قرارمان با هنرمند سنگتراش سنگهای قبر، محل کارگاهش در گورستان ارامنۀ اصفهان بود؛ سنگتراشی که متولد سال ۱۳۲۶ در محلۀ نظر غربی اصفهان است و بعدها به خیابان خاقانی و محله تبریزیها آمد و مدتی هم هست که در کوچه صفوی روزگار میگذرانَد؛ اما بخش عمدۀ حضورش در گورستان است. او سنگتراشیِ سنگق برهای این گورستان را در کودکی شروع کرد و تا این لحظه همچنان هنرمندانه بر روی این سنگها میسازد و میپردازد.
استاد سورن میناسیان دربارۀ ورودش به این حرفه میگوید: «بچه بودم و با گِل سرخ بازی میکردم که خیلی در دسترس بود. گِل را صاف میکردم و به رنگ قهوهای درمیآمد و با آن چیزهایی را میساختم. یک روز به من گفتند که «سنگتراش میشوی؟» و من هم گفتم «میشوم»؛ بهاینترتیب آمدم به این کار و ماندگار شدم.»
از استاد خواستیم نقطۀ شروعمان مزار یحیی باشد. هوهانس آبکاریان، مشهور به «یحیی تارساز» که تارهایش اشرف تارها بود.
یحیی، زادۀ ۱۲۵۴ خورشیدی در اصفهان و فرزند خاچیک نجارباشی، بود و از کودکی با تار و سایر وسایل موسیقی آشنا شد. سپس خودش شروع به ساختن تار کرد و ابتدا از الگو و اندازۀ تار استاد فرجالله استفاده کرد، اما با کمی تغییر و تصرف در این ساز، زیبایی و صدای آن را بالا برد. نحوۀ ساختن کاسه، تراش داخل کاسه، نحوه نصب دسته به کاسه، تناسب کاسه بزرگ به کاسه کوچک، تناسب کاسه به دست، از مهمترین ویژگیهای تارهای استاد یحیی بود که بعدها نامش را روی تارهایش حک کرد و البته وقتی او خرکی را برای اولین بار امتحان میکرد و ازنظر صدادهی مناسب بود دیگر آن را تغییر نمیداد و آن خرک را برای همیشه روی تار نگه میداشت. استاد یحیی تارساز در ۲۸ بهمن ۱۳۱۰ در سن ۵۶ سالگی درگذشت.
مزار یحیی به کارگاه سورن نزدیک بود و آن را خیلی زود نشانمان داد و چنین گفت: «خانمی به نام مریم اطمینان برای مزار یحیی خیلی زحمت کشید و چندین بار به اینجا آمد. سنگ مزار یحیی را به من سفارش دادند و من هم آن را ساختم. بعدهم با چند نفرِ دیگر آمدند و سنگ را نصب کردند چون مزار یحیی سنگی نداشت.»
استاد سورن درست میگوید؛ مزار یحیی داستان جالبی داشت. بعد از مرگ یحیی تارساز اختلافاتی میان خانوادهاش ایجاد شد و مزارش بدون سنگ باقی ماند، تا اینکه سالها بعد یعنی سال ۱۳۸۳ خورشیدی بانویی که مریم اطمینان نام داشت به راهنمایی استادش حمید سکوتی برای شناسایی محل دفن یحیی و بهعنوان تحقیق دانشگاهی راهی اصفهان شد و تلاشهایش نتیجه داد و مزار یحیی که سنگی نداشت با دستان هنرمند استاد سورن میناسیان، آشنا شد و سنگی شایستۀ بر مزارش نصب شد.
با استاد سورن همراه میشویم و از مزار لئون میناسیان سراغ میگیریم. سنگ مزاری که مانند کتابی قطور طراحیشده و بهخوبی نشاندهندۀ تلاشها و پژوهشهای استاد لئون میناسیان است. استاد سورن نیز به همین موضوع اشاره کرد و گفت: «پسر لئون از من خواست که سنگ مزار پدرش را مانند یک کتاب بسازم، من هم همین کار را کردم.»
