گروههای چریکی چپگرا در ایران که سعی در براندازی رژیم محمدرضا پهلوی با شیوه چریکی داشتند، در فاصله سالهای ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۶ در ایران فعالیت میکردند، هرچند حزب توده از دهه ۱۳۲۰ مبارزات خود را به شکل هدفمند آغاز کرده بود. تمامی گروهها متعهد به مبارزه مسلحانه بودند؛ اما در ایدئولوژی تفاوتهایی با یکدیگر داشتند. اکثر آنها گرایشهای مارکسیستی داشتند؛ اما سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بهعنوان یک سازمان سوسیالیست اسلامی بنیان گذارده شده بود.
سازمانهای چریکی در نیمه نخست دهه ۱۳۵۰ فعالیت زیادی داشتند. بین سالهای ۱۳۵۲ تا ۱۳۵۴، سه سرهنگ آمریکایی، یک تیمسار ایرانی، یک گروهبان ایرانی و یک مترجم ایرانی سفارت ایالاتمتحده همگی توسط گروههای چریکی چپگرا کشته شدند. در زمستان سال ۱۳۵۴، یازده تن از این چریکها به دلیل این قتلها اعدام شدند. گروههای چب بعد از انقلاب نیز به مقابله و دشمنی با انقلاب اسلامی پرداختند و در این زمینه دست به تحرکات و ترورهای متعددی در سراسر کشور زدند که متاسفانه بسیاری از مردم کشور، روحانیون و مسئولان کشور به دست این گروهکها به شهادت رسیدند.
گروههای چپگرا در بسیاری از استانهای ایران نیز فعال بودند که یکی از این استانها استان اصفهان بود. برای بررسی فعالیت گروههای چپ در استان اصفهان با فضلالله صلواتی یکی از مبارزان قبل از انقلاب به مصاحبه پرداختیم. با این توضیح که این مصاحبه صرفا با عنوان تاریخ شفاهی گروهکهای چپ در اصفهان انجام شده و ایسنا درصدد تایید یا رد همه مطالب این مصاحبه نیست.
ایسنا همچنین در این زمینه با حجتالاسلام والمسلمین احمد سالک، اولین فرمانده سپاه در اصفهان، رئیس اسبق سازمان بسیج مستضعفین، نماینده اسبق مردم اصفهان در مجلس شورای اسلامی و عضو جامعه روحانیت مبارز گفتوگو داشته که متن آن را در روزهای آینده بر روی خروجی این رسانه منتشر خواهد شد.
فضلالله صلواتی یکی از چهرههای سرشناس انقلابی در اصفهان است که سوابق مبارزاتی بسیاری قبل از انقلاب داشته است و بارها توسط ساواک دستگیر و به زندان رفتهاست. صلواتی قبل از انقلاب در جریان یکی از دستگیریها به یزد تبعید میشود و در این شهر به عنوان مشاور آیتالله صدوقی به فعالیت میپردازد. صلواتی بعد از انقلاب به عنوان فرماندار اصفهان مشغول به کار و در دوره اول مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم اصفهان در مجلس انتخاب میشود.
یکی از گروههای چپِ شاخص که در دهه ۱۳۲۰ فعالیت خود را آغاز کرد حزب توده بود. فعالیت و تأثیر این گروه در تحولات کشور و اصفهان چه بود؟
۵۳ نفر از اهالی چپ یا همان کمونیستها در زندانهای رضاشاه بودند. وقتی رضاشاه را از ایران تبعید کردند، آزادیهای نسبی در ایران به وجود آمد، بهطوری که بگیر و ببندها تمام شد و زندانیان سیاسی آزاد شدند که این ۵۳ نفر چپگرا هم در میان زندانیان آزاد شده بودند. این ۵۳ نفر معروف شدند و تصمیم گرفتند در سال ۱۳۲۰ حزب توده را تأسیس کنند. شاید تنها حزبی که میتوان به معنای حقیقی کلمه نام حزب را بر آن گذاشت حزب توده بود. این حزب بسیار منسجم و فعال بود. بعد از مدتی خلیل ملکی و جلال آل احمد از حزب توده جدا شدند و گروههای دیگری را مانند «خط سوم» تشکیل دادند. حزب توده بسیار فعال و با قوت به کار خود ادامه داد تا اینکه سال ۱۳۲۷ فرار رسید. محمدرضا شاه در ۱۵ بهمن سال ۱۳۲۷ برای افتتاح یکی از دانشکدههای دانشگاه تهران به این دانشگاه رفته بود که توسط یکی از اعضای حزب توده به نام ناصر فخرآرایی مورد سوءقصد با سلاح گرم قرار میگیرد و از ناحیه شانه و لب مجروح میشود. در همان لحظه اطرافیان ناصر فخرآرایی بلافاصله او را کشتند تا در بازجوییها اطلاعات مهمی را از حزب فاش نکند. در این زمان بود که دستگاه قضایی شاه حزب توده را غیرقانونی اعلام کرد و بسیاری از اعضای بلندپایه این حزب را دستگیر و روانه زندان کردند.
