در گفتوگوی ایسنا با اسکندر صیدایی، دانشیار و عضو هیئت علمی دانشگاه اصفهان، به بررسی نقش دانشگاهها در توسعه علمی و تربیت نیروی متخصص پرداختهایم. یکی از موارد اساسی، سهم و اعتبار پژوهش در این نهادهاست. با وجود تاکید بر اهمیت پژوهش، سهم عمدهای از فعالیتهای اعضای هیئت علمی در ایران به تدریس اختصاص یافته و پژوهش جایگاهی کمرنگ دارد. این وضعیت نه تنها مانعی بر سر راه رشد علمی دانشگاهها است، بلکه میتواند رسالت اصلی آنها در تربیت نیروهای خلاق و کارآمد را تحت تاثیر قرار دهد. از اینرو، در گفتوگوی پیش رو، کاستیها و نقش دانشگاهها در تربیت نسل آینده و ارتقای جایگاه علمی کشور به بحث و بررسی گذاشته شده است.
آقای دکتر لطفا بفرمایید که از منظر شما رسالت دانشگاهها در جامعه کنونی ایران چیست و به بیان دیگر این رسالت چطور تعریف میشود؟
در مورد نقش و رسالت دانشگاهها باید به این نکته توجه کنیم که این رسالت به رسالتی بازمیگردد که نظام اسلامی و نقش انسانسازی بر توسعه علم، آموزش، پژوهش، و پیشرفت جوامع و همچنین بر مشارکت اقشار مختلف در ساختارها و سازمانها تأثیر میگذارد. رسالت دانشگاهها شامل تلاش برای ساختن جامعهای توسعهیافته، علمی و توانمند است و این مسئولیت سنگین بر عهده نهادهای علمی قرار دارد.
دانشگاههای تراز اول کشور باید بتوانند در زمینههای آموزش، پژوهش، نظریهپردازی و کار بر بنیانها و هستههایی که تحولات آتی جهان را شکل میدهند، فعالیت کنند. بهویژه دانشگاههای بزرگ که مجموعهای از مراکز تحقیقاتی، پژوهشی و آزمایشگاهی پیشرفته را دارا هستند، باید به رسالت خود در تربیت نیروهای متخصص و کارآمد عمل کنند؛ افرادی که بتوانند بار علمی، اجرایی و آموزشی کشور را به دوش بکشند و در عین حال رسالت خود را در عرصه بینالمللی نیز به انجام رسانند.
در این مسیر، اسناد بالادستی نظیر قانون اساسی، سندهای کلان، چشمانداز بیستساله و برنامههای پنجساله توسعه، بهویژه برنامه هفتم توسعه، نقشهای ویژهای را برای دانشگاهها در ابعاد مختلف آموزش، پژوهش و گسترش مرزهای دانش پیشبینی کردهاند. بر همین اساس، دانشگاهها موظف به تربیت نیروهایی هستند که بتوانند این رسالت عظیم آموزشی، پژوهشی و علمی را از جنبههای گوناگون در سطح کشور به انجام رسانند. این رسالت گسترده شامل حرکت بهسوی مرزهای علم، ساختن نیروهایی توانمند و متخصص و کارآمد کردن آنها در زمینههای مختلف است که هم به نیازهای داخلی و هم به اهداف بینالمللی پاسخگو باشند.
دانشگاهها از آن مدل اولیه خود که صرفاً بر آموزش تمرکز داشتند، فراتر رفته و بهسمت پژوهشهای کاربردی و ایفای نقش در حوزههای علمی و پژوهشی پیشروی کردهاند. این حرکت دانشگاهها، آنها را از نهادهایی صرفاً آموزشی به مراکزی برای تولید علم، پژوهش و توسعه توانمندیهای علمی و فنی تبدیل کرده است که رسالت آنها را هم در داخل کشور و هم در سطح جهانی توسعه داده است.
