فرجودیان به خاطراتی از لحظات پرستاری و مراقبت از جهادگران و رزمندگان مجروح، با ادبیاتی شیرین و تاثیرگذار که از اعماق وجودشان نشات میگیرد، اشاره میکند، که در نوع خود، بیهمتاست.
مجموعهای از داستانهای تلخ و شیرین و غمانگیز از جوانان برومند مجروح که فقط حضور پرستاران دلسوز و ناشناس التیامی بر رنج شان بودهاست.
خانم فرجودیان دارای دو فرزند توانمند در حوزه مهندسی بوده و همسر پیشکسوت کتاب فروش در بوشهر است
به مناسبت فرخنده روز پرستار با وی مصاحبه ای انجام دادیم که به این شرح است:
بعداز انقلاب بعلت موضوع انقلاب فرهنگی دانشگاهها تعطیل شد، بنابراین من بجای کارشناسی بامدرک کاردانی به عنوان پرستار استخدام شدم.
اوایل ۸ سال دفاع مقدس کارهای اولیه مجروحان در شهرهای جنگی انجام میشد و بعد برای درمان به شهرهای دورتر مثل مشهد که من دانشجو بودم، انجام میشد. وقتی صدای آژیر میشنیدیم باعشق و علاقه وافر داوطلبانه به سمت آمبولانسها میرفتیم.
تعداد زیاد مجروحان تمام بیمارستان پر میشد و تخت مجروح روی کف سالنهای بیمارستان قرار داده میشد و ما مجبور بودیم تشک مجروحان را روی زمین قرارداده و به بیماران خدماترسانی انجام بدهیم.
به مدت ۳ ماه برای گذراندن طرح به مسجد سلیمان رفتم و حتی زمان تحویل سال هم در کنار مجروحان به وضعیت آنها رسیدگی میکردیم.
یکی از خاطرات من در بیمارستان مشهد یک مجروح جنگی نوجوان ۱۴سالهای بنام حسن ملازاده است که یک شب از نالههای وی بر سر بالینش رفتم و گفتم مشکلت چیست ؟ گفت خیلی درد دارم از او پرسیدم آمپول مسکن بزنم؟ اما او گفت نه چون از آمپول میترسم و من هر چه اصرار کردم نپذیرفت و تا صبح از درد ناله میکرد ولی اجازه نمیداد که به او مسکن تزریق شود.
این قضیه گذشت تا یکی دوسال بعد دوباره دیدم روی همان تخت دراز کشیده و من رفتم بالای سرش بهش گفتم درد دارید؟ گفت: نه دیگه هیچ وقت درد ندارم چون قطع نخاع شدم و دیدم در اثر ترکشی که پشت گردنش خورده بود قطع نخاع شده است و به آسایشگاه جانبازان منتقل شد. بعد از سالها در زمان بازنشستگی روزنامهای دیدم که در یکی از صفحات آن نوشته شده بود: جانباز مشهدی به شهادت رسید و او همان نوجوان ۱۴ساله|ای بود که بعد از سالها به درجه رفیع شهادت نائل شده بود.
در زمان کرونا خودم داوطلبانه به بیمارستان رفته و تقاضای همکاری کردم و خاطرات زیادی هم از آن دوران سخت دارم، از جمله اینکه اکثر پرستاران درگیر کرونا میشدند، ولی بعد از یک هفته استراحت دوباره بلافاصله به سرکار برمیگشتند و به بیماران کرونایی خدماترسانی می کردند.
چندین سال است که من از حرفه پرستاری بازنشسته شدم و خودم به عنوان بیمار در بیمارستان بستری هستم و توصیهام به پرستاران عزیزی که تازه به این حرفه وارد مسشوند این است که تلاش کنند با بیماران با خوشرویی و خوش اخلاقی رفتار نمایند.
زحمتی که این عزیزان میکشند، واقعا غیرقابل جبران است و علیرغم بدقلقی بیماران باید با تحمل و صبر برخورد کرد و بهترین رفتار را داشته باشند، تا ذهنیت بدی نسبت به پرستاران در ذهن بیماران ثبت نشود.
تا وقتی که من پرستار هستم باید با خوش اخلاقی با بیماران روبرو شوم و اگر احساس کردم که تحمل ندارم باید این حرفه را کنار بگذارم.
یکی از همکاران سابق من آن قدر خوش اخلاق بود که حتی یک بار من ندیدم از دست بیماران ناراحت شود و واقعا مثل یک فرشته بود و من از اینکه این خانم همکارم است افتخار میکردم.
باید از همسرم که همیشه در زمان اشتغال خیلی باصبر وحوصله من را تحمل میکرد و هیچ وقت روز پرستار را بعد از سالها فراموش نکرده و هنوز هم برای من به این مناسبت کادو میخرد تشکر وسپاس گزاری کنم.
انتهای پیام
نظرات