جواد استکی، نویسنده کتاب «پرواز ساعت ۱۶» در گفتوگو با ایسنا و درخصوص نقش اصفهان در درگیریهای غرب کشور در اوایل پیروزی انقلاب اسلامی گفت: نیروهای پاسدار و بسیجی اصفهان از ابتدای جنگ تحمیلی و حتی پیش از آن در درگیریهای غرب و سنندج جزء نیروهای پیشرو و موثر بودند. با اشغال و محاصره پاوه توسط ۲ هزار نفر و اعلام پیام امام(ره) نیروهای داوطلب از شهرهای مختلف از جمله اصفهان به غرب رفته و توانستند پاوه را آزاد کنند.
او با بیان اینکه که گردانها و نیروهای اعزامی از اصفهان نقش پررنگی در آزادی شهرهای کردستان داشتند، گفت: در مرحله اول و دوم درگیریهای کردستان و سنندج نقش اصفهان پررنگ بود، بهطوری که اگر فرماندهان و نیروهای اصفهان و پشتیبانی مردمی از آنها نبود، آزادسازی انجام نمیشد.
استکی بیان کرد: تعداد ۵ هزار و ۷۵۰ نفر از ۲۴ هزار شهید استان اصفهان در غرب و شمال غرب شهید شدند، در واقع تعداد شهدای اصفهان در غرب کشور از تعداد شهدای خود استان کردستان بیشتر است و همین نقش نیروهای اصفهان درختم قائلههای غرب کشور را نشان میدهد که رهبر انقلاب و فرماندهان باسابقۀ دفاعمقدس نیز بارها به این موضوع اشاره و اذعان کردهاند.
در ادامه، بخشهایی از این کتاب را درباره حضور نیروهای اصفهان در جریان آزادسازی پاوه میخوانید.
کمیته دفاع شهری اصفهان بسیار پیشتر از اعلام فرمان بسیج عمومی توسط حضرت امام به بسیج انقلاب جوانان انقلابی شهر اقدام کرد هر روز عده زیادی از جوانان مشتاق برای پیوستن به کمیته مراجعه میکردند، اینها باید آموزش میدیدند. از اوایل سال ۵۸ با کمک صیاد شیرازی و بقیه کار آموزش نیروها شروع شد. هنوز حضرت امام فرمان تشکیل بسیج مستضعفین را نداده بودند که اصفهانیها دست به کار شدند برای این کار ابتدا شیخ احمد سالک طی مصاحبهای در تلویزیون در مورد جذب جوانان سخن گفت و بعد از آن داوطلبان زیادی برای این کار اعلام آمادگی کردند، در مراحل بعدی کمیته با همکاری ارتش به آموزش نظامی آنها مشغول شد، محل آموزش داوطلبان مساجد سطح شهر بود، اما در مواردی آنها را برای آموزش به پادگانهای ارتش نیز میفرستادند، تمام امکانات و هزینههای آموزش بر عهده ارتش بود.
شیخ احمد سالک درباره آموزش نظامی مردم بعد از انقلاب میگوید:
«ما با نیروهای انقلابی ارتش مثل صیاد شیرازی و عباس بابایی جلساتی داشتیم در این رابطه به نتیجه رسیدیم که بسیج مردمی راهاندازی کنیم تا داوطلبانی که تشنه حمایت و دفاع از انقلاب هستند یکجا سازماندهی شوند من مصاحبهای در تلویزیون اصفهان داشتم و از همان جا به مردم اعلام کردم ما میخواهیم حرکت جدیدی راه بیندازیم نیروهای مردمی را در قالب بسیج آموزش دهیم هر کس داوطلب این کار است ساعت ۴ بعد از ظهر برای ثبتنام به مسجد سید اصفهان بیاید، جمعیت کثیری به مسجد سید آمدند هماهنگیهای لازم با پادگانهای ارتش اصفهان انجام شده و گوشه و کنار مسجد سید میز برای ثبت نام قرار داده شده بود. وقتی فرمان حضرت امام درباره بسیج مستضعفین صادر شد در شورای سپاه اصفهان و در سطح استان جشنی به پا کردیم همه شاد بودند، چون حرکتی که ما در اصفهان شروع کرده بودیم همان خواسته امام بود بعد از آن جلسهای با برادران ارتش گذاشتیم و از آنها تشکر کردیم.»
دوم اردیبهشت ماه ۵۸ امام طی فرمانی به شورای انقلاب به طور رسمی تأسیس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را اعلام کردند. سپاه نخست در تهران و سپس در شهرستانها شکل گرفت و در عرض ۱۰ ماه شعبههای آن در ۹۰ درصد مناطق کشور تأسیس شد، اصفهان هم جزو اولین شهرستانهایی بود که سپاه پاسداران در آن راهاندازی شد.
