به گزارش ایسنا، روزنامه «فرهیختگان» در گزارشی آثار سیاستزده و ماقبل نقد را که به موفقیت در اُسکار رسیدهاند بررسی کرده و نوشته است:
بالاخره نامزدهای نودوهفتمین دوره اُسکار هم مشخص شدند. در میان انتخابهای اعضای «آکادمی علوم و هنرهای سینما» بودند فیلمهایی که به سیاسی بودن اسکار امسال هم صحه میگذاشتند و این مسئله را پررنگ میکردند. شاید بسیاری این تصور به ذهنشان خطور کند که اسکار و برگزیدگانش در طول دورههای متمادی همواره سیاسی بودهاند و هیچوقت انتخاب فیلمها و آثار با متر و معیار سینمایی صورت نگرفته است، ولی اینچنین نیست. اگرچه، دیدگاه تصمیمگیرندگان صنعت سینمای آمریکا هم چندان فاصلهای با سیاستمداران ایالاتمتحده در دو طیف جمهوریخواه و دموکرات ندارد ولی آنها در اغلب دورهها حداقل ظاهر امر را رعایت میکردند و به آثاری که تبدیل به «سینما» نمیشدند جایزه نمیدادند و تحویلشان هم نمیگرفتند. در واقع توجه هالیوود و جوایز سالانهاش به فیلمها دور از یک شکل صنعتی و تلاقی آن با هنر سینما نبود و اگر هم میخواستند فیلمی در راستای اهداف امپریالیستی آمریکا تولید کنند و به آن جایزه بدهند شیوه پرداخت به ماجرا برایشان بسیار اهمیت داشت. جایزه اسکار بسیار بیشتر از فستیوال کن به «صنعت سینما» بها میدهد و برخلاف جشنواره «برلین»، «ونیز» و... بهصورت آشکار سیاسی و مضمونزده نیست. باتوجه به تمام این موارد اما اسکار هم در سالهای اخیر فرمان از دستش در رفته و سیاستهای پشت انتخابهایش را به جلوی صحنه آورده است. در این گزارش میخواهیم به بهانه حضور فیلم «دانه انجیر معابد» در میان نامزدهای رشته بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان به فهرستی از آثار سیاستزده و ماقبل نقد که به موفقیت در اسکار -چه در میان نامزدها و چه در بین برندگان- رسیدند اشاره کنیم.
آرگو
بالاخره آمریکاییها باید فکری به حال ایگوی متورم تاریخیشان در رابطه با تسخیر لانه جاسوسی توسط دانشجویان پیرو خط امام میکردند و پس از گذشت سالها پشت دوربین قرار میگرفتند تا خلأ روایت درمورد این اتفاق تاریخی را به سبک خود پر میکردند. قرعه فال به نام «بن اَفلِک» کارگردان و بازیگر مشهور هالیوودی افتاد و او پشت دوربین فیلم موردنظر، یعنی «آرگو» قرار گرفت. این اولینبار بود که ماجرای لانه جاسوسی و تسخیر آن توسط دانشجویان در مرکز ساختار روایی و بصری موجودیتش را به اثبات میرساند و آمریکاییها این فرصت را داشتند تا بهواسطه اشرافشان بر تکنیک اثری درخور توجه را ساخته و آماده نمایش کنند، اما «آرگو» آنطور که اعضای آکادمی و هالیوودیهای عموماً دموکرات انتظار داشتند موفق نبود و نظر اغلب منتقدان را هم به خود جلب نکرد. اما «هشتادوپنجمین دوره جوایز اسکار» برای سازندگان این اثر بسیار خوشیمن بود، چون آنها در هفت رشته نامزد شدند و اسکار بهترین تدوین، بهترین فیلمنامه اقتباسی و از همه مهمتر جایزه بهترین فیلم را برای «جرج کلونی»، «بن اَفلِک» و «گرنت هسلوف» بهعنوان تهیهکنندگان مشترک اثر دریافت کردند. بدون تعارف، «آرگو» اگر میخواست جایزهای در اسکار نصیبش شود با اغماض فقط باید به حضور موفق در شاخه بهترین تدوین چشم میدوخت ولی به لطف دولت