و تا به امروز دانشگاههای ما تا چه اندازه در اجرای نقش خود موفق بودهاند؟ آیا دانشگاههای کشور توانستهاند به رسالت حقیقی خود عمل کنند؟
در خصوص اینکه آیا دانشگاههای ما توانستهاند نقش و رسالتی را که در اسناد کلان برای آنها تعریف شده است، تحقق بخشند و بهخوبی ایفا کنند، باید به مسیر تکاملی دانشگاههای ایران نگاهی بیندازیم. دانشگاههای ما ابتدا بهعنوان نسل اول خود، وظیفه و رسالت اصلیشان را عمدتاً در حوزه آموزش میدیدند؛ چرا که جامعه با حجم عظیمی از جوانان و دانشجویان روبرو بود که نیازمند آموزش بودند.
پس از بازگشایی دانشگاهها در سال ۱۳۶۲، این نهادها در سالهای نخست پس از انقلاب، رسالت اصلی خود را عمدتاً بر آموزش متمرکز کردند. به این ترتیب، جامعه بهسرعت به نیروی انسانی تحصیلکرده دست یافت و دانشگاهها توانستند نیاز بسیاری از نهادهای کشور به فارغالتحصیلان را برآورده کنند. در دهههای ۶۰ و ۷۰، این تمرکز بر آموزش بهطور کامل در خدمت جامعه بود و دانشگاهها به رسالت آموزشی خود بهخوبی عمل کردند.
بهمرور زمان، با رشد پذیرش دانشجو و تغییر نیازهای کشور، توجه از آموزش صرف به سمت پژوهشهای علمی و نظریهپردازی و همچنین مباحث کاربردی سوق پیدا کرد و از دهه ۸۰ به بعد، دانشگاهها تلاش کردند وارد این عرصهها شوند. این ورود به حوزههای جدید شاید کمی دیر انجام شد، اما اگر از زمان بازگشایی دانشگاهها پس از انقلاب اسلامی، تمرکز بر تمامی ابعاد اعم از آموزش، پژوهش و توسعه مرزهای علم بود و همچنین نیازهای فراتر از کشور نیز در نظر گرفته میشد، قطعاً نتایج بهتری حاصل میشد.
با این حال، دوره گذار دانشگاهها، بهویژه در زمینه پذیرش و کمیت دانشجویان، موفق بود و دغدغههای پژوهشی و کاربردی به اولویتهای دانشگاهها تبدیل شد. دانشگاهها در این عرصههای جدید تلاش کردند، اما به نظر من این تلاشها کمی دیرتر آغاز شدند.
و خلاء موجود در دانشگاهها را در زمانه کنونی چه میبینید و میدانید؟
یکی از خلاءهای جدی و همچنان پابرجا، نبود پیوند مؤثر و ساختاریافته میان دانشگاهها و دستگاههای اجرایی و دولتی است. متاسفانه، این دو بخش که هر دو برای توسعه کشور ضروری هستند، همچنان بهطور مجزا و بدون پیوند کارآمد و مستمر فعالیت میکنند. این ضعف، هم به ساختار طراحی ملی ما بازمیگردد که در آن ارتباط قوی و مؤثری بین دانشگاهها و دستگاههای نیازمحور پیشبینی نشده بود و هم به نگرش مدیران ملی و استانی که در استفاده از توانمندیهای دانشگاهها و مراکز علمی، چندان جدیت بهخرج نمیدهند.
ابتدا بر کمیت آموزش تمرکز کردیم و از پیوند با مراکز علمی و تخصصی غافل ماندیم، در حالی که دانشگاهها بهخوبی میتوانستند به نیازهای جامعه پاسخ دهند. این عوامل دست به دست هم دادند و نتیجه آن شد که دانشگاهها با تمام توانمندیهای علمی، تخصصی و پژوهشی خود، بهطور شایسته و مؤثر مورد بهرهبرداری قرار نگرفتهاند.
