اشاره:
آن چه كه در پي ميآيد اولين بخش از پژوهشي است كه توسط دكتر احمد عليپور در كميتهي مولفههاي اصلي آموزش و پرورش طرح تدوين سند ملي آموزش و پرورش انجام گرفته است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران به دنبال بررسي موضوع تحول و نوسازي نظام آموزشي کشور، جهت تسهيل دسترسي خبرنگاران و سياستپژوهان حوزهي آموزش و پرورش خلاصه اين پژوهش را منتشر ميكند.
*********
بررسي وضع مطلوب و موجود عملكرد يادگيري در نظام آموزش استثنايي
مقدمه:
آموزش و پرورش استثنايي يا آموزش و پرورش ويژه در واقع با تمام کودکان و نوجوانان يا دانشآموزاني که نيازمند آموزشهاي ويژه و خاص هستند، سر و کار دارد. اين نوع آموزش و پرورش نشانهي گسترش توجه به تفاوتهاي فردي است، چيزي که آموزش و پرورش بر آن استوار است. چرا که به لحاظ ويژگي انسان و تفاوتهاي فردي بايد هر فردي به فراخور توان ذهني و جسمي، نيازها، استعدادها و علايق خود از آموزش و پرورش خاصي بهره گيرد.
بنابراين آموزش و پرورش استثنايي يا ويژه در شرايطي است که ميزان تفاوتهاي جسمي، ذهني و رفتاري برخي از دانشآموزان از جمله دانشآموزان دچار نارساييهاي بينايي، شنوايي، گويايي، ذهني، عاطفي و رفتاري به حدي است که آموزش و پرورش عادي نميتواند به تنهايي براي آنها مؤثر و کارآمد باشد. لذا لازم است با تغييراتي در برنامهها، روشها، وسايل آموزش و محيط يادگيري نوعي آموزش و پرورش ويژه براي اين دانشآموزان طراحي شود تا بتوانند در سايهي آن به هدفهاي کلي آموزش و پرورش نائل آيند.
اهداف و سؤالات پژوهش:
با توجه به مطالب گفته شده، آموزش و پرورش استثنايي يا ويژه در واقع گسترش آموزش و پرورش عادي به کودکان و دانشآموزاني است که نيازهاي ويژهاي دارند، رفع اين نيازها است که باعث شکوفايي استعدادهاي انساني اين دانشآموزان ميشود. براي برآوردن اين نيازها و پرورش استعدادهاي اين دانشآموزان بايد ويژگيهاي متفاوت گروههاي مختلف کودکان استثنايي شناخته شوند. اهداف آموزشي و تربيتي اين دانشآموزان بر اساس نوع نقص آنها و اهداف کلي نظام آموزشي وضع گردد و سپس راهها و استراتژيهاي دستيابي کودکان استثنايي به آن هدفها وضع شود. سپس اين مسأله بررسي شود که دستيابي به آن اهداف، مستلزم استفاده از کدام برنامهها، طرحها و امکانات است و در مجموع چه شرايطي بايد براي رسيدن به آن اهداف تغيير کند، يا وضع شود. بديهي است که در برنامهريزي آموزشي اين کودکان بايد از جوانب مختلف فرهنگي، اجتماعي، علمي و حتي اقتصادي به مسأله نگريست.
از جمله مسائل مهم در آموزش و پرورش کودکان استثنايي شناخت شيوههاي آموزشي است که با توجه به نقص و نارساييهاي خاص آنها براي تعليم و تربيت اين عزيزان مناسب باشد. مسأله ديگري که در سالهاي اخير در ارتباط با آموزش و پرورش کودکان نيازمند آموزش ويژه مطرح شده، بحث جداسازي يا آموزش تلفيقي اين کودکان است. امروزه اعتقاد بر اين است که چون اين کودکان قرار است بعداً در جامعه - و نه جدا از جامعه- زندگي کنند، لازم است با بهرهگيري از شيوههاي آموزش فراگير در کنار کودکان عادي آموزش ببينند و در شرايط عادي از خدمات تخصصي آموزش ويژه نيز بهرهمند شوند. اين کار به نفع کودکان عادي نيز خواهد بود، چرا که متوجه سلامت خود ميشوند و قدر آن را ميدانند و نگرش مثبتي نيز به افراد ويژه و ناتوان پيدا ميکنند و بعداً آمادهي زندگي در جامعهي مملو از افراد خاص ميشوند. با اين حال گسترش آموزش فراگير مستلزم بسترسازيهاي مناسب آموزشي، فرهنگي و به ويژه اجتماعي است که در کوتاه مدت و بدون صرف هزينههاي گزاف امکانپذير نيست.
