به گزارش ایسنا، امروز ۱۴ شهریور چهل و سومین سالگرد ترور آیتالله علی قدوسی دادستان کل انقلاب اسلامی در سال ۱۳۶۰ است.
محمود فخارزاده کرمانی به شیوه مسعود کشمیری و محمد کلاهی قاتلان فراریِ محمدعلی رجایی، حجت الاسلام محمدجواد باهنر، آیتالله سید محمد بهشتی و ۷۲ نفر از مقامات تقنینی و اجرایی کشور عمل کرد.
او بمب را در سقف کتابخانه ای که در طبقه پایین و درست زیر دفتر کار دادستان کل انقلاب اسلامی قرار داشت، کار گذاشت و از راه دور منفجر کرد. با انفجار بمب، دفتر کار آیتالله علی قدوسی منفجر شد و پیکر دادستان از طبقه دوم ساختمان به کف حیاط دادستانی افتاد و ساعاتی بعد به شهادت رسید.
این شیوه ترور همان شیوه ای بود که محمد کلاهی هفتم تیر ۱۳۶۰ با جاساز کردن دو ساک بزرگ کنار ستونهای اصلی ساختمان، حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد و آیتالله بهشتی و ۷۲ نفر از مقامات تقنینی و اجرایی کشور را به شهادت رساند.
البته مسعود کشمیری دبیر وقت شورای عالی دفاع نیز تقریبا به همین شیوه در تاریخ هشتم شهریور ۱۳۶۰ کیف دستی بمبگذاری شده را در اتاق محل جلسه محمدعلی رجایی و حجت الاسلام محمدجواد باهنر رئیسجمهور و نخستوزیر وقت در دفتر نخست وزیری کار گذاشت و چاشنی آن را دقایقی بعد منفجر کرد.
حاصل ازدواج ملا احمد با همسرش در تاریخ ۱۲ مرداد ۱۳۰۶ در شهر نهاوند متولد شد.
ملا احمد بعد از ۲۰ سال درس در محضر میرزا سید محمدحسن شیرازی و میرزا حبیبالله رشتی و رسیدن به مقام اجتهاد، در سال ۱۲۷۷ از نجف به نهاوند برگشت و ۲۹ سال بعد صاحب پسری به نام «علی» شد.
علی دوره اول مدرسه را در یکی از مدارس نهاوند درس خواند و دوره دوم را به دبیرستان «فیروزان» نهاوند رفت و چون در نهاوند بالاتر از دوره متوسطه نبود، از پدرش خواست تا برای ادامه تحصیل به شهر دیگری برود، اما به پیشنهاد پدرش در سال ۱۳۲۳ وارد مدرسه فیضیه شد.
علی بعد از ورود به حوزه علمیه قم، دروس مقدمات و سطح را در محضر آیت الله محمد صدوقی، درس خارج را نزد آیت الله سید حسین طباطبایی بروجردی، درس فقه و اصول را محضر آیت الله سید روحالله خمینی خواند و یک سال بعد از رحلت آیت الله بروجردی در سال ۱۳۴۱ مجتهد شد.
علی قدوسی به واسطه آیت الله دکتر مرتضی مطهری و آیت الله دکتر سید محمد بهشتی در کلاس درس حکمت آیت الله سید محمدحسین طباطبایی راه یافت و از معنویت ایشان بهرهمند شد.
هوش و درایت و تقید علی قدوسی طی سالها حضور نزد آیت الله طباطبایی چنان بر آیت الله روشن شد که او را به دامادی خود پذیرفت و با ازدواج دخترش نجمه سادات طباطبایی موافقت کرد.
احترام و اعتماد آیت الله طباطبایی به علی قدوسی به حدی افزایش یافت که کارهای مهمش را به او سپرد.
مشی سیاسی
آیتالله علی قدوسی ورود به عرصههای سیاسی و اجتماعی را از اواسط دهه ۱۳۲۰ و همزمان با آشنایی با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و جمعیت فداییان اسلام به رهبری حجتالاسلام سید مجتبی میرلوحی ملقب به نوابصفوی آغاز کرد.
