به گزارش ایسنا، به نقل از ایکنا، خواجه شمسُالدّینْ محمّدِ بن بهاءُالدّینْ محمّدْ حافظِ شیرازی (۷۲۷ - ۷۹۲ هجری قمری) مشهور به لِسانُالْغِیْب، تَرجُمانُ الْاَسرار، لِسانُالْعُرَفا و ناظِمُالاُولیاء، متخلص به حافظ، شاعر فارسیگوی ایرانی است. حافظ از مهمترین اثرگذاران بر شاعران فارسی زبان پس از خود است. در سدههای هجدهم و نوزدهم میلادی اشعار او را به زبانهای اروپایی نیز ترجمه کردند و نامش به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. تقویم سرزمینمان سربلند است و در این سربلندی به خود میبالد که پیشانیاش در بیستمین روز از مهرماه مهربانِ جان هستی به نام روز بزرگداشت حضرت حافظ شیراز مُهر شده است. روزی که عاشقان ادب از سویی و اهل عرفان و حکمت و قرآن از دگر سو، گرد خانه مصفای او حاضر میشوند و هر کس به طریقی مٌهر راز خویش با خواجه راز باز میکند، همچنین سفره دل میگشاید و پس از مهمانی دلنشین و آرام حضرتش با مِهر کلامی از او همراه «امید و توکل» راهی زندگی میشود. حافظ آشنای امروز و دیروز ما ایرانیان است. همه ما و هریک با فهم، اندیشه، نگاه و طریقی در معنا؛ دلبسته قند سخن اوییم. او حامی و پشتیبان همیشگی انسان صادق و عاشق است و همچنین دشمنیاش با اهل دروغ، ریا، تزویر و ظلم ریشههای پر آتشی در دیوانش دوانده است و از این دوان دوانی سخن، بیسکته، صریح و شفاف، جهانی را شیفته عدالتجویی خویش کرده است. حافظ در واکنش به شرایطِ روزگارش، بهدنبالِ راهحلی است تا ریاکاریِ تمامِ کسانی را که خود را سرپرست، قاضی و نمونههایی از درستکاریِ اخلاقی قرار دادهاند، آشکار کند.
او در طول زندگی با بسیاری از سلاطین و بزرگان تعامل داشت و با اهل علم، ادب و شعر همنشینی میکرد و از احوال صوفیان و درویشان زمانش باخبر بود؛ اما خودش هرگز در هیچیک از این گروهها قرار نگرفت. حافظ هیچ گناهی را سنگینتر از مردمفریبی و ریاکاری نمیدانست و همواره به اهل تظاهر در اشعارش میتاخت. مکتب حافظ زندی است و رند و رندی اساسیترین اصطلاح در شعر و جهانبینی حافظ است؛ از اینرو، شناخت رندی شناخت جهانبینی و اندیشه و هنر حافظ را نتیجه میدهد. رندی، در نگاه حافظ، نظامی روشنفکرانه و فلسفی است و رند متفکرِ روشنفکر. بیش از هر شخصیت دیگری که در دیوان دیده میشود رند است که حامل پیام حافظ است. بیشترِ صاحبنظران بر آنند که حافظ غزل فارسی را به اوجی رساند که دیگر هرگز تکرار نشد. شعر حافظ دارای سه فضای عاشقانه و عارفانه و مدحی است. حافظپژوهان برجستهترین ویژگی سبکی غزل او را «پریشانی» دانستهاند؛ یعنی استقلال و عدم ارتباط ابیات، هر بیت موضوعی را مطرح میکند که گاه مستقل از دیگر ابیات حتی به موضوعی جداگانه اشاره دارد و گاه در ارتباط با موضوع همان غزل است. دگرگونیهای پیدرپی بنمایهها و صور خیال حافظ سبب میشود خیال کنیم موضوع شعر پیوسته تغییر میکند، در حالی که شاید چنین نباشد. از اینرو، برای تحلیل درست غزل حافظ باید مرز ظریف میان موضوع بیانشده و روشهای گوناگونِ بیان آن موضوع را در نظر داشت.