اعضای شورای فرماندهی سپاه اصفهان از گروههای مختلف بودند به این صورت که از بیت آیت الله خادمی، حجتالاسلام ابطحی، از بیت آیت الله طاهری، حسین رضایی، از ناحیه گروههای مبارز، سید رحیم صفوی و حبیب خلیفه سلطانی، از طرف انقلابیان و روحانیون آقای پرورش و احمد سالک؛ از سوی گروههای به ظاهر انقلابی و در باطن منافق، حسن ساطع و از ناحیه بازاریان آقای ناصر مدیدیان انتخاب و معرفی شدند پس از آن شورای فرماندهی سپاه سامان یافت. در ابتدا آقای پرورش فرماندهی شورای سپاه اصفهان را بر عهده گرفت و شورا با هدایت او اداره میشد تا اینکه ایشان بهعنوان نماینده مجلس خبرگان قانون اساسی انتخاب شد و باید فردی روحانی به فرماندهی شورای انتخاب میشد پس از آن فرمانده سپاه با نظر اکثریت احزاب حجتالاسلام سالک سپرده شد.
شورای فرماندهی سپاه با نیروهای ارتش هوانیروز، پایگاه هشتم شکاری، شهربانی و ژاندارمری در ارتباط بود، به گونهای که با شهید عباس بابایی که در پایگاه هشتم شکاری بود مذاکره کرد و از او خواستند که پایگاه هشتم شکاری را تحویل بگیرد یا از شهید صیاد شیرازی خواسته شد مرکز توپخانه و مرکز ۴۴ و ۴۵ را حفظ کند و ایشان با تمام توان این کار را انجام داد.
سپاه اصفهان همانطور که به وظایف خود در سطح شهر و استان اصفهان رسیدگی میکرد، همزمان رویدادهای سراسر کشور را رصد کرده و اخبار منتشر شده از منابع مختلف را پیگیری و تجزیه و تحلیل میکرد. اخبار خوبی از کردستان نمیرسید، پادگان مهاباد در اشغال گروههای مسلح کرد قرار داشت، افراد مسلح به شهر پاوه حمله کرده بودند، کنترل سپاه آذربایجان غربی در دست چریکهای مسلح کرد بود، در سنندج نیز نبرد خونین مسلحانهای به وقوع پیوسته بود، در نقده زد و خورد خونینی به وجود آمده و درگیریهایی در شهر مریوان ایجاد شده بود و... با این وجود اولین چیزی که در آن روزها در مورد وقایع کردستان در ذهن نیروها نقش میبست، دورهای از آشوب و اغتشاش موقت محلی بود که به راحتی و به سرعت کنترل خواهد شد هیچ کدام از آنها تصور نمیکردند که این حوادث به بحران گسترده تبدیل شود که توان نظامی و اقتصادی کشور را تا مدتها مشغول خود سازد.
بعد از روزهای پرحادثه ملتهبی که شهرهای مهاباد، سنندج، نقده، قارنا و مریوان پشت سر گذاشتن این بار نوبت پاوه بود که درگیر اتفاقات ناگوار و خونبار شود. فاجعهای علیه کردستان و مردمش به دست حزب دموکرات در شرف تکوین بود. مردادماه ۵۸ بعد از تلاش استاندار و امام جمعه کرمانشاه برای حل مسالمتآمیز درگیری و عدم موفقیت آنها، اوضاع پاوه بغرنجتر شد، در حالی که تعداد مدافعان پاوه مقاومت و مقابله هرچند کوتاه را هم کفاف نمیداد، لحظه به لحظه به نیروهای دشمن افزوده میشد، استمداد فرمانده سپاه پاوه از مرکز، اصغر وصالی و گروهش (که به دستمال سرخها معروف بودند) را بهعنوان در دسترسترین نیروها برای اعزام از مریوان به پاوه بکشاند، تعدادی از گروه دستمال سرخها پاسدارهای اصفهانی بودند، بعد از آن تعدادی از پاسداران اصفهانی، تهرانی و کرمانشاهی هم خودشان را به مدافعان شهر پاوه رساندند، اما تعدادشان آنقدر نبود که توازن قوا را به نفع مدافعان تغییر دهد.
حسن مکسبی یکی از پاسداران اصفهانی بود که ۱۹ بهمن ۵۷ با ۳۰۰ نفر از همشهریهایش مثل مرتضی طلایی، آقای حاجیان، قاسمعلی مصیبی، خسرو نخودی حسن و حسین شیرانی، مرتضی ماموریان، مرتضی قدیری، حسن صفا، اکبر پاکزاد و... به تهران رفته و اوایل اسفندماه بعد از آموزش در پادگان ولیعصر بهعنوان نیروی تحت امر شهید بروجردی در گردان یک مشغول خدمت شده بود. وی درباره اعزام نیروها به پاوه میگوید:
«ما فروردین ۵۸ برای آموزش به پادگان سعدآباد رفتیم، در واقع سومین گروهی بودیم که زیر دست نیروهای مخصوص در سعدآباد آموزش میدیدیم بعد از آموزش به پادگان عشرت آباد رفتیم، پادگان کاملا سوخته بود و آقای بروجردی شروع به بازسازی پادگان از لحاظ ساختمانی و نفرات کرد. بعد یک گردان تشکیل داد، ما اصفهانیها که ۸۰ و خوردهای بودیم، گردان یک را تشکیل دادیم، در جنگ پاوه من از شهید بروجردی مرخصی گرفته بودم و در پادگان نبودم در غیاب من بچههای گردان ۱ پادگان ولیعصر که اکثراً اصفهانی بودند به پاوه اعزام شدند که بیشتر آنها هم شهید شدند مثل شهید سید حسین حسینی، شهید مرتضی حسینی، شهید مهدی حاج شیخ حسینی و ... پاسدارانی که در بیمارستان پاوه شهید شده و آنها را سر بریدند همه اصفهانی بودند.»