او همزمان با درس و بحث در حوزه علمیه قم با نوابصفوی و جمعیت فداییان اسلام آشنا شد و از اعضای شورای مرکزی این جمعیت شد و به مبارزه علمی با مارکسیستهای حزب توده پرداخت. او در همین دوره اولین موضعگیری و سخنان نقادانهاش را در مقابله با تفکرات سوسیالیستی و کمونیستی حزب توده که از دهم مهر ۱۳۲۰ در ایران بنیانگذاری شده بود، بیان کرد.
علی قدوسی به واسطه روابطش با جمعیت فداییان اسلام دوره آموزشهای نظامی را در منطقه کوهستانی شهر نهاوند تحت نظر دوستانش در فداییان اسلام پشت سر گذاشت و در کنار سایر همرزمانش از جمله محمدمهدی عراقی، حجت الاسلام سید علی اندرزگو، سید اسدالله لاجوردی، محمدصادق و هاشم امانی، سید حسن امامی، محمد بخارایی، مرتضی نیکنژاد، رضا صفارهرندی، حبیبالله عسگراولادی و ابوالفضل حاجحیدری جذب شخصیت و مرام عقیدتی و مبارزاتی نوابصفوی شد.
علی جوان در جریان ملی شدن صنعت نفت کشور در زمستان ۱۳۲۹ در کنار دکتر محمد مصدق، آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی و حجتالاسلام سید مجتبی نوابصفوی در تجمعات اعتراضی علیه رژیم پهلوی شرکت کرد.
او در جریان مبارزات جمعیت فداییان اسلام در غائله ملی شدن صنعت نفت در کنار سایر اعضای این جمعیت علیه حاجعلی رزمآرا نخستوزیر وقت و مزدور مخالف سرسخت ملی شدن صنعت نفت ایران، مبارزه کرد.
قدوسی پس از ترورهای انقلابی جمعیت فداییان اسلام و بعد از دستگیری و اعدام نوابصفوی و یارانش در زمستان ۱۳۳۴ با هیاتهای موتلفه اسلامی و آیتالله مرتضی مطهری بیش از گذشته آشنا شد و از طریق ایشان با تعداد بیشتری از مبارزان حوزوی آشنا شد.
علی قدوسی که تجربه شاگردی آیتالله العظمی سید روحالله موسوی خمینی را در مدرسه فیضیه قم داشت در اوائل دهه ۱۳۴۰ با اندیشههای سیاسی ایشان به خصوص در غائله تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، واکنش تند امام نسبت به طرح انقلاب شاه و ملت و مخالفت شدید ایشان با قانون کاپیتولاسیون بیش از پیش آشنا شد.
امام خمینی دو روز بعد از سخنرانی افشاگرانه علیه رژیم پهلوی در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ دستگیر و ۵۷ روز در زندانهای باشگاه افسران ارتش، قصر و عشرتآباد زندانی شد. ایشان با پایان روزهای زندان به منطقه داوویه تهران انتقال یافت و در حصر خانگی قرار گرفت.
با لو رفتن محل حصر امام ساواک ایشان را به خانهای دیگر در محله قیطریه تهران انتقال داد و تا ۲۴۵ روز دیگر در حصر خانگی نگه داشت. زندانی و حصر خانگی امام امت در مجموع ۳۰۲ روز طول کشید.
همزمان با حصر خانگی امام در محله قیطریه ایده شکلگیری تشکیلاتی در حوزه علمیه قم برای سر و سامان دادن به دروس حوزوی و وارد کردن شیوههای آموزشی به حوزههای علمیه در کنار ورود ساختارمند روحانیون به مبارزات سیاسی در ذهن برخی از روحانیون انقلابی آن دوره شکل گرفت.