در اثرپذیری حافظ از قرآن تردیدی نیست. انقلابِ حافظ در غزل، که همانا سرودنِ ابیاتی دارای معنای مستقل باشد، تحتِ تأثیرِ سبکِ قرآن بوده است. در عین حال، حافظ فرهنگ باستانی و فرهنگ اسلامی ایران را با دین، کلام، فلسفه و عرفان پیوند داد و در شعرش متبلور ساخت. او عناصر جهانبینی رندانهاش را وامدارِ فردوسی، خیام، سنایی، عراقی، عطار و مولوی است. بهگزارش بهاءالدین خرمشاهی، حافظپژوه بزرگ ایرانی، حافظ از ۲۵ شاعر اثر پذیرفته است. این اثرپذیریها هم جنبههای لفظی و هم جنبههای محتوایی داشته است. سبک بنیانگذارده حافظ، هم در مضمون و هم در محتوا، افزون بر شاعران روزگاران پس از او، بر شاعران دوران خودش نیز اثر گذاشت. آوازه شعر حافظ در زمان زندگیاش، به سرزمینهای دیگر مانند: شبه قاره هند رسید و شاعران آن سرزمینها کوشیدند تا ویژگیهای شعر حافظ را به کار برند و مانند حافظ مضامین عاشقانه و عارفانه را بههم بپیوندند و از صنایع ادبی به روش حافظ بهره گیرند. در حوزه زبان عربی، پس از خیام، حافظ بیشترین اثر را داشته است.
درباره حافظ شیرازی اهل اندیشه، ادب و عرفان بسیار بسیار نوشتهاند و بسیار بسیار خواهند نوشت ولی انسان امروز برای آگاهی بیشتر از اندیشه او و دلایل جاودانگی سخنانش پس از قرنها همچنان تشنه آگاهی است؛ سخن از او در یک کلام سهل و ممتنع است؛ شاید به دلیل آنکه او با مخاطب خویش به سادگی و در عین حال شیوایی سخن گفته است، هرکس به نوعی احساس دوستی و نزدیکی با لسان الغیب را دارد، به تعبیر خودش «...که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها...» با این همه گویی صحبت از حافظ همواره میل به تزاید دارد، حافظ سالیان سال است یکی از اعضای خانوادههای ایرانی است او به سبب صدق سخن و اندیشه الهی خویش به شعور عام راه یافته است. برای رفع اندکی از این تشنگی باید پای سخن اهل خرد و معنا نشست، آنان که عمری همسایه و همنشین سخن خواجه شیراز بودهاند و در سایه این انس و الفت معنای زندگی ساختهاند. بیتردید یکی از این خویشاوندانِ بلندنامِ و ارجمند حضرت حافظ در روزگار ما «استاد سیدفتحالله مجتبایی» استاد و پژوهشگر کهنهکار ادبیات فارسی است. سیدفتحالله مجتبایی در هجدهم آذر سال ۱۳۰۶ در تهران به دنیا آمد. مقدمات ادبیات و علوم رسمی را در فراهان اراک فراگرفت. پدر و اجداد او از مستوفیان دوران قاجار و جد و نیای او از بزرگان صوفیه طریقت نعمتاللهی بودند، این زمینه تربیتی نیز مطالعات او را به تاریخ ادیان و فلسفه شرق و هند کشاند. در سال ۱۳۳۲ از دانشکده ادبیات دانشگاه تهران و دانشسرای درجه لیسانس گرفت و از آن سال تا ۱۳۳۸ در دبیرستانهای اراک و تهران و دانشسرای عالی به تدریس ادبیات و زبانهای خارجی اشتغال داشت. در ۱۳۳۹ از طرف وزارت فرهنگ برای آشنایی با روشهای جدید تألیف کتابهای درسی به خارج از کشور اعزام شد و پس از یک دوره مطالعه و تحقیق در این زمینه در ایالات متحده آمریکا (دانشگاه کلمبیا، نیویورک) به کشور بازگشت و مأمور تهیه و تدوین کتابهای درسی در ادبیات برای دبیرستانها شد. وی درجه دکتری تاریخ ادیان و فلسفه شرق را از دانشگاه هاروارد آمریکا در سال ۱۳۵۰ اخذ کرد و در مرکز مطالعات ادیان جهان آمریکا، تاریخ تطبیقی ادیان را تحصیل نمود. مجتبایی هم اکنون عضو هیئت علمی بنیاد دایره المعارف بزرگ اسلامی و همچنین عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادبیات فارسی است. او همچنین عضو هیئت گزینش کتاب و جایزه بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار است. از فتحالله مجتبایی تاکنون بیش از ۲۰۰ عنوان کتاب، مقاله و شعر و نقد کتاب به صورت تألیف و ترجمه و تصحیح به زبانهای فارسی و انگلیسی در ایران و خارج از ایران منتشر شده است.