براي دستيابي به اهداف فوق لازم است وضعيت مطلوب آموزش و پرورش کودکان استثنايي شناسايي و ترسيم گردد، وضعيت موجود شناسايي شود و با مطالعهي نقاط قوت و ضعف، فرصتها و تهديدها روشهاي دستيابي به وضعيت مطلوب تدوين شود.
لذا هدف اصلي اين تحقيق بررسي کمي و کيفي وضعيت مطلوب و موجود نظام آموزش و پرورش استثنايي و تعيين نقاط قوت و ضعف، فرصتها و تهديدهاي آن براي تحقق وضع مطلوب در اين نظام است. بهعلاوه، سؤالات تحقيق به قرار زير ميباشد:
1- وضع مطلوب نظام آموزش و پرورش استثنايي کشور چيست؟
2- وضع موجود نظام آموزش و پرورش استثنايي کشور چيست؟
3- نقاط قوت، ضعف، فرصتها و تهديد نظام مديريت و راهبري براي تحقق وضع مطلوب در اين نظام چيست؟
4- نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهديد نظام تأمين منابع انساني براي تحقق وضع مطلوب در نظام آموزش و پرورش استثنايي کدام است؟
5- نقاط قوت، ضعف، نظام فرصت و تهديد تأمين منابع مالي و مادي براي تحقق وضع مطلوب در اين نظام چيست؟
6- نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهديد برنامهريزي درسي و آموزشي براي تحقق وضع مطلوب در آموزش و پرورش استثنايي چيست؟
7- نقاط قوت، ضعف، فرصت و تهديد نظام تحقيق و توسعه براي تحقق وضع مطلوب در آموزش و پرورش استثنايي چيست؟
8- نوع ارتباط آموزش و پرورش استثنايي با نظام آموزش و پرورش عمومي چگونه است؟
روش تحقيق:
در اين پژوهش در وهلهي اول از روش کتابخانهاي؛ به ويژه با بررسي تطبيقي ايران و با چند کشور، استفاده شده است. يعني به منظور پاسخگويي به پرسشهاي تحقيق به منابع و پژوهشهايي که در خصوص آموزش و پرورش استثنايي انجام شده، مراجعه شده است. اين اسناد با ديد انتقادي بررسي شده و پس از نقد روش شناختي مورد استفاده قرار گرفتهاند.
الف) وضعيت مطلوب در قياس با كشورهاي پيشرفته
ايالات متحده امريکا:
در اين کشور به موجب قانون عمومي 142- 94 مصوب 1975 آموزش براي همهي کودکان استثنايي امري الزامي است. اين قانون تصريح ميکرد که؛ نظام آموزش کشور ملزم به فراهم آوردن آموزش عمومي رايگان و مناسب براي کودکان بين سنين 3 تا 21 سال هستند؛ مگر آنکه قانون ايالتي آموزش عمومي را براي سنين 5-3 و 21-18 سال پيشبيني نکرده باشد. صرف نظر از اينکه اين کودکان تا چه حد دچار معلوليت باشند. به موجب اين قانون، ايالات در صورت تخطي از قانون مزبور بودجهاي از دولت فدرال براي مقاصد آموزشي دريافت نميکردند. در سال 1986 قانون عمومي 457-99 وضع شد تا بر جنبهي الزامي قانون 142-94 بيفزايد. به موجب اين قانون تمامي ايالتها ملزم گشتند تا در مدارس خود به ارائهي آموزش مناسب و خدمات مرتبط با آن به صورت رايگان به کودکان داراي نيازهاي ويژهي آموزشي (5-3) ساله بپردازند. ايالتهايي که تا آغاز سال تحصيلي 91-90 مقدمات لازم براي اين نوع آموزش را فراهم نميکردند، از بودجهي فدرال براي آموزش استثنايي محروم ميشدند. اين قانون همچنين شامل مشوقهايي براي ايالتهايي بود که به تدوين برنامههاي مداخلهي زودهنگام براي نوباوگان داراي نيازهاي ويژهي آموزشي در معرض معلوليت از زمان تولد تا 36 ماهگي اهتمام ميورزيدند.