زمان دکتر مصدق و نخستوزیری ایشان دوباره احزاب آزاد شدند و مطبوعات آزادانه فعالیت میکردند که در این مقطع حزب توده علیه مصدق و شاه فعالیت زیادی کرد و تلاشهای حزب توده بود که روحانیان و جبهه ملی را از دکتر مصدق دور کند و این تلاشهای بسیاری که تودهایها میکردند سبب شد که روحانیانِ طرفدارِ مصدق از او برگشتند و حتی در تیرهای چراغ برق نام برخی روحانیان را مینوشتند که قرار است به این تیرها آویزان شوند. به همین دلیل روحانیان وحشت کردند و کنار کشیدند.
به هر شکل تودهایها کارشکنیهای زیادی کردند بهطوری که برخی نام آنها را تودهایهای انگلیسی گذاشته بودند. تودهایها در مجلس نماینده داشتند و پس از کودتای ۲۸ مرداد دوباره حزب توده محدود شد. در سال ۱۳۳۴ حکومت شاه که متکی به آمریکا بود، ابتدا جبهه ملی را سرکوب کردند و مصدق را به زندان انداختند و سپس فدائیان اسلام را اعدام و پس از آن افسران تودهای را تیرباران کردند. حزب توده در اصفهان تظاهرات بزرگی به راه میانداخت. به خاطر دارم در سال ۱۳۳۱ تعداد تظاهرکنندگان این حزب به قدری بود که طول جمعیت تظاهرکننده از چهارراه شکرشکن تا میدان نقش جهان بود و همه تظاهرکنندگان لباس کارگری به رنگ آبی پوشیده بودند و روی بازوی آنان آرم داس و چکش نقش بسته بود. شعار تظاهرکنندگان این بود که «نفت شمال باید به شوروی واگذار شود».
آیا شما برخورد و ارتباطی با افراد حزب توده داشتید؟
بله؛ بنده در زندان اصفهان در سال ۱۳۵۱ با یک تودهای به نام علی خاوری هم بند بودم که بعدها خارج از کشور و بعد از انقلاب رئیس حزب توده بود. چند روز همراه ایشان بودم و چون مسن بود کارهای نظافت اتاق او را من انجام میدادم و خیلی، بودنِ من با خاوری طولانی نشد. بنده را به بخش پادگان منتقل کردند که در آنجا فردی به نام مهشید کیوان را دیدم که بعدها به عضویت حزب توده درآمد و سرانجام اعدام شد.
بخشی از زندان را جدا کرده بودند و گروهی را در این قسمت به نام «ساکا» نگهداری میکردند که وابسته به سازمان فدائیان خلق بودند. نام ساکا مخفف «سازمان انقلابی کمونیستی ایران» بود که الله قلی جهانگیری هم عضو همین گروه ساکا بود.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی دوباره حزب توده فعالیت خود را به شکل منسجم آغاز کرد و با برگزاری تظاهرات مختلف حمایت خود را از انقلاب اسلامی اعلام کردند، بهطوری که نام خود را حزب توده خطِ امام گذاشته بودند. این حزب روزنامههای فعالی داشت و در مجموع حزب توده با دولت موقت مخالفت میکرد و مقداری با مهندس بازرگان و نهضت آزادی مشکل داشتند. در کل با تشکلهای مذهبی مشکل داشتند. در انتخابات مجلس شورای اسلامی سه نفر از مجاهدین خلق در اصفهان کاندیدا شدند و حزب توده نیز سه کاندیدا داشت که تمام اصفهان را پر از اعلامیه کرده بودند، اما هیچ یک از این کاندیداها آرای لازم را کسب نکردند. بعد از تسخیر سفارت آمریکا برخی ادعا میکردند که این عمل توسط حزب توده انجام شده تا دولت موقت را از کار برکنار کنند. زمانی که اسدالله لاجوردی دادستان شد، ایشان با حزب توده برخورد و این حزب را منحل اعلام کرد.