دستگاههای اجرایی گاه به دنبال مجامع غیردانشگاهی هستند یا سطح کار را از لحاظ تخصصی کاهش داده و بهجای استفاده از پتانسیلهای علمی دانشگاهها، با نیروهای غیر متخصص به فعالیت خود ادامه میدهند. این وضعیت باعث شده که هنوز خلاء پیوند جدی میان دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی احساس شود و بهعنوان یکی از نیازهای اساسی کشور، در فرآیند قانونگذاری و تعیین تکالیف ملی و استانی باید تقویت شود.
به نظر شما این خلا در نتیجه مشکلات داخلی است یا سیاستهای کلان آموزشی؟
خلاء موجود را بیشتر در سطح تصمیمگیریهای ملی میدانم، زیرا ظرفیتها و نیازها هر دو وجود دارند، اما بهدرستی پیوند نخوردهاند. اگر در نگاه ملی این باور را تقویت کنیم که دانشگاههای ما از توانمندی لازم برخوردارند و ذخیره علمی، تحقیقاتی و پژوهشی مناسبی دارند، دستگاههای اجرایی هم در سطوح مختلف بهسمت دانشگاهها متمایل خواهند شد، و این خود دانشگاهها را نیز به همکاری ترغیب میکند. با توجه به تجربه من در هر دو حوزه دانشگاه و دستگاه اجرایی، معتقدم این خلا ناشی از سه عامل است؛ نبود بسترهای قانونی کافی، نگرش ناکافی دولتمردان به اهمیت دانشگاهها، و همچنین فقدان سازوکارهای اجرایی. قوانین دستوپاگیری که هم در دانشگاهها و هم در مراکز دولتی وجود دارد. اعتبار پژوهش در کشور ما نباید یک درصد و دو درصد و در خوشبینانهترین حالت روی چهار یا پنج درصد باشد. به پژوهش اختصاص مییابد، باید به پژوهشها اعتبار بیشتری اختصاص داده شود، هرچه اعتبارات پژوهشی و شرایط قانونی و بسترها بهتر فراهم شوند، پیوند بین مراکز علمی و دستگاههای اجرایی قویتر شده و به نفع توسعه کشور خواهد بود.
آیا میتوانیم بگوییم که نبود استقلال در دانشگاهها، یکی از معضلات کنونی دانشگاهها در ایران است؟ دانشگاههای ما تا چه اندازه از نهادهای حکومتی مستقل هستند؟
یکی از نکاتی که باید توسط تمامی دولتمردان و سیاستگذاران در تدوین سندهای راهبردی و برنامههای توسعهای کشور مدنظر قرار گیرد، این است که فضای استقلال و احساس مسئولیت دانشگاهها به طریقی بیش از گذشته فراهم شود. مجموعهای از قوانین و آییننامههای دستوپاگیر در دانشگاهها حاکم است که توان و ظرفیت آنها را محدود میکند؛ این نهادهای علمی نیازمند بسترهای اداری و سازوکارهای اجرایی مستقل هستند. باید به هیئت علمی دانشگاهها که قصد کار پژوهشی دارند و توانایی آن را دارند، حمایت بیشتری از طریق منابع مالی و گرنتهای پژوهشی ارائه شود. متاسفانه، حدود ۹۰ درصد از اعتبارات دانشگاهها صرف حقوق، دستمزد و کارهای اجرایی میشود و فضای کافی برای تمرکز روی پژوهش باقی نمیماند. لازم است این ساختار بهصورت بنیادین اصلاح شود و هیئتهای ممیزه، با توجه به نیازهای روز و ظرفیتهای دانشگاهها، در سطح ملی و دانشگاهی تجدیدنظر کنند تا دانشگاهها با حفظ اصول قانونی، استقلال عملی بیشتری پیدا کنند و کارایی بیشتری از خود نشان دهند.