دموکرات آمریکا در آن زمان و نقش برجسته میشل اوباما در برگزاری نمایش بیمایه و کودکانه پایانی برای اعلام نام بهترین فیلم و استفاده از اعتبار «جَک نیکلسون» بن افلک هم توانست به هر ضرب و زوری که شده نام خودش را وارد تاریخ هالیوود کند. فیلم در شرایطی مهمترین جایزه آن دوره اسکار را به دست آورد که «کوئنتین تارانتینو» برای «جانگوی رها از بند»، «استیون اسپیلبرگ» برای «لینکلن»، «زندگی پای» ساخته «آنگ لی»، «دیوید او. راسل» برای «دفترچه اُمیدبخش»، «عشق»، ساخته «میشائیل هانِکه» و... بهمراتب شرایط بهتری برای انتخاب شدن داشتند چون مسئلهشان را تبدیل به سینما کردند و از نظر مردمی که به تماشای آنها نشستند جذابتر بودند. امروز با نگاه به فیلمهای منتخب اسکار در سال ۲۰۱۲ درمییابیم که کسی حرفی از آرگو نمیزند ولی جانگوی رها از بند یا ملودرام جذابِ دیوید او راسل کماکان در کانون توجه مخاطبان عادی و حتی جدیتر سینما قرار دارند. فیلم هم از طرف منابع ایرانی و هم از طرف منابع عموماً آمریکایی به دروغ متهم شد، اتهامی که گذشت زمان درستی آن را مشخص کرد و باعث شد تا اثر کمکم به دست فراموشی سپرده شود.
اُسکار نژادپرست است؟
جریانهای چپ فرهنگی، ووکها، اقلیتهای نژادی و جنبشهای هویتطلب جنسی در این سالها همواره منتقد جوایز اُسکار بودهاند و بارها به این مسئله اشاره کردند که برگزارکنندگان این مراسم بههیچوجه سهمی برای آنها در میان برندگان و نامزدها قائل نمیشوند، پس باید این مسیر متوقف و طرحی نو آغاز شود. از این منظر برگزاری هشتادونهمین دوره اسکار یک نقطه عطف اساسی محسوب میشود، چون با ورود ترامپ به کاخ سفید حملهها به هالیوود و صنعت آمریکا برای جدی گرفتن حقوق ازدسترفته این جماعت اوج گرفت و درنهایت نتیجه هم داد. آنها میخواستند در دوران ریاستجمهوری یکی از نژادپرستترین روسای جمهور آمریکا از اسکار بیشترین استفاده را به نفع خود و جریانشان ببرند و جای پایشان را سفت کنند. وقتی «ازرا ادلمن» تهیهکننده و کارگردان رنگینپوست برای دریافت جایزه اسکار بهترین مستند برای فیلم «او. جی. ساخت آمریکا» به روی صحنه آمد عنوان کرد که جایزهاش را به همه قربانیان خشونت پلیس و بیعدالتیهای نژادی موجود در ساختار آمریکا اهدا میکند. اعتراض اقلیتهای نژادی و همینطور جنسی در هشتادوهشتمین دوره اسکار سبب شد تا اعضای آکادمی خیلی راحت به تغییرات جدی در دوره بعدی واکنش مثبت نشان دهند و از میان ۲۰ بازیگر نامزدشده در رشتههای مختلف بازیگری، هفت نفر به اقلیتهای نژادی اختصاص پیدا کند. درواقع سهمیهبندی جوایز در دوره هشتادونهم اسکار وارد فاز جدیدی شد و صاحبان آثار و کمپانیهای هالیوودی برای کسب مجسمه طلایی اسکار به مضامین فیلمها بیشتر از فرم و ساختار سینمایی اهمیت دهند. البته این تنها دلیل کافی برای سیاسی دانستن مراسم اسکار در آن سال نبود و حوادث دیگری هم در این میان رقم خورد که در ادامه به آن میپردازیم اما باید به این نکته در این لحظه اشاره کنیم که اگر سینمای آمریکا نژادپرست است _که هست_ این اتفاق نباید در انتخابهای اسکاری خودش را نشان دهد و به شکل تبعیض مثبت به نفع افرادی که بالاتر از آنها نام بردیم ظهور و بروز پیدا کند.
