچههاي ايشان هم خيلي ساده و سالم و بيآلايش بوده است. به همين دليل ما هم سعي كرديم در ازدوج بچههايمان، همين روش خيلي ساده و سالم را انجام دهيم. همچنين ظاهراً ايشان بيشتر از چهارده سكّه، مَهر را قبول ندارند و برايش خطبه عقد نميخوانند. ما هم هر كجا رفتيم همين حرف را براي خودمان و بستگانمان گفتيم و تكرار كرديم. حتي اگر دامادي هم بخواهد بيشتر از اين حرفها بدهد، ميگوييم نه؛ حداقل و حداكثرش همين چهارده تاست كه نظر ايشان است و بيشتر هم قبول نميكنيم.
يكي هم اين مسئله است كه ايشان تا جايي كه من ميشناسمشان و ميدانم و فكر هم نميكنم غير از اين باشد، از اول خودشان را آلودهي مسائل اقتصادي نكردند. نه خودشان، نه خانوادهشان آلودهي مسائل اقتصادي و اين چيزها نبودند و تا حالا هم من نشنيدهام كه كسي پشت سر ايشان- راجع به اين كه آيا بچههاي او هم جزء آقازادهها هستند و اِهنّ و تُلپي دارند و پولي و ثروتي دارند، زندگي تشريفاتي دارند و...- حرف بزند. خودم هم نديدم. چيزي كه من كم و بيش ميدانم در جامعه هم، محبوبيت ايشان و دوست داشتن ايشان توسط مردم، بيشتر به دليل همين صداقت و سلامت و آلوده نبودنش به مسائل اقتصادي است و اينكه حتي اگر بچههايش هم يك وقت بخواهند كاري انجام دهند، نميگذارد. حتي من يك دوستي داشتم كه استاد فلسفهي دانشگاه بود. ميگفت پسر ايشان ميآمد دانشگاه اما تا مدتي هيچكس نميدانست كه ايشان پسر آقا است؛ از بس كه عادي ميآمد و عادي ميرفت و زندگيشان هم عادي بود.
انتهاي پيام
نظرات