در اين کشور به موجب قانون هيچ کودکي نبايد از قافلهي آموزش جا بماند (No child left behind ،NCLB)، که در سال 2002 توسط رئيس جمهور امريکا امضا شد، و همچنين به موجب قانون عمومي 446-108، که قانون بهبود آموزش افراد داراي نيازهاي ويژهي آموزش شناخته ميشود که در سال 2004 توسط رئيس جمهور امضا شد، بر افزايش بودجه، تفويض اختيار به ايالات و ادارات آموزش محلي، مشارکت والدين، پژوهش علم، اهميت اولويت خواندن، تاکيد شده است. در ايالات متحدهي امريکا، مرکز ملي اقدامات خانه بهداشت براي کودکان داراي نيازهاي ويژه که بر اساس توافق بين انجمن طب کودکان امريکا و ادارهي فدرال بهداشت مادر و کودک شکل گرفته، به انواع فعاليتهاي پايش و غربالگري ميپردازد. منظور از پايش فرايندي انعطافپذير و پيوسته است که طي آن، متخصصين کارآزموده در چارچوب امکانات و تدارکات خانهي بهداشت به مشاهده و بررسي منظم کودکان ميپردازند. اين کار در مشاوره با خانوادهها، انجام ميپذيرد. غربالگري مکمل فرايند پايش است. يکي از اقدامات در راستاي غربالگري معلوليتها، تشخيص به موقع نقص شنوايي، بينايي، متابوليک و ژنتيک نوزادان و نوباوگان است.
يکي ديگر از برنامههاي ملي تشخيص آسيب شنوايي و مداخلهي به هنگام در آسيب شنوايي ناميده ميشود که شناسايي به موقع، ارزيابي شنوايي شناختي و پزشکي و ثبت نام آنان را در مراکز خدمات مداخلهاي در دستور کار دارد. بدون برنامهي غربالگري بدو تولد، متوسط سن شناسايي کودکان کم شنوا بين (3-5/1) سال ميباشد.
مطابق با قوانين و ساختار آموزش اين کشور، علاوه بر تشخيص و مداخلهي به هنگام، موضوع جايگزيني کودکان استثنايي در محيطي با کمترين محدوديت، مطرح است كه قانون 142- 94 ناميده ميشود؛ اين قانون يکي ديگر از برنامههاي راهبردي است.
پژوهشها حاکي از آنند که دانشآموزان استثنايي که در كم محدوديتترين محيط آموزشي تحصيل ميکنند، داراي انگيزهي قوي، عزت نفس بالاتر، مهارتهاي اجتماعي و ارتباطي بهتر و پيشرفت تحصيلي بيشتري از دانشآموزاني هستند که در محيط هاي محدود و يا مجزا آموزش ميبينند. بهطور مثال در ايالت ايلنيويز در سالهاي 2003 و 2004، تعداد دانشآموزاني که خدمات ويژه را در کمتر از 21 درصد زمان آموزش در خارج از کلاسهاي عادي دريافت کردند، افزايش يافته است، در حالي که تعداد دانشآموزان استثنايي در محيط آموزشي مجزا در طول اين زمان کاهش اندکي را نشان ميدهد و دانشآموزان سياه پوست کمتر از ساير گروههاي نژادي در مدارس يکپارچه آموزش ميبينند؛ و يک سوم دانشآموزان داراي اختلالات هيجاني در محيط هاي مجزا تحصيل ميکنند.
بيش از 80 درصد دانشآموزان عقبماندهي ذهني، يا در بيش از 60 درصد زمان آموزش در خارج از کلاس عادي هستند و يا کلاً در محيط هاي آموزشي مجزا تحصيل ميکنند.
