اشاره:
آنچه كه در پي ميآيد، ويرايش نخست دومين بخش از مقالهي «ارزش شناسي» از مجموعهي مقالات آشنايي با مفاهيم علوم اجتماعي، ويژهي خبرنگاران سياستي و سياست پژوهاناجتماعي ست كه در سرويس مسائل راهبردي دفتر مطالعات خبرگزاري دانشجويان ايران تدوين شده است.
سرويس مسائل راهبردي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، به دنبال بررسي موضوع مهندسي فرهنگي و اهميت هدايت و راهبري ارزشها در اين زمينه به بررسي اين مفهوم ميپردازد.
در اولين بخش از اين مقاله به ارائهي تعاريف مختلف از ارزش و تمايز دو مفهوم ارزش و قضاوت ارزشي پرداخته شد، در اين بخش به بررسي ارزش از ديدگاه روانشناختي ميپردازيم.
ارزش از ديدگاه روانشناسي
از جمله پژوهشگراني كه درباره ارزش نظريات متفاوتي ارائه كردهاند، روانشناسان هستند. يكي از مكاتب عمدهي روانشناسي كه توجه عمدهاي به ارزش نموده است، مكتب انسانگرايي ( humanism) است كه پس از ارائهي تعاريف ارزش از ديدگاه روانشناسي، به آن خواهيم پرداخت.
برداشتهايي از مطلوبيتها
تري يانديس Triandis از جمله روانشناساني است كه به تعريف ارزش پرداخته است. او با قائل شدن به تمايز ميان ارزش و مطلوبيت، معتقد است مطلوبيتها موقعيت ممكن جهان هستند، ارزشها اصولي هستند كه زندگي ما را هدايت ميكنند. جهتگيريهاي ارزشي برداشتهايي از مطلوبيتها هستند. ارزشها انسانها را به سوي جنبههايي از محيط كه بايد به آنها توجه شود و همچنين اهدافي كه بايد به آنها برسند، هدايت ميكنند. ارزشها در عين حال ملاكهايي فراهم ميكنند كه مر دم ميتوانند براي ارزيابي رفتار خود و ديگران از آن بهره گيرند(تري يانديس، 1378).
نگرشهايي معطوف به اهداف و نه وسيلهها
ميلتون روكيج ارزش را نگرشي بنيادي درباره برخي شيوههاي گسترده رفتار از قبيل شهامت، شرافت و دوستي يا بعضي حالات شبه هدف هستي مانند رستگاري، آزادي و خودشكوفايي (Self – fulfillment) ميداند. از اين قرار، ارزشها نوعي نگرشاند اما به هدفها اطلاق ميشوند نه به وسيلهها. مثلا فردي كه نگرش مثبتي نسبت به پول دارد ممكن است در توجيه آن بگويد كه با داشتن پول ميتوان بازنشسته شد و بازنشستگي به او اين امكان را ميدهد كه درس موسيقي بياموزد و موسيقي بنا به تعريف روكيج ارزش محسوب نميشود زيرا در حكم وسيلهاست نه هدف، يعني وسيلهاي براي رسيدن به ارزش خودشكوفايي.
توجيه گر چرايي رفتار
موراي، ارزشها را در كنار نيروهاي عاطفي يكي از عوامل تحركبخش شخصيت تلقي ميكند و مفهوم ارزشها را قدر و قيمت يا قدرتي ميداند كه هر كس ممكن است در امور ببيند. در نظر موراي "نيروهاي عاطفي توجيهگر چگونگي رفتار هستند و ارزشها توجيهگر چرايي آن." از جمله مصداقهايي كه وي براي ارزشها عنوان ميكند عبارتند از: سلامت بدن، قدرت اراده و تصميم، صحبت دوسويه، ارزشهاي هنري و ... كه با نيروهاي عاطفي مانند ساختن و آفريدن، نگاه داشتن، به دست آوردن و نظاير آن آميخته شده و در شكلدهي رفتار، موثر واقع ميشوند(موراي، 1379).
هادي گزينش يا ارزيابي رفتار
شوارتز(Schwartz) با الهام و الگوبرداري از روكيج ارزشها را همچون مفاهيم يا باورهايي تعريف ميكند كه به رفتارها و يا موقعيتهاي پاياني مطلوب منجر ميشوند، به موقعيتهاي خاص برتري ميبخشند، گزينش يا ارزيابي رفتار و حوادث را هدايت ميكنند و به واسطه اهميت نسبي منظم ميشوند(تري يانديس، 1378).