فروشنده
یکی از شگفتیهای هشتادونهمین دوره اسکار در بخش خارجی آن رخ داد. جایی که «فروشنده» اصغر فرهادی در میان بهت بسیاری برنده مجسمه طلایی شد و کارگردانش را برای مرتبه دوم رستگار کرد. فروشنده در حالی اسکار رشته خارجیزبان اسکار آن سال را دریافت کرد که منتقدان و اعضای آکادمی شانسی برای آن قائل نبودند ولی ترامپ در این میان به کمک فرهادی آمد و فروشنده را به بهترین فیلم این بخش تبدیل کرد. فرهادی به بهانه صدور فرمان منع ورود مسلمانان به آمریکا از طرف ترامپ به آمریکا نیامد ولی آکادمی برای دهنکجی به رئیسجمهور فروشنده را بهعنوان برنده بهترین اثر غیرانگلیسیزبان معرفی کرد. فروشنده درحالی برنده اسکار شد که همه متفقالقول، «تونی اردمان» و «مردی به نام اوه» را انتخاب شایستهتری برای این بخش قلمداد میکردند.
همهچیز، همهجا، به یکباره
نودوهفتمین دوره مراسم اُسکار هم با یک انتخاب بحثبرانگیز در یادها ماند. فیلم پرسروصدای «همهچیز، همهجا، به یکباره» بهکارگردانی «دانیل کوان» و «دانیل شاینرت» درحالی جوایز اسکار در آن سال را درو کرد که کمتر کسی در بدو امر احتمال موفقیت این فیلم در فصل جوایز سینمایی را پیشبینی میکرد، اما فیلم با ایده شعاری نجات جهان بر پرده ظاهر شد ولی فقط توانست با ضرب و زور شعار و طرح بیانیه در متن تصویر گلیمش خودش را از آب بیرون بیاورد و کلی جایزه و تحسین بیخودی نثارش شود. «همهچیز، همهجا، به یکباره» با فروش ۱۴۳ میلیون دلاری با احتساب بودجه ۱۴ میلیون دلاری خوب عمل کرد ولی همهچیز برای این اثر در اسکار رقم خورد. فیلم در آن دوره اسکار هفت جایزه، اعم از «بهترین فیلم»، «بهترین کارگردانی»، «بهترین بازیگر نقش اول زن»، «بهترین بازیگر نقش مکمل مرد»، «بهترین بازیگر نقش مکمل زن»، «بهترین فیلمنامه غیراقتباسی» و «بهترین تدوین» را به دست آورد و رسما در این رقابت هیچ شانسی برای دیگر آثار باقی نگذاشت! «همهچیز، همهجا، به یکباره» درحالی مطرح شد که برای بار دیگر، دست افرادی همچون «استیون اسپیلبرگ»، «باز لورمن»، «ادوارد برگر» و «مارتین مکدونا» از کسب جوایز مهم اسکار کوتاه ماند و آنها نتوانستند شیوه بیان سینماییشان را با مضمونزدگی به نظر اعضای آکادمی تحمیل کنند. بحث درمورد خوب بودن یا بد بودن کیفیت فیلمها نیست، بلکه بحث درمورد سینما بودن یا سینما نبودن تصاویر متحرک است. آثاری از قبیل «باربی» و «همهچیز، همهجا، به یکباره» اگرچه از رنگ و لعاب و اکت خوبی برخوردارند ولی به دلایل متعدد در حد حرف، مضمون و پیامی که قصد انتقال آن به مخاطب را دارند باقی میمانند و چیزی به تماشاگرشان اضافه نمیکنند.
*بازنشر مطالب دیگر رسانهها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان میباشد.
انتهای پیام
نظرات