قبل از انقلاب، ۹۰ نفر از فرهنگیان اصفهانی را که عضو حزب توده بودند دستگیر کردند که رهبر این افراد فردی به نام صدر بود که به آلمان فرار کرد و سپس به شکل پنهانی برای دیدن مادر و پدر خود به اصفهان آمد که دستگیر شد و در زندان در سال ۱۳۵۲ با بنده هم بند شد. صدر را ساواک مورد شکنجه قرار داده بود و بعد از انقلاب از زندان آزاد شد و در یک سانحه تصادف کشته شد. صدر مهندسی باسواد و مطلع بود و در این اواخر از حزب توده برگشته و به مذهب گرایش پیدا کرده بود.
درباره فعالیت سازمان مجاهدین خلق در اصفهان چه اطلاعاتی دارید؟
سازمان مجاهدین خلق در سال ۱۳۴۴ توسط محمد حنیفنژاد، اصغر بدیعزادگان و سعید محسن که از نهضت آزادی انشعاب کرده بودند تأسیس شد. افراد مجاهدین خلق شاگردان مهندس بازرگان بودند. خطمشی نهضت آزادی مبارزات مسالمتآمیز و غیرمسلحانه بود که افرادی در این نهضت مانند حنیفنژاد و... معتقد بودند که مبارزات مسالمتآمیز و حرف زدن دور همی تأثیری در سرنگونی حکومت شاه ندارد و تنها از طریق مبارزات مسلحانه میتوان رژیم شاه را پایین کشید. به همین دلیل این سه نفر از نهضت آزادی انشعاب کردند و سازمان مجاهدین خلق را تأسیس کردند.
اصغر بدیعزادگان که اصفهانی بود گاهی پای درس بنده در مساجد میآمد و در کل افراد زیادی از مجاهدین در این جلسات حاضر میشدند. افرادی مانند تدین و جانقربان بعدها در درگیریها کشته شدند و جواد قدیری که اصفهانی بود، بعدها با مسعود رجوی به فرانسه رفت و اکنون هم در همین کشور است. مجاهدین در جذب افراد به سازمان خود سختگیری زیادی میکردند و گاهی از بنده درباره افراد تحقیق میکردند. سمبل مجاهدین خلق مجید شریف واقفی و صمدیه لباف بودند که این افراد از شاگردان بنده بودند. در این زمان مجاهدین خلق بسیار محبوب بودند و روحانیان زیادی مانند آیتالله منتظری، ربانی شیرازی و آیتالله هاشمی رفسنجانی علاقه زیادی به این گروه داشتند، بهطوری که بسیاری از این روحانیان به دلیل کمک به مجاهدین خلق به زندان افتادند و تا سال ۱۳۵۴ این محبوبیت ادامه داشت.
مجید شریف واقفی تا روزهای آخر عمرش با بنده ارتباط داشت و در دانشگاه صنعتی شریف تحصیل میکرد که بنده پیشنهاد دادم به یاد مجید شریف واقفی نام این دانشگاه از آریامهر به صنعتی شریف تغییر کند. زمانی که دوره فوقلیسانس و دکترای خود را میگذراندم شبها برای این افراد مانند شریف واقفی درس نهجالبلاغه میدادم و دکتر سروش هم شبهای جمعه برای این افراد درس فلسفه میداد.
سال ۱۳۵۳ که از زندان آزاد شده بودم به تهران رفتم و در یکی از خیابانها که با مجید شریف واقفی قرار ملاقات داشتم در کوچهای وارد شدم که ناگهان صدای فردی را از پشت سر شنیدم که با تندی گفت: «آقایان دارن کجا میرن؟» که در لحظه اول گمان کردم ساواکیها پشت سر ما هستند که متوجه شدم مجید شریف واقفی است که با یک موتورِ بزرگ آمده بود. هرچی پول جمع کرده بودم به مجید برای کار تشکیلاتی دادم که با اصرار قبول کرد و سپس رفت و این آخرین ملاقات بنده با شریف واقفی بود.