نيازهاي اساسي
مازلو كه نظريه پرداز بزرگ مكتب روانشناسي است و نظريهي او پايه و اساس بسياري از نظريات در عرصه روانشناسي اجتماعي و انواع گرايشهاي جامعهشناسي ست، ارزشها را برآمده از نيازهاي اساسي انسان ميداند و آنها را در سرشت آدمي جستجو ميكند. او ارزشها را سلسله مراتبي ميداند كه هر يك نسبت به ديگري در اولويت قرار دارد.
وي درك حيات انساني را اساسا در گرو توجه به ارزشها و والاترين آرزوهاي انساني مانند كمالجويي، خودشكوفايي، سلامت، هويت، استقلال و تعالي ميداند كه در قالب نيازهاي اساسي در درون سرشت انسان نهفته است و با ارضاء اين نيازهاي اساسي در صورت همراهي با نوعي ايمان و تعهد، نظامي از ارزشهاي فردي متبلور ميگردد. همانطور كه گفته شد سلسله مراتب نيازهاي مازلو منشا الهام بسياري از نظريهپردازي در زمينه سلسله مراتب ارزشها گرديده است، آلپورت در حوزه روانشناسي و اينگلهارت در حوزه سياسي. در شكل زير هرم طبقهبندي نيازهاي مازلو آمده است (مازلو، 1372)
برحسب نظر مازلو، ارضاي هر يك از نيازهاي عاطفي، شناختي، بياني و زيباييشناختي انسان يك ارزش به شمار ميرود. مازلو از جمله كساني است كه ارزش را مترادف نياز ميداند، از اين منظر ارزش اساس بيولوژيك دارد و بر نيازهاي اساسي مبتني است و نيازهاي اساسي همان چيزهايي هستند كه ارگانيسم و نظام انتخابهاي او را شكل داده و تعيين مينمايد و به مثابه ارزشهاي زيستي است كه به مرور، همزمان با رشد فرد به ارزشهاي اجتماعي تغيير مييابد.
بازنمايي شناختي نيازهاي فرد يا جامعه
روكيج و برخي ديگراز روانشناسان از جمله منتقدان مازلو بودند، كه معتقدند ارزشها در واقع بازنماييهاي شناختي نيازهاي فرد يا جامعه هستند و تنها در نزد انسان ديده ميشوند.
انگيزه
در برخي مكاتب روانشناسي ارزش مترادف انگيزه نيز به كار رفت. ارزش به مثابه آرمان، هدف يا حقيقت از بعضي جهات جدا از شخص است، خصوصا وقتي كه ارزش جنبهي جمعي داشته باشد زيرا به عنوان يك محرك ميتواند و يا بايد بر انگيزههاي افراد موثر واقع شود، اما انگيزه برعكس، خود محصول مجموعهاي از نيازها، فشارها، خواستها، آگاهيها و ناآگاهيهايي است كه شخص را به حركت و جنبش وا ميدارد. با وجود اين تفاوت برخي از روانشناسان ارزش را به مثابه انگيزه ميدانند. بنكستن و فدر(1997) از جمله اين افراد هستند. فدر ارزشها را به مثابه ساختاري متضمن و وجدان و موقعيت كنوني فرد و مشتمل بر چيزهاي خوب يا بد و مثبت و منفي ميداند و معتقد است كه با فرضيه شناختي انگيزش، همخواني دارد؛ مبني بر اينكه انگيزههاي افراد، آنان را به سوي آنچه مثبت است سوق ميدهد و از آنچه منفي است دور ميسازد. فدر معتقد است «تصور ما از ارزشها» در واقع گروهي از انگيزههاست (خليفه، 1378).
در مقابل اين ديدگاه راك. ايچ. ام معتقد است كه ارزشها مانند انگيزهها صرفا فشارهايي براي جهتدهي به رفتار خاص نيستند، بلكه نظامي از افكار و تصورات جهت دهنده رفتار در پس انگيزههاست. برخي افراد مك كله لند را نيز پيرو اين ديدگاه ميدانند و ميگويند كه انگيزهي موفقيت در نظريه مك كله لند يك ارزش است در حالي كه انگيزه موفقيت مككلهلند به عنوان جنبهاي از شخصيت تلقي ميشود، تئوري وي نه موفقيت را به عنوان ارزش مورد سنجش قرار ميدهد و نه نياز به موفقيت را در ارتباط با مسائلي خاص ارزيابي ميكند، بلكه تئوري مذكور وضع رواني عمومي فرد را در كليه وضعيتهاي رقابتي، به منظور دستيابي به موفقيتي برتر مورد بررسي قرار ميدهد (روشه، 1366).