«شرح شکن زلف» عنوان کتابی است که به کوشش سیدفتحالله مجتبایی در ۲۹۲ صفحه و به همت انتشارات سخن خواندنی شده است. این اندیشمند بزرگ در این کتاب شرح و تفسیری بر حواشی دیوان حافظ نوشته است. او در بخشی از پیشگفتار کتاب آورده است:
«شعر حافظ برخلاف سرودههای دیگر شاعران، یکرویه و یکسویه نیست و در یک یا چند دایره محدود سیر نمیکند. شعر او طیف بسیار گستردهای است که عارف و عامی، دیندار و بیدین و بددین، هر یک را بهنوعی دربرمیگیرد و هر کسی در هر مقام و منزلتی از فکر و دانش و ذوق که باشد، به فراخور احوال و تجربههای خود از آن بهرهای میگیرد. شعر حافظ آیینهای است که هر کس خود را؛ آرزوها، امیدها، غمها و شادیهای خود را در آن میبیند؛ از این رو از دیرباز تنها و تنها با دیوان اوست که مردمان پارسیزبان فال میگیرند و حتی گاه استخاره میکنند و او را «لسان الغیب» و «کاشف هر راز» گفتهاند و از همینروست که درباره شخصیت روحی و اخلاقی، آرا و افکار و جهانبینی و شعر او بیش از هر شاعر و متفکر دیگری اختلاف نظر بوده و هست.
وی با آنکه به تمامی ظرایف عرفان نظری و رموز سیر و سلوک آگاه بود و غزلهای او سرشار از معانی بلند عرفانی و مضامین صوفیانه است، صوفی خانقاهی و اهل ارشاد و دستگیری نبود و به هیچ سلسله و خانقاهی تعلق نداشت. از اینرو برخی از دوستداران شعر او، بهویژه در روزگار کنونی غزلهای او را اشعاری رندانه و کامجویانه در ستایش عاشقی و میخوارگی، در توصیف میخانه و خرابات و در نکوهش شیخ و زاهد دانستهاند. برخی دیگر بر این نظرند که در غزلهای دوران جوانی حافظ، می و عشق و نظربازی به معنای حقیقی و ناظر به عشق و کامجویی و لذات زمینی و جسمانی است؛ ولی در سرودههای دوران پیری او این الفاظ به معنای مجازی و استعاری به کار رفته و مقصود او بیان احوال عرفانی و عشق الهی است....»
به تعبیر حافظ شیرازی:
شرحِ شِکَنِ زلفِ خَم اندر خَمِ جانان
کوته نتوان کرد که این قِصه دراز است...
قرار سخن با استاد مجتبایی در دفتر کار او - مرکز دایرهالمعارف بزرگ اسلامی مقرر شد. قراری که با حضور با شکوه و مهربان این استاد فرزانه در یکی از روزهای پاییز به غروبی زیبا و دلنشین رسید و در سایه سخن برکتآفرین او، بوی خوش آشنایی با حافظ جانمان را روشن کرد. یکی دیگر از برکات سخن درباره حضرت حافظ همراهی احمد مسجدجامعی در این گفتوگو بود. او که نامش برای اهالی فرهنگ و ادب ایران همراه با لبخند و تواضع است و موجی از احترام را در ذهن تداعی میکند با همین دو شاخص مشخص «تبسم و فروتنی» همراه و در واقع آغازگری مبارک در مسیر گفتوگوی ما با استاد مجتبایی بود.