ادارهي بهداشت مادر و کودک ايالات متحده با عنايت به نيازهاي مراقبتي و بهداشتي ويژهي کودکان داراي بيماريهاي مزمن جسمي و معلوليتها و تاخيرات رشدي و معلوليت اکتسابي و اختلالات رفتاري، به تعريف نيازهاي مراقبتي بهداشتي ويژه مبادرت ورزيد. به موجب آن، کودکاني که به سبب وجود يا احتمال بروز بيماريهاي مزمن جسمي، اختلالات رشدي - رفتاري يا هيجاني به مراقبتهاي بهداشتي خاص و خدمات وابسته نياز دارند، که نوع يا ميزان آن از نيازهاي کودکان عادي بالاتر است، "کودکان داراي نياز ويژهي مراقبتي – بهداشتي" ناميده ميشوند. هزينههاي مربوط به اين کودکان از سوي خانواده و مراکز به مراتب بيشتر است. افزايش پوشش بيمه، امکان دستيابي به خدمات براي اين کودکان را افزايش و هزينههاي تحميل شده به خانواده را کاهش ميدهد.
سياستگذاران بيمه در ايالات متحده با علم به اينکه اين کودکان هم، نيازهاي مراقبتي – بهداشتي را از طريق بيمهي عادي دريافت نميکنند، به تامين مراکزي براي ارائهي خدمات کاملتر به اين کودکان اقدام کردهاند. بر اين پايه تأمين نيازهاي مراقبتي – بهداشتي ويژه يکي از برنامههاي راهبردي در ايالات متحده امريکاست.
به موجب قانون «هيچ کودکي نبايد از قافله آموزش جا بماند» (NGLB) به ارائهي پيشنهادهايي براي تغيير در برنامههاي تربيت معلمان آموزش ويژه، مقررات اعطاي پروانهي ايالتي، نظامهاي اطلاعاتي پاسخ به عموم و تبديل اطلاعات پژوهشي به موارد قابل کاربرد در کلاس درس پرداخته شد. به موجب قانون مذکور، توصيه شده است كه به استخدام و تربيت معلمان آموزش عادي و استثنايياي بپردازند که کارآمد و شايسته باشند، همچنين اعطاي پروانههاي ايالتي به معلمان بايد مستلزم حصول اطمينان از توانايي آنان در رفع نيازهاي آموزش ويژه کودکان و ملحق کردن والدين به خدمات آموزش ويژه باشد. بر اساس اين قانون معلمين آموزش ويژه بايد حداقل داراي مدرک کارشناسي باشند و در درجه اول يک معلم آموزش عادي و سپس معلم آموزش ويژه باشند و بايد پروانهي آموزش ويژهي ايالت و يا گواهينامهي معادل آن را دريافت دارند.
در اين کشور طبق قانون عمومي آموزش 446-108، تعريفي جامع و گسترده از «معلمان داراي صلاحيت کافي» ارائه شده است؛ اين تعريف، «شاخصهاي صلاحيت کافي معلمان» را که به تدريس دانشآموزاني با شديدترين نوع معلوليت ميپردازند و يا موضوعي کليدي را به دانشآموزان استثنايي تدريس ميکنند، معين کرده است.
به رغم قوانين فوق، در تامين نيروي انساني آموزش ويژه، در ايالات متحده امريکا، از مشکلاتي همانند کمبود معلمان آموزش ويژه، مجريان کماطلاع از آموزش ويژه، گزارش شده است.
در سال 2000- 1999، بيش از 12000 پست خالي معلمان آموزش ويژه در نظام آموزش وجود داشته است و 98 درصد نواحي، کمبود معلمان آموزش ويژه را گزارش کردند و 10 درصد پستهاي شغلي آموزش ويژه توسط افراد فاقد پروانه پر شدهاند.
در سال تحصيلي 2000- 1999 هزينههاي ملي ايالات متحده امريكا براي آموزش ويژه،50 ميليارد دلار؛ براي خدمات آموزش ويژه در مدارس عادي 3/27 ميليارد دلار و براي ساير برنامههاي آموزش ويژه، يك ميليارد دلار بوده است كه در کل 3/78 ميليارد دلار هزينه كرده است. به بيان ديگر هزينهي متوسط هر دانشآموز نيازمند به آموزش ويژه، 639/12 دلار در سال تحصيلي فوق بوده است. اين رقم براي آموزش ابتدايي، متوسطه و نيازهاي ويژه در همان سال 6/360 ميليارد دلار بوده است. به بيان ديگر 4/21 درصد بودجه آموزش ابتدايي و متوسطه به نيازهاي ويژه اختصاص داشت. بنابر تخمين اداره آموزش و پرورش امريکا، هزينه آموزش ويژه براي هر دانشآموز، دو برابر هزينهي آموزش عادي است.