رفتارهاي مطلوب
چارلز موريس و آدلر (1956) از جمله كساني هستند كه در مكتب روانشناسي، ارزشها را به منزلهي رفتار در نظر ميگيرند به طوري كه چارلز موريس ارزشها را رفتارهاي گزينشي و مطلوب ميداند. رفتارهايي كه از انسان سرميزند اگر از درجه مطلوبيت برخوردار باشد ارزش است، همچنين آدلر معتقد است كه ارزشها را ميتوان در يكي از معاني زير تصور كرد:
ـ چيزهاي مطلقي كه داراي هويت مستقل هستند.
ـ مفاهيمي كه از راههاي نيازهاي زيستي فرد و باورهايي كه به آن پايبند است، حاصل ميشوند.
ـ شامل موضوع يا اشياء مادي و غيرمادي هستند.
ـ مساوي و همگن با فعل يا رفتار هستند.
همانطوري كه آدلر در تعريف بالا نشان داده است، وي ارزش را مساوي رفتار ميداند.
اسكات (1965) از جمله كساني ست كه به نقد ديدگاه آدلر پرداخته است. او معتقد است اگر ارزشها مفهومي مترادف با رفتار تلقي شوند، مشخص نميكند كه نوع رفتاري را كه فرد انتخاب ميكند بر چه اساسي است، آيا عملي است يا صرفا يك لفظ است. بنابراين ارزشها مفهومي تجريدي تر از رفتارها هستند و متضمن معيارهايي بوده كه موجب ترجيح دادن بر اساس آنها ميشوند. بدين ترتيب گرايشها و رفتارها هر دو حاصل رويكردهاي ارزشياند و نميتوان ارزش را همگون و مساوي رفتار دانست.
ميل
در مكاتب روانشناسي برخي از افراد هستند كه ارزش را به مثابه ميل در نظر گرفتهاند. پري (1982) با طرح فرضيه عام در ارزشها، ارزشها را در تطابق با مفهوم ميل يا گرايش ميبيند و در اينباره معادله زير را مطرح ميسازد:
ارزش ميلي = ميلي كه آن را مورد توجه قرار ميدهد؛ يعني آنجا كه ارزش، نتيجه وجود يك ميل به چيزي خاص است اگر آن چيز موضوع ميل باشد، داراي ارزش است.
در نظر آلپورت و فرتون نيز ارزشها چيزي جز كششهاي خاص به سوي چيزها يا موقعيتها و يا اشخاص نميباشند. فرونديزي در موافقت با پري معتقد است «ارزشها همخواني و همگني با آن چيزي است كه آن را ترجيح ميدهيم و يا به آن ميل و رغبت داريم و نمايانگر كانون علاقه و ميل ماست.»
ترجيحات اجتماعي
آيزنك H.Eysench در نقد نظرات پيشگفته در مورد مترادف بودن ارزش با ميل معتقد است كه ميل آن چيزهايي را شامل ميشود كه براي فرد جاذبه است، اما ارزشها در واقع نمايانگر آراء و ترجيحاتي است كه به موضوعهاي اجتماعي مربوط هستند. چايلد نيز همين اعتقاد را دارد. او ميل را غالبا به ترجيحات شغلي مرتبط ميداند و ارزش را امري ميداند كه به موضعهاي اجتماعي، سياسي، ديني و اخلاقي ناظر است. بنابراين ميل يكي از جلوههاي متعدد ارزش است و محدودتر از ارزش و به ندرت ميتوان گفت كه ميل داراي ويژگي وجوب و معيار كه از وجوه مميزه ارزشهاست، ميباشد. همانطور كه در تعاريف و نظريات فوق مشاهده ميشود، در مكتب روانشناسي ارزش در فرد تحليل ميشود يعني كانون توجهي آنها فرد است، لذا در مكتب روانشناسي وقتي سخن از ارزش گفته ميشود بيشتر ارزشهاي فردي مدنظر است. برخلاف جامعهشناسان كه بر ارزشهاي اجتماعي تاكيد دارند، روانشناسان توجه خود را به ويژگيهاي فردي ارزش متمركز ميكنند (خليفه، 1378).
تدوين: مختار نائيجي
دانشجوي كارشناسي ارشد جامعه شناسي دانشگاه تربيت مدرس تهران
خبرنگار علوم اجتماعي سرويس مسائل راهبردي ايران
ادامه دارد...
نظرات