حاصل این همنشینی فرهنگی را با هم میخوانیم و میبینیم:
برخی گفتهاند حافظ تحت تأثیر شدید حکیم فردوسی غزلسرایی کرده است. به نظر شما در سخن چه میزان دقیق است؟
حافظ شیرازی اشعار تمام شاعران پیش از زمان خود را به طور عمیق و دقیق مطالعه کرده است، بیش از همه به مولوی و عطار علاقه داشته است، در اشعار او یکی دو مورد تأثر از شعر فردوسی نیز به چشم میخورد ولی جهان شعر فردوسی با عالم شعر حافظ دو جهان متفاوت معنایی است و نمیتوان این تأثیر را شگرف دانست. او شعرای معاصر خود را نیز مطالعه کرده است. حافظ از رودکی، مولانا، عطار و ... تأثیر بسیار گرفته است. کوشیدهام این تأثیر و تأثر را در ویرایش و چاپ دوم کتاب «شرح شکن زلف» مورد تفسیر و بررسی قرار دهم. برای مثال حافظ به شاعر هم دوره خود، صوفی معروف کرمانی خیلی علاقه داشته است. همچنین به شاه نعمتالله ولی علاقهمند بود و توجه بسیاری به او داشته است. حافظ به طور عجیبی تمام اشعار دهلوی، شاعر هندی فارسیگو را گرفته، تمیز کرده و باز سروده است. خواجه شیرازی بیش از همه به شاعران ملامتی توجه داشته است. این شاعر بلندآوازه ایرانی انسان عجیبی بوده است، کلام او را میتوان به مثال الماسی تراش خورده و تبدیل به جواهری زیبا شده، دانست.
غزلیات مولوی سرشار از شور و حال است؛ حافظ همان مضامین را گرفته و مثل جواهر تراش داده و خیلی زیباتر در شعر خود آورده است. میتوانیم بگوییم یک فهم مشترکی در اشعار حافظ وجود دارد و محور آن ملامتی است. لسان الغیب تمام عناصر ملامتی را در شعر خود جای داده است. در مقالات متعددی به فلسفه ملامتیهای هند اشاره کردهام. به هندوهای ملامتی «فلاسفه عریان» میگفتند. آنها لباس نمیپوشیدند منتها در رفت و آمد با زرتشتیان لنگی به کمرشان میبستند. تاریخ این مسلک عرفانی به زمان اسکندر مقدونی میرسد. زمانی که اسکندر برای کشورگشایی حرکت کرده بود، چند دانشمند و مورخ همراهیاش میکردند و همچنین چند نفر از ملامتیهای هندو را همراه خود میکند و در مسیر از آنها تعلیم میگیرد. همچنین فیثاغورس، فیلسوف یونانی در قرن ششم پیش از میلاد به هند سفر میکند و ملامتیها را میبیند و اشاره میکند به فلسفه این گروه و نام «فیلسوفان برهنه» را به آنان اطلاق میکند. این فیلسوفان برهنه همان ملامتیهای هند بودند، آنها بعد از اسلام دیگر نمیتوانستند عریان باشند و با پوشش ساده سفیدی (مانند گاندی) خود را میپوشاندند. این عرفان تأثیر عجیبی بر ملامتیهای خراسان داشت. در دوران سامانی و حتی پیش از آن، که هنوز شعر فارسی اوج نگرفته بود، آنان تمام افکار ملامتیهای هندو را میگرفتند و به فارسی درمیآوردند. در اشعار بومی محلی تأثیرات ملامتیه وجود دارد و به صوفیه خراسان تا قرن سوم - چهارم «حکیم» یا «ملامتی» میگفتند. ملامتیه عرفان خراسان شدیدا تحت تأثیر ملامتیه هند بوده است. در تمام قوالیهای هند اشعار حافظ یا امیرخسرو دهلوی خوانده میشود. حافظ به دهلوی خیلی علاقه داشت.
توجه به شعر و مسلک حافظ شیرازی در هند خیلی جالب است. تصحیح دیوان حافظ در شبه قاره فراوان موجود و نسخههای مختلف از دیوان حافظ شرح داده شده است. سه یا چهار شرح به همت ادبای مسلمان هندی به چاپ رسیده است.