علی در ۳۷ سالگی با همکاری چند تن از دوستان و همفکرانش از جمله آیات عظام سید علی خامنهای، اکبر هاشمی رفسنجانی، ابراهیم امینی، مهدی حائری تهرانی، علی مشکینی، حسینعلی منتظری، عبدالرحیم ربانی شیرازی، محمدتقی مصباح یزدی، احمد آذری قمی و سید محمد خامنهای، هسته اولیه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم را بنیان گذاشت.
این تشکل در ابتدا «جمعیت اصلاح حوزه» نام داشت ولی بعدا به «جمعیت ۱۱ نفره» معروف شد. اولین جلسه این تشکل روحانی ۱۰ سال بعد از اعدام نوابصفوی و یارانش در اردیبهشت ۱۳۴۳ برگزار شد.
خاطره تشکیل
آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی در خاطراتش با اشاره به تشکیل اولین تشکل روحانی ایران در دوران مبارزه ستمشاهی، گفت: « از اساسیترین کارهای ما در آن چند ماه [چند ماهی که امام در قیطریه بودند] ایجاد تشکیلاتی بود که مرکزیت آن از ۱۱ نفر تشکیل میشد.»
آیتالله احمد آذری قمی هم گفت: «این هیات در انقلاب و در مواقع حساس حضور داشت تا سال ۱۳۴۲ که مبارزه روحانیون با تشکیلات پهلوی شروع شد. خب اینها خیلی فعال برخورد کردند با قضایا. آن وقت در دل این تشکیلات جامعه مدرسین، یک هیات یازده نفری به اصطلاح امروزی به صورت زیرزمینی تشکیل شد یعنی بعد از قضایای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که مبارزه مشکل شد این هیأت ۱۱ نفره تشکیل شد.»
گروه مخفی ۱۱ نفره در سال ۱۳۴۴ توسط ساواک شناسایی و بسیاری از اعضای آن از جمله علی قدوسی، سید علی خامنهای و اکبر هاشمی رفسنجانی دستگیر و در زندان قزلقلعه محبوس شدند و البته آنان بعد از چند ماه در مرداد ۱۳۴۵ از زندانهای رژیم خلاص شدند.
علی بعد از آزادی از زندان به قم برگشت و برای اصلاح ساختار نظام آموزشی در حوزههای علمیه تلاش کرد و موفق شد سامانه آموزشی جدیدی را با همراهی دکتر سید محمد حسینی بهشتی بنیانگذاری کند.
قدوسی با همراهی بهشتی و دو نفر دیگر از دوستانش مدرسه «منتظریه» را که بعدا به مدرسه «حقانی» تغییر نام داد برای آموزش و پرورش طلاب مرد، تاسیس کرد. او دروس کلاسیک دبیرستانی مانند ریاضیات، طبیعی و زبان خارجه را وارد دروس حوزوی این مدرسه کرد.
علی و سید محمد بهشتی در طول سالهای فعالیت، مدرسه حقانی را به مرکزی برای مبارزه با رژیم پهلوی تبدیل کردند. به همین دلیل اکثر طلاب این مدرسه در طول سالهای مبارزه امام علیه رژیم پهلوی دستگیر، تبعید یا فراری شدند.
آنان همچنین با تاسیس مدرسه «مکتب توحید» ارزشهای دینی و مبانی فکری اسلام را به زبان علمی بین طلاب زن ترویج دادند و فارغالتحصیلان این مدرسه خدمات علمی و آموزشی فراوانی به زنان متدین کشور ارائه دادند.
علی و سید محمد این دو نهاد آموزشی را به الگویی برای سایر مراکز آموزشی و فرهنگی حوزوی تبدیل کردند.
فهم درست و کسب معرفت توسط طلاب جوان در مدارس حقانی و مکتب توحید برای علی و سید محمد اهمیتی به مراتب بیشتر از گرفتن نمراتِ بالا داشت به همین دلیل اگر شاگردان با استعداد این مدارس، در درس و بحث کوتاهی میکردند از سوی مدرسان این دو مدرسه توبیخ میشدند.