مطابق با قانون عمومي 142-94 سعي بر آن است که برخورداري کودکان نيازمند به آموزش ويژه از خدمات مربوطه هيچ هزينهاي را بر خانوادههاي اين کودکان تحميل نکند.
در ايالات متحده امريکا برنامه درسي اغلب دانشآموزان استثنايي از برنامه درسي عادي تبعيت ميکند. آموزش بايد به شکلي ارائه شود تا با نيازهاي فردي هر دانشآموز انطباق داشته باشد. مقولههايي چون زنان، آموزش هنر، مطالعات اجتماعي، زندگي سالم، رياضي، تربيت بدني، علوم و آموزشهاي حرفهاي با توجه به نيازهاي فردي هر دانشآموز مورد تاکيد است. رشد مهارتهاي شناختي، عاطفي، حرکتي، ارتباطي و حرفهاي در برنامهي درسي دانشآموزان داراي نيازهاي ويژه از اهميت خاصي برخوردارند. برنامهي درسي براي دانشآموزان ويژه به نحوي صورت ميگيرد که به رشد مهارتها در حيطهي ادبيات، حساب و فنآوري منجر شود.
برنامهريزي درسي براي اين دانشآموزان غالباً بر مبناي پايهي تحصيلي آنها صورت ميگيرد. اما اين معيار براي همهي دانشآموزان ويژه، از جمله آناني که دچار معلوليت شديدتر بهطور مثال نقص شديد شناختي هستند، مناسب نيست. در نظام آموزش ويژه ابتدا نيازهاي آموزشي شناسايي ميشود، اين مسووليت والدين، معلمان و پرسنل آموزشي است که نيازهاي آموزشي اين کودک به خصوص را فوراً تعيين کنند و به تدوين برنامهي درسي و نحوهي تدريس به او متناسب با توانائيها و نيازهايش بپردازند. در آموزش عادي موفقيت در آزمونهاي استاندارد به معناي توانايي دانشآموز براي صعود به پايهي تحصيلي بعدي است. همين امر سبب شده است که بسياري از دستاندرکاران آموزش ويژه، ادغام اهداف آموزشي ويژه را در برنامههاي کلاسهاي عادي امري دشوار بيابند. رويکرد فراگيرسازي مبتني بر اين باور است که هر کودکي به جمعيت بهنجار تعلق دارد و نبايد انتظار داشت که يک برنامهي آموزشي استاندارد براي همهي کودکان مناسب باشد. تاکيد در اين رويکرد بر «اندازه کردن» برنامه آموزشي به قامت نيازهاي ويژهي هر کودک است. نظامنامهي نيازهاي آموزشي ويژه (2001) تاکيد ميکند که همهي کودکان در محيطي با کمترين محدوديت و حتيالامکان در کلاسهاي عادي آموزش ببينند. گرچه تبعات برخي از شرايط معلوليتزا بهگونهاي است که مانع از چنين اقدامي در مورد همهي دانشآموزان داراي نيازهاي آموزشي ويژه ميگردد.
عاملي که آموزش کودکان استثنايي را به بهترين نحو ممکن تضمين ميکند، انعطاف پذيري است. قانون آموزش افراد دچار معلوليت (Individuals with Disabilities Education ACI ,IDEA) بر انعطافپذيري نظام ارائهي خدمات آموزشي به منظور کسب نتايج بهتر در آموزش کودکان داراي نيازهاي آموزشي ويژه تاکيد ميورزد. پس از اخذ تصميم در زمينهي جايگزيني کودک، نخستين گام، تدوين برنامهي آموزشي با نيازهاي فردي دانشآموز استثنايي است. اين برنامه که برنامهي آموزش انفرادي (IEP , Individualized Education Program) ناميده ميشود، مبناي آموزش ويژه در مقاطع پيش دبستاني و دبستاني و دبيرستان است. مطابق با قانون آموزش افراد دچار معلوليت، که در سال 2001 توسط کميسيون رياست جمهوري امريکا براي بهبود آموزش ويژه مورد بررسي مجدد قرار گرفت، والدين بايد در رابطه با آموزش فرزندان استثنايي خود، داراي اختيارات و قدرت تصميمگيري باشند.