«گر مسلمانی از این است که حافظ دارد/ آه اگر از پی امروز بود فردایی» استاد ارجمند «فردا» در شعر حافظ نشان از چیست؟
فردا در شعر حافظ اثبات فرداست، فردا در شعر حافظ قیامت و یقین به آن است، فردای حافظ آیندهای است که به آن باور و یقین دارد. فردا در کلام حافظ در ایمان به روز حساب و مقابل معنای امروز است. حافظ از نظر دینی آدم معتقدی بوده است؛ قرآن در اشعارش عجیب موج میزند. ولی با فهم ملامتی که خود از قرآن داشته است نه با فهم زمانه خویش. تفسیر قرآن در کلام حافظ تفسیر ملامتی است؛ بزرگترین دشمن در کلام و شعر حافظ «ریا» است، او در اشعار خود بارها و بارها در نکوهش دینداری متظاهرانه و تزویر سخن گفته است. از نگاه حافظ بزرگترین دشمن اسلام «تظاهر» است. در مسلک ملامتیها دروغ و ریا بالاترین گناه است. یک ملامتی محال بود دروغ بگوید، حتی مصلحتآمیز. در فرهنگ ایران باستان نیز دروغ «شیطان» است. دروغ و ریا هم خانواده یکدیگرند. حافظ معتقد است دروغ فقط سخن نیست بلکه عمل دارد و به نوعی «تظاهر» عمل به «دروغ» است. از این روی حافظ شیرازی در مقام سرزنش دروغگو و مزور سخنها گفته است. «حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را». در قرآن بیش از هر نکتهای صحبت کذب و دروغ مطرح است. افسوس که ما مسلمانان خیلی راحت دروغ میگوییم!
حضرت حافظ یکی از بزرگان ادبیات فارسی و عرفان است که پیام او همواره محل تأمل و توجه انسانها از دیروز تا امروز واقع شده است. به نظر شما به عنوان یکی از همنشینان حافظ شیراز در روزگار ما، مهمترین پیام انسانی حافظ چه بوده است؟
فردوسی در بیتی میگوید: «دو گوش و دو پای من آهو گرفت»؛ آهو گرفت یعنی عیب کرد و معیوب شد، این بیت وصفی بر احوال اکنون من است، من هم دو پا، هم دو چشم و هم دو گوشم را آهو گرفت و شاید آنچنان که شایسته سخن درباره حافظ باشد حافظهام یاری نکند. اما به طور روشن باید گفت؛ پیام اصلی حافظ «عشق» است؛ کلمه عشق را در دیوان حافظ بررسی کنید، ببینید کلمه «عشق» در شعر حافظ چه دامنه وسیعی دارد. همچنین «ریا» و «دروغ» مخصوصا ریا (ریایی که اصحاب دین میکنند) این دو موضوع را در شعر حافظ جستوجو کنید. یکی دامنه مفهوم و معنی عشق و دیگری دامنه ریا در شعر او، با تأملی به این دو مفهوم در شعر حافظ متوجه خواهیم شد که حافظ با این دو موضوع بیداد کرده است. هیچ کدام از شعرای فارسی زبان یا تا جایی که من اطلاع دارم، خارج از شعرای فارسی زبان تا این اندازه در گسترش معنای عشق و ریا کوشش نکردهاند.
با این وصف به نظر شما بزرگترین درس حافظ به انسان تمرکز به عشق و دوری از ریا و دروغ است؟
در حقیقت ادبیات حافظ و حافظشناسی در این دو موضوع مهم خلاصه میشود؛ تمام دیوان حافظ بر این دو موضوع تأکید دارد. یکی عشق و دیگری ریا و هر دو این موضوع از محورهای اخلاقی ملامتیها بوده؛ حافظ یک ملامتی بود. این دو موضوع در ادبیات ملامتیه سهم خیلی بزرگی دارد و بهترین بیان آن در اشعار حافظ نمایان است.