لئون میناسیان، نویسنده، پژوهشگر، نقاش، نوازنده، کتابشناس، تاریخنگار و مترجم ایرانی بود و حدود ۹۰ کتاب به زبان ارمنی و ۲۰ کتاب به زبان فارسی و دهها مقاله نوشت که از این میان میتوان به «تاریخ سیصد و پنجاهساله ارامنه فریدن» و «تاریخ ارمنیان جلفای اصفهان در یکصد و چهل سال اخیر» اشاره کرد.
وی که در سال ۱۲۹۹ در روستای خویگان علیا در شهرستان فریدونشهر متولد شد. او تحصیلکردۀ دبیرستان ادب بود و بعدها مدت ۱۰ سال نیز در مدرسه دوران ابتداییش یعنی خویگان نیز تدریس کرد و همزمان چند سال مدیریت دبیرستانهای روستاهای فریدن را به عهده داشت. تأسیس کتابخانه آبوویان، تدریس در مدارس ملی ارامنه جلفا، سرپرستی افتخاری موزه ارامنه جلفا و مدیریت چاپخانه جلفا و مسئولیت کتابخانه کلیسای وانک اصفهان نیز از دیگر فعالیتهایی استاد لئون بود.
او همچنین ۱۳۷۷ از سوی مرکز بیوگرافی بینالمللی کمبریج انگلستان و مرکز بیوگرافی کارولینای جنوبی آمریکا بهعنوان مرد سال شناخته شد و دو مدال سورپ مسروپ به نام مسروپ ماشتوتس مخترع خط ارمنی و یک مدال سلطنتی از کاتولیکسخانه سیلیسی لبنان را نیز خورشیدی دریافت کرد. لئون میناسیان در ۱۲ دیماه ۱۳۹۱ در محله جلفای اصفهان درگذشت و در این گورستان به خاک سپرده شد.
به استاد سورن میگویم، «مزار یسایی شاجانیان هم همینجاست.» او تأیید میکند و ما را به سمت مزار او هدایت میکند که بازهم دستان استاد سورن، سنگش را حجاری کرده است. این نقاش ارمنیتبار سال ۱۳۱۸ خورشیدی در جلفای اصفهان زاده شد و آبراهام گورگنیان، مینیاتوریست شهیر ارمنی، وقتی به مزار یسایی میرسیم، استاد سورن میگوید: «این نقاش بزرگ، یسایی شاجانیان است که سال ۱۹۳۹ متولد شد و سال ۱۹۸۷ فوت کرد. این طرح را خودِ یسایی کشید و گفت این را برای من پیاده کن»
خانواده یسایی را ترغیب کرد تا شرایط تحصیل او در هنرستان زیبای اصفهان را فراهم آورند؛ اما درواقع این زاغگوش هوانسیان، زنعموی هنردوست و بافرهنگ یسایی بود که به توصیه گورگنیان عمل کرد و او را در هنرستان ثبتنام کرد و بهاینترتیب یسایی از محضر استادانی مانند رستم شیرازی و حاج مصورالملکی بهرهمند شد. او با استاد یرواند نهاپتیان نیز ارتباط زیادی داشت.
استاد یسایی بعد از پایان تحصیلاتش در هنرستان هنرهای زیبا، عازم لبنان شد و در این دورۀ دوساله، ترمیم تابلوی مریم مقدس و حضرت عیسای کودک،که زینتبخش محراب کلیسای گریگور مقدس در جاثلیق نشین آنتیلیاس بود را به انجام رساند. همین موضوع باعث شد که اسقف اعظیم یغیشه ترتریان، خلیفه وقت بیت المقدس، یسایی را برای ترمیم نقاشیهای خلیفهگری به بیت المقدس ببرد.
استاد یسایی شاجانیان بعد از دو سال به ایران بازگشت و در سازمان میراث فرهنگی مشغول به کارشده و مأموریت مرمت نقاشیها و بناهای تاریخی اصفهان و ایران در کنار کارشناسان سازمان ایتالیایی ایزمئو، به سرپرستی روبرتو چربینو، به او واگذار شد، و بهاینترتیب یسایی در مرمت نقاشیها و دیوارنگارههای کاخ چهلستون، عمارت عالیقاپو و کلیسای جلفای اصفهان، خانه پیرنیا در نائین، نارنجستان قوام در شیراز و آثاری چند در قزوین مشارکت داشت و از سوی سازمان ایزمئو دیپلم تخصصی مرمت آثار نقاشی را دریافت کرد. او در آخرین سال عمر تدریس در دانشگاه پردیس اصفهان را پذیرفت و درنهایت سال ۱۳۶۶ درگذشت.