۲۷ مرداد ۵۸ امام خود بهعنوان فرمانده کل قوا پیام دادم و با خطاب قرار دادن قوای انتظامی آنها را مسئول کشتار وحشیانه پاوه دانست، ورود مقتدرانه امام به ماجرا حوالی ظهر شکل جنگ در پاوه را عوض کرد مدافعان خسته و مجروح پاوه روحیه گرفتند، ضد انقلاب ترسید و تعداد زیاد از آنها فرار کردند. عدهای جوانان انقلابی، پاسدار، بسیجی، جهادگر، ارتشی و...از هر قشر و گروهی داوطلبانه به آن مناطق اعزام شدند. دو گردان نیروها با تجهیزات لازم نیز ۲۹ مردادماه ۵۸ ساعت ۱۶ از فرودگاه قدیم اصفهان با دو فروند هواپیمای ترابری در آسمان سنندج آماده فرود شد، اما به علت ناامنی فرودگاه در فرودگاه نظامی زنجان فرود آمد.
مهدی شیرکوه یکی از نیروهای اصفهانی که سال ۵۸ با تعداد نیرو در حدود ۳۰ یا ۴۰ نفر به سرپرستی حاج اکبر پاکزاد از اصفهان به تهران رفته بود، درباره اعزامش برای درهم شکستن محاصره پاوه و نجات شهر میگوید:
«در پادگان ولیعصر تهران بودیم که یک روز آژیر پادگان برای آمادهباش به صدا درآمد و پیام حضرت امام از تلویزیون پخش شد، ما به فرودگاه مهرآباد اعزام شده و به طرف کرمانشاه پرواز کردیم، آنجا سپاه، ارتش و نیروهای مردمی در تلاش بودند تا شهر پاوه را از محاصره بیرون بیاورند، در ورودی شهر پاوه با مردم جنگزده شهر روبرو شدیم که همه حیران و وحشتزده بودند، آنها صحنههای وحشتناکی را دیده و تجربه تلخی را از سر گذرانده بودند، سرهای جدا از پیکر و بدنهای غرق در خون و وحشیگریهای ضد انقلاب چهرههای ساده آنها را درهم شکسته بود. با حضور پاسداران و نیروهای مردمی ضدانقلاب بدون هیچ مقاومتی به کوههای اطراف فرار کردند، علاوه بر نیروهای نظامی که ما بودیم، تعداد زیادی از نیروهای مردمی با لباسها و ماشینهای شخصی بدون اسلحه از اصفهان و تهران به پاوه آمده بودند که البته اینها را به کرمانشاه برگردانده و آنجا سازماندهی کردند. ما با سه تا ماشین سیمرغ در جاده پاوه-کرمانشاه یا جاده مرزی پاوه گشت میزدیم و امنیت جاده را برقرار میکردیم، از سوی دیگر به مردم کمک میکردیم و آذوقههایی که دولت برای کمک به معیشت مردم فرستاده بود، بستهبندی و بین آنها تقسیم میکردیم، بعد از ۳ ماه و برقراری امنیت در پاوه ما به اصفهان برگشتیم.»
۲۸ مرداد ۵۸ وقتی اوضاع قدری در پاوه آرام شد، جنازه شهدا با سرهای بریده پیدا شد از ۱۸۰ پاسدار اعزامی از اصفهان و تهران تعداد زیادی شهید شده بودند، مردها و زنهای پاوهای با شاخههای پونه شیون کنان به طرف بیمارستان رفتند و با دیدن جنازههای درهم شکسته پاسداران صدای گریهشان بلندتر شد، ۸ جنازه حتی قابل شناسایی و تفکیک هم نبود و همانجا دفنشان کردند، بدین گونه نیروهای اصفهانی با مجاهدت و جانفشانی در دفاع از شهر پاوه در کنار دیگر نیروها از جمله شهید دکتر مصطفی چمران تجربه گرانبهایی برای ادامه فعالیت در کردستان به دست آوردند.
نیروهایی که تجربه حضور در مناطق غرب و شمال غرب را در سال اول انقلاب داشتند بعدها و با آِغاز حمله عراق به ایران نقش بیبدیل و ماندگاری در مقابله با نیروهای بعثی ایفا کردند، افرادی چون شهید همت، خرازی، کاظمی و... که در کردستان خوش درخشیدند در جنگ با عراق هم استعدادهای خود را بروز داده و یگانهای تاثیرگذاری مثل لشکر ۱۴ امام حسین و ۸ نجف اشرف را راهاندازی و هدایت کردند.
انتهای پیام
نظرات