کانادا:
حق کودکان در زمينهي برخورداري از آموزش، در منشور حقوق و آزاديهاي کانادا (1982) (Canadian Charter of Rights & Freedoms) به خوبي روشن شده است. بر طبق اين منشور همهي افراد در چارچوب قانون، حق برخورداري از درمان و آموزش را دارند و هيچ ناتواني و معلوليتي، نميتواند عاملي براي تبعيض در اين زمينه باشد. منشور حقوق و آزاديهاي کانادا، عيناً يا در سطح همهي ايالتها اجرا ميشود و يا ايالتها داراي قوانيني هستند که برگرفته از اين منشور است و آموزش اجباري را براي همهي کودکان داراي نيازهاي ويژهي آموزشي به شيوهاي فراگير، ميسر ميسازد. از آنجا که کانادا گذشته از منشور حقوق و آزادي ها، فاقد قانونگذاري يکپارچه و سرتاسري براي تعيين چگونگي خدمات آموزشي است، سياستگذاريهاي لازم براي تأمين آموزش استثنايي در حيطه 10 ايالت و سه منطقه به طور مجزا انجام ميشود. اين سياستگذاريها عليرغم برخي تفاوتهاي ظاهري، در خطوط کلي خود، مانند اجباري بودن آموزش و رجحان آموزش تلفيقي، برنامهي آموزشي انفرادي براي کودکان داراي نيازهاي ويژه و مشارکت والدين در امر سنجش و ثبت نام کودکان، با يکديگر همسانند.
در ايالت اونتاريو بر اساس مطالعهي هياتي از خبرگان آموزش ويژه، براي تامين بودجهي مدارس با توجه به دو مؤلفهي هزينهي آموزش هر دانشآموز داراي نياز ويژه و سپس هزينهي حمايتهاي ويژه براي دانشآموزاني که نيازهاي آموزش جدي دارند و خودکفا نيستند، تامين ميگردد.
بين سالانهي 2001 و 2004 حمايتهاي ويژه دو برابر شد و از سرانهي 27000 دلار کانادا به 54000 دلار افزايش يافت. به نحويکه در سال 2003 دو سوم هيات امناي مدارس بخشي از بودجهي افزايش يافته را پسانداز کردند.
در ايالت برتيشين کلمبيا تامين بودجه به پيش نيازهاي بهبود شرايط آموزش کودکان داراي نيازهاي ويژه تاکيد ميشود. اين پيش نيازها به کاهش تعداد دانشآموزان هر کلاس براي يکپارچهسازي دانشآموزان داراي نيازهاي ويژه در کلاس عادي، افزايش بودجه براي تامين نيازهاي ويژه، افزايش بودجه براي آموزش زبان انگليسي به عنوان زبان دوم در اين ايالت فرانسوي زبان، تامين بودجه براي بهکارگيري متخصصين و مشاورين و تامين بودجه براي حمايت از کودکاني که در فقر زندگي ميکنند، مربوط است.
همچنين در ايالت اونتاريوي کانادا تعديل انتظارات آموزشي در برنامهريزي درسي به فرايند تغيير در سطوح آموزشي متناسب با پايهي تحصيلي اشاره دارد، که طي آن سطح آموزش در يک درس يا دورهي خاص به نحوي تغيير مييابد که با نيازهاي يک دانش به خصوص هماهنگي داشته باشد. طي اين فرايند ممکن است تغييرات قابل ملاحظهاي در تعداد يا پيچيدگي انتظارات آموزشي متناسب با پايهي تحصيلي ايجاد شود. هنگامي که انتظارات متناسب با پايهي تحصيلي تعديل ميشود، برنامهي آموزش انفرادي (IEP) دانشآموز بايد سطوح دانش و مهارتهايي را که انتظار ميرود، او در پايان دوره بدانها دست يابد، به وضوح مشخص کند و ميزان تفاوتهاي موجود بين انتظارات فعلي و انتظارات متناسب با پايه تحصيلي مورد نظر، درآن ذکر شود. مشارکت والدين در تدوين برنامه آموزش انفرادي ضروري است و لازم است که قبل از اجراي هر يک از بندهاي برنامه، رضايت آنان جلب شود. اين برنامه مبتني بر رويکرد آموزش فراگير در تامين نيازهاي فردي هر دانشآموز در کلاسهاي عادي ارائه ميشود.
ادامه دارد...
نظرات