استاد ارجمند با این وصف میتوانیم بگوییم رمز ماندگاری شعر حافظ در همین دو محور اخلاقی نهفته است؟
دقیقا همینطور است، این دو موضوع خیلی مهم است. امروز ما در قرن بیست و یکم از «ریا» صدمه میخوریم؛ یعنی ریا یک زشتی «ابدی» است و در تاریخ ما سهم بزرگ دارد. تمام دستگاههای دولتی ریاکار بودند، حسین منصور حلاج را ریاکاران کشتند، عین القضات همدانی و سهروردی را نیز ریاکاران به قتل رساندند. به عبارتی ریا بلای جان ما بوده و حافظ به درستی این بلا را پیدا کرده است و بهترین بیان را در انتقاد به موضوع ریا و ریاکاری که بیشترین حجم آن در طبقه روحانی بوده را بازگو کرده است. در جای جای دیوان حافظ میبینیم او خطاب به شیخ، پادشاه و... میگوید ریا نکن، آدم نکش و دروغ نگو! همه این مسائل بیانگر دشمنی طبقه روشنفکر از اول تاریخ فرهنگی ایران با دو مفهوم دروغ و ریا است و حافظ در شعر خود بسیار زیبا به این دو موضوع مهم پرداخته است.
حافظ در روزگار خود با نکوهش اخلاقی «ریا» در شعرش چه تأثیری بر جامعه انسانی آن دوران گذاشته است؟
اصلا مهم نیست که تأثیر نگذاشته باشد، این سخن مربوط به نتیجهگرایان است، حافظ خود با آنچه ریا و دروغ بود؛ دشمنی کرده است. اگر کار او تأثیر کرده بود، اکنون ما به گونه دیگری زندگی میکردیم! کار حافظ تأثیر نبود، بلکه بیان بود و تأثیرپذیر گفتن از شرایط زندگی است. هیچ لزومی ندارد این مسائل تأثیر داشته باشد، حافظ معلم نبود، در حالی که سعدی معلم بود، سعدی در بوستان خود یک معلم واقعی است و اخلاق اسلامی را با بهترین تصویر در داستانها و مضامین «بوستان» بیان کرده است، اما حافظ اینگونه نبود. حافظ معلم نبود بلکه بیانگر بود، دلش درد میکرده و ناله میکرده، از دروغ، حقه، ریا و... جانش در عذاب بوده و این عذاب را منعکس میکرده است، قصد تعلیم، تربیت، تأثیر و ... نداشته است، معلمی کار دیگری است، سعدی این قصد را داشته و در «بوستان» کمی هم در «گلستان» به درستی بدان پرداخته است. ولی حضرت حافظ معلم نبود، او بیانگر درد بود. «بیان» درد یک مسئله است و «علاج» درد موضوع دیگری است. حافظ بیانگر مسئله ریا و دروغ بود و به روشنترین وجه نیز این بیانگری را انجام داده است، در شعرای نامی ایران «خیام» نیز بیانگر دروغ، ریا و نکات اخلاقی دیگر بود. معلم نبود اما بعضی شعرا معلم بودند، جامی معلم بود و بیان هم میکرد. اما حافظ در اساس قصد تعلیم و تأثیر نداشت او فقط بیانگر روشنی بود.