مجید میگفت قصد دارند من را ترور کنند. سه نفر از گروه مجاهدین خلق به نامهای سعید شاهسوندی، وحید افراخته و تقی شهرام به مارکسیست گرایش پیدا کرده بودند که به همین دلیل گروه مارکسیستی مجاهدین را شکل دادند که در برابر این افراد مجید شریف واقفی و صمدیه لباف ایستادند و بر اسلامی بودن سازمان مجاهدین تأکید کردند که مجید شریف واقفی سرانجام به دست گروه تقی شهرام به شهادت رسید و جسدش را در بیابانهای مسکرآباد آتش زند. صمدیه لباف مجروح میشود و زمانی که در بیمارستان سینای تهران بستری بود توسط ساواک دستگیر و بعد از مدتی به همراه افراخته و شهرام اعدام میشود.
مجید شریف واقفی اصالتی نطنزی داشت و خانواده او از خانوادههای سرشناس نطنز اصفهان هستند. مجید فردی مؤدب و بسیار باسواد بود و برای کارگران و بازاریها سخنرانی میکرد و از هوش بالایی برخوردار بود و با قرآن و نهجالبلاغه آشنایی زیادی داشت.
بعد از انقلاب به خاطر دارم یکی از افراد خانم مجاهدین خلق را قصد داشتند در اصفهان اعدام کنند که پدر و مادر این دختر روزی نزد من آمدند و خواهش کردند برای اعدام نشدن دخترشان اقدام کنم. مادر و پدر این دختر، حال بسیار بدی داشتند و گمان میکردند که چون من روزی فرماندار و نماینده مجلس بودهام میتوانم برای آنان کاری کنم. بنده هم قبول کردم که به آنان کمک کنم. یک روز که به دیدن دخترشان در زندان با هماهنگی مقام قضایی رفتیم، دختر آنها تا بنده را دید فحش و ناسزا به من داد. من به این دختر مجاهد گفتم که نه پاسدارم و نه سمتی دارم و تنها به اصرار مادر و پدرت به اینجا آمدم تا تو را راضی کنیم توبهنامه بنویسی تا از اعدام نجات پیدا کنی، چون اگر تو اعدام شوی مادر و پدرت نیز خواهند مرد. سرانجام بعد از مدتی این دختر مجاهد توبهنامه خود را نوشت و آزاد شد و پس از آزادی ازدواج و به آمریکا مهاجرت کرد.
تنها اقدام تروریستی که از مجاهدین خلق در اصفهان بعد از انقلاب به خاطر دارم اقدام به بمبگذاری در هتل عباسی اصفهان و فرمانداری شهرضا است که عربشاهی در هتل عباسی بمب گذاشته بود. همچنین زمانی که فرماندار اصفهان بودم مجاهدین خلق و تودهایها روبروی دادگستری اصفهان تظاهرات کردند که با همکاری پلیس این تظاهرات را کنترل کردیم.
در ۳۰ دی ۱۳۵۷ مسعود رجوی و دیگر زندانیان سیاسی از زندان شاه آزاد شدند. من برخوردی با مسعود رجوی نداشتم و مراقبت شدیدی از سوی سازمان از او میشد.
چه خاطرهای از گروه چریکهای فدایی خلق در اصفهان دارید؟
بیشتر در زندان با افراد این گروه برخورد داشتم. وقتی در زندان بودم بیشتر زندانیان تودهای یا چریک فدایی خلق بودند مانند الله قلی جهانگیری. الله قلی جهانگیری بعد از انقلاب قصد توبه داشت و چون در کوهها یاغی شده و عدهای را کشته بود، به سختی میشد توبه چنین فردی را پذیرفت. الله قلی به بنده پیغام داد که دوست دارم با شما ملاقاتی داشته باشم و نمیتوانم به اصفهان بیایم و اگر میشود شما به سمیرم یا شهرضا بیایید. بنده به نیروهای کمیته این پیشنهاد را مطرح کردم که کمیتهایها موافقت نکردند و استدلال کردند که ممکن است شما را به گروگان بگیرند. سرانجام الله قلی جهانگیری در سال ۱۳۶۱ کشته شد.
چریکهای فدایی خلق در اصفهان تروری نداشتند و جنبش سیاهکل در سال ۱۳۴۹ توسط هسته اولیه این گروه رخ داد و پاسگاه آن منطقه را خلع سلاح کردند که بهعنوان اولین نبرد مسلحانه با رژیم شاه حادثه سیاهکل به ثبت رسید. بنده برخوردی با بیژن جزنی رهبر آنان نداشتم و زمانی هم که در زندان اوین بودم جزنی را ندیدم.
انتهای پیام
نظرات