از استاد سورن دربارۀ یرواند نهاپتیان میپرسم و همراه با استاد، راهیِ مزارش میشویم.
استاد یرواند نهاپتیان سال ۱۲۹۶ خورشیدی در جلفای اصفهان متولد شد. شهری که او معتقد بود از خود بیخودش میکند و ناقوس کلیساها و اذان گلدستهها و شوریدگی این دو، روحش را صیقل میدهند. جلفا خانهاش بود و زندگیاش را ساختهشده از رنگ میدانست و اعتقاد داشت که زندگی بدون رنگ و بدون هنر، تاریک و بیمفهوم است.
یرواند نقاشی را از ۷ سالگی شروع کرد و با آمدن پروفسور پوپ سرکیس خاچاطوریان و الکساندر نرسسیان هنرمند ارمنی ایتالیایی به ایران، یرواند از حضورشان بهرهمند شد و سپس بهطور تخصصی به نقاشی با آبرنگ پرداخت و تا آخر با همین شیوه کار کرد و شهره عالم شد. او همچنین حدود ۳ سال از محضر استاد حاج مصورالملکی بهرهمند شد و به آموزش مینیاتور پرداخت، بهطوریکه از یرواند تعدادی اثر قلمگیری به شیوه مصورالملکی باقیمانده است. یرواند همچنین در شناخت آثار باستانی مطالعه بسیار داشت و یکی از کارشناسان برجسته سکههای باستانی ایران بود. او بعدها خط نستعلیق و کوفی را نیز فراگرفت و اغلب با قلم آهنی، خط نستعلیق را بهصورت چلیپا مشق میکرد.
استاد نهاپتیان یکی از شخصیتهای مؤثر در شکلگیری مکتب نقاشی آبرنگ معاصر اصفهان بود و بخشی از موضوعات نقاشیهایش را طبیعت بیجان، مناظر اصفهان، کارگاههای سنتی، مسگریهای، عصارخانهها، کوچ عشایر، کاروانهای رفته در کویرها، مساجد، کلیساها و بازارهای شهر اصفهان بودند.
سورن میناسیان میگوید: «سنگ مزار یرواند و همسرش را هم من ساختم؛ یرواند نهاپتیان و همسرش کاتارینه نهاپتیان.»
در هر نقطه از گورستان قدم میزدیم سنگهای بسیاری بود که ساخته و پرداختۀ ذهن و دستان استاد سورن میناسیان بودند و بارها استاد تکرار میکرد: «این را من ساختم...»؛ از سنگ مزار خاچیک باغونیان که کوه صُفه را یادآوری میکند تا کشیش آریستاکِس و همسرش، و مردمانی که حتی نام و اقوامی نداشتند و استاد سورن بدون هیچ چشمداشتی سنگ مزاری برای آنها ساخته و پرداخته بود تا سنگ مزار ارنست هولتسر که مرمت آن را به انجام رسانده بود و ...
از استاد سورن پرسیدم: «استاد، عمرتان دراز... اما برای خودتان هم سنگ ساختهاید؟»
و او خندید و گفت: «من ۲۲۰ سال زنده هستم.» و سپس ادامه داد: «بعد که مُردم اینقدر رفیق دارم که هرکدام یک گُل روی سنگم بکشند سنگم گلستان میشود.»
به کارگاه استاد بازگشتیم که نقطۀ آغازین گامهایمان نیز از همانجا بود. روی یکی از سنگهایی نشست که بر آن قلم و چکش میزد و گفت: «جای همۀ ما نهایتاً گورستان است و بس.» و ادامه داد که: «هر که آمد عمارتی نو ساخت، رفت و منزل به دیگری پرداخت.»
موقع خداحافظی نیز این شعر را به همگان تقدیم کرد:
«مخند ای نوجوان زنهار بر موی سپید من، که این برف پریشان بر سر هر بام میبارد.»
انتهای پیام
نظرات