همانطور که میدانیم در دورههای مختلف به حافظ رویکرد و اقبال متفاوتی شده، مثلا در عصر قاجار به نثر و شعر سعدی بیش از حافظ اقبال نشان داده شده، چه عواملی باعث میشود که اقبال به حافظ در برخی دورهها کمتر و در برخی دورهها بیشتر باشد؟
این اقبال بستگی به شرایط اجتماعی دارد. حافظ بیانگر درد اجتماع است، باید دید در چه دورهای شعر حافظ بیشتر خوانده میشده، در دوره نوجوانی که در روستا زندگی میکردم، غالب مردم روستا دیوان حافظ در خانههایشان وجود داشت، خاطرم هست اگر کسی میخواست یک نکتهای را گوشزد کند، بیتی از حافظ میخواند. بنابراین این موضوع بستگی دارد که در جامعه چه احتیاجی به بیان حافظی داشته باشیم، در تاریخ میبینیم، گاهی این احتیاج خیلی اوج میگیرد و گاهی فروکش میکند. دلیل نیز آن است که جامعه یک راه مستقیم را طی نمیکند، جامعه فراز و نشیب دارد، در این فراز و نشیبها میبینیم هر زمان دروغ، حقهبازی، خیانت به حقوق انسانی و... بالا میرود، شعر حافظ هم بالا میرود و مردم بیشتر آن را میخوانند. وقتی این مسائل فروکش میکند شعر حافظ هم کمتر خوانده میشود و سعدی یا مولوی را بیشتر میخوانند. شعر حافظ با اوضاع و احوال جامعه حرکت میکرده، یعنی اگر جامعهای در آن ریا، دروغ، خیانت و... زیاد بوده، شعر حافظ هم اوج میگرفته، زندگی اخلاقی که کمرنگ میشده، نیاز به شعر او در جامعه بیشتر احساس میشده است. برای مثال در دوره صفویه با وجود اینکه حکومت دینی مستقر بوده، جامعه سالمتر از دوران حافظ بود. جامعه دوره صفوی آرامتر بوده و مسائلی مانند پدرکشی، فرزندکشی، دشمنی با همسایه و .... که در دوره شاه شجاع مظفری زیاد بوده و اوج داشته در دوره صفویه کمتر بوده و جامعه یک حرکت آرامی داشته، شاید هم به علت این بوده که به هر حال اوایل آن دوره مردم اعتقاد دینی محکمی داشتند، البته صفویه نیز در اواخر کار خود خراب شد، اما اوایل حکومت چون تشیع را باب و تبلیغ کرده بود، مواظب رعایت موازین دینی مراعات بودند، بعد به هم خورد و در دوره قاجار این مسائل به کلی به هم ریخت.
به نظر میرسد دوران کنونی نیز از سمت سعدیخوانی به سمت حافظخوانی حرکت کرده است؟
بله، رواج حافظخوانی بیشتر شده است. امروز کسی دیگر سعدی نمیخواند، اما دیوانهای حافظ با تصحیح و تفسیرهای مختلف مرتب تجدید چاپ میشود.
استاد بزرگوار به نظر شما حافظخوانی بزرگانی چون؛ هوشنگ ابتهاج، محمدرضا لطفی، محمدرضا شجریان و ... در گسترش حافظخوانی در جامعه تأثیر داشته است؟
بله، این مباحث هنری در رواج حافظخوانی تأثیر داشتهاند. این تأثیر با استاد غلامحسین بنان شروع شد، شعر حافظ شعر آوازخوانی نیست، شعری است که در آن فلسفهای است؛ شعر عاشقانه محض مثل شعر سعدی نیست. شعر حافظ حتی مضامین عاشقانهاش خالی از حکمت نیست. به همین روی، برای خوانندگان خیلی دلچسب نبوده، این اواخر با هنر بنان این کار شروع شد، بنان شعر حافظ را وارد آوازخوانی کرد و بعد از او شجریان این کار را دنبال کرد. پیش از این آوازخوانان هیچ کدام سراغ شعر حافظ نمیرفتند چراکه شعر حافظ پیچیدگیهای عاطفی و حکمتی دارد و آوازخوانان برای ادای هنری درست نیازمند فهم دقیق معنا هستند و مادامی که این فهم رخ ندهد سراغ این کار نمیروند. برای مثال یک آوازخوان خیلی معروف به نام ادیب خوانساری هیچگاه حافظ نخواند. یک بار به او گفتم چرا شما غزل از حافظ نمیخوانید؟ در پاسخ گفت شعر حافظ شعر آواز نیست؛ شعر فکر است.
شعر حافظ در عین حال که به نظر میرسد همه فهم است ولی فهم اشعارش برای همه ساده نیست به دلیل اینکه شعر او چند لایه است و معنای پنهان بسیار دارد. مادرم زنی عوام و البته باسواد بود، من قرآن، گلستان و بوستان سعدی را نزد او خواندم. سواد خوبی داشت، آخوندزاده بود و عربی هم خوب میدانست. اما حافظ را با پدرم میخواندم. حافظ برای مادرم سنگین بود، نمیفهمید سخن او چیست، پدرم میفهمید و به من نیز میفهماند. چون پدرم شاگرد میرزا جلوه، عارف نامی روزگار خویش بود. خود نیز عارف و شاعر بود و به این سبب سخن چند لایه حافظ را درک میکرد.
انتهای پیام
نظرات