و سهم دانشگاههای ما در تولید و توسعه علم در سطح بینالمللی تا چه اندازه است؟
ارزیابیهای بینالمللی دانشگاهها را هر ساله با صدها شاخص رتبهبندی میکنند. در این میان، میتوان گفت که انتظار ما از دانشگاههای کشور در این زمینه بالاتر از نتایج فعلی است. ما انتظار داریم نهتنها در سطح منطقه و جهان اسلام رتبههای برتر را کسب کنیم، بلکه برخی از دانشگاههای برجسته ما در سطح جهانی به جایگاههای زیر ۱۰۰ دست یابند. این موفقیتها نهتنها موجب افتخار ملی بلکه الگویی برای جهان اسلام خواهند بود و همچنین اثرگذاری علمی و پژوهشی ما در عرصه بینالمللی را تقویت خواهند کرد.
چشماندازی که برای دانشگاههای کشور میتوان ترسیم کرد، جایگاهی بسیار بالاتر از وضعیت کنونی است. ما از پیشینه علمی و ظرفیتهای انسانی برخورداریم و اندیشمندان برجستهای داریم. کافی است با تمرکز و برنامهریزی دقیقتر، بهویژه در دانشگاههای صنعتی و علوم پزشکی، این توانمندیها را بالفعل کنیم و از ظرفیتهای داخلی به بهترین شکل بهره ببریم.
شما معتقد هستید که تربیت نیروی متخصص و سازنده یکی از رسالتهای دانشگاه است. دانشگاههای ما در این زمینه تا چه اندازه موفق بودهاند؟ و با توجه با اینکه شاهد آن هستیم گاهی اساتید ما به صورت منفعل عمل میکنند، نقش اساتید ما در ترویج علم و انتقاد سازنده چیست؟
تربیت نیروی متخصص و کارآمد یکی از رسالتهای اساسی دانشگاههاست، اما برای ارزیابی میزان موفقیت در این زمینه، باید به بررسی نقش ساختار دانشگاهها و کیفیت برنامههای آموزشی پرداخته شود. در حال حاضر، ساختارهای دانشگاهی و سهمیهبندیهای موجود در رشتههای مختلف، دانشگاهها را به گونهای شکل دادهاند که عمدتاً به شکل سنتی در چند صد رشته، دانشجویان را جذب و تربیت میکنند. به نظر میرسد دانشگاهها در بعد کمی این وظیفه را به خوبی انجام دادهاند، اما نیاز جدی به ارتقاء کیفیت و همسو شدن با نیازهای دانشبنیان جهانی و روندهای نوین علمی بینالمللی احساس میشود.
اساتید نقش کلیدی در ترویج علم و انتقاد سازنده دارند، اما این نقش در دو بُعد آموزشی و پژوهشی تعریف شده است که در حال حاضر بخش پژوهشی آن به دلیل ساختارهای موجود در دانشگاهها ضعیفتر عمل میکند. برای اینکه استادان بتوانند رسالت خود را به نحو احسن انجام دهند، باید امکان اختصاص نیمی از وقت خود به پژوهش داشته باشند؛ موضوعی که به نظر میرسد در ساختار فعلی دانشگاهها مغفول مانده است.
بر اساس قوانین موجود، اعضای هیئت علمی باید ماهانه حدود ۴۰ ساعت در بخشهای تحقیق، پژوهش و آموزش فعالیت کنند، اما متاسفانه تمرکز بیشتر آنها بر آموزش است و پژوهش سهمی ناچیز در این بین دارد. بهطوریکه، در حال حاضر بالای ۹۰ درصد از فعالیت استادان به تدریس و آموزش اختصاص یافته و حوزه پژوهشی جایگاه مناسبی ندارد.
بسیاری از اعضای هیئت علمی تنها به تدریس و مشاوره دانشجویان مشغولاند و این شرایط مانع از تحقق کامل رسالت پژوهشی آنها میشود. با ایجاد تغییرات ساختاری و تنظیم ساعات اعضای هیئت علمی، میتوان امکان تمرکز بیشتر بر پژوهش را فراهم کرد تا اساتید بتوانند در ترویج علم و ارتقای انتقاد سازنده در جامعه علمی نقش مؤثری ایفا کنند. این تغییرات راه را برای دستیابی به اهداف والای دانشگاهی هموارتر کرده و شرایط لازم برای توسعه علمی کشور را فراهم خواهد کرد.
انتهای پیام
نظرات