تاکید بر آموزش
او در دورانی که بسیاری از متدینان جامعه آموزش زبان انگلیسی را حرام میدانستند یک طلبه را به علت نیاموختن انگلیسی از مدرسه اخراج کرد.
علی قدوسی برنامهریزی دقیق آموزشی، استفاده از روشهای ارزشیابی، آزمونهای منظم و نظارت مستقیم بر متون درسی را با همراهی دکتر بهشتی در لیست برنامههای تحولی حوزههای علمیه قرار داد.
او برای غنای علمی مدرسه حقانی حتی حاضر شد بارها و بارها دنبال اساتید که به سختی تن به تدریس در مدرسه حقانی میدادند، برود.
مدرسه حقانی در دوره علی قدوسی طلاب و فضلای عالِم، متقی و آگاه به زمان زیادی را تربیت کرد که اکثر این طلاب به عنوان سرمایههای انسانی در نهضت انقلاب اسلامی نقش موثری ایفا کردند.
ایده جمعیت ۱۱ نفره
آیتالله سید روحالله موسوی خمینی از اولین روحانیون مخالف و منتقد دستگاه پهلوی از ابتدای دهه ۱۳۲۰ بود که نقش بسیار پر رنگی در مبارزه علیه دربار و دیوان پهلوی، محمدرضا شاه و نخستوزیرش اسدالله عَلَم داشت.
امام به دلیل اجرای تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی در دولت اسدالله عَلَم آن هم در غیاب مجالس شورای ملی و سنا، در ابتدای سال ۱۳۴۱ اعلامیهای بسیار تند علیه شاه و اقداماتش منتشر کرد.
امام در واکنشی اعتراضی به درخواست عَلَم برای مذاکره با علما و مراجع و ساکت کردن اعتراضات آنان در اردیبهشت ۱۳۴۱، گفتند: «تا مادامی که این دولت در مصدر کار است، داخلِ هیچ قِسم مذاکره صلح و مصالحهای نخواهیم شد.»
ایشان در آبان ۱۳۴۱ نیز طی تلگرافی از عملکرد اسدالله عَلَم به محمدرضا پهلوی شکایت کردند و با اعتراض شدید نسبت به استفاده ابزاری حکومت از دختران و زنان برای شرکت در میتینگهای انتخاباتی در قالب تصویبنامه انجمنهای ایالتی و ولایتی، نوروز سال ۱۳۴۲ را عزای عمومی اعلام کردند و در فروردین ۱۳۴۲ در نامهای به علمای سراسر کشور خواستار استیضاح اسدالله عَلَم شدند.
به دنبال حمله ماموران گارد سلطنت در تاریخ دوم فروردین ۱۳۴۲ به مدرسه فیضیه و کتک زدن، دستگیری و زندانی طلاب و روحانیون جوان و عزادار، امام خمینی بارها و بارها از این رفتار وحشیانه رژیم پهلوی روی منبرهای سخنرانی علیه مسببان این حادثه دلخراش به تندی سخن گفتند.
تندترین سخنان امام علیه رژیم در تاریخ ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ ایراد شد. این سخنان با واکنش خودجوش مردم قم و شکلگیری برخی اعتراضات در این شهر و کشیده شدن موج اعتراضات به تهران و بازار بزرگ تهران در نخستین ساعات ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ شد.
ساواک که شکلگیری اعتراضات را در اواسط بهار ۱۳۴۲ پیشبینی کرده بود به اسدالله عَلَم هشدار داد تا دستگاههای نظامی و انتظامی را برای رویارویی با معترضان در آمادهباش کامل نگه دارد.
اسدالله عَلَم در تماس تلفنی با سپهبد علی نصیری رئیس وقت شهربانی کل کشور دستور به گلوله بستن مردم را صادر کرد.
او وقتی تردید نصیری در اجرای فرمان را از پشت تلفن احاس کرد، بر دستورش پافشاری و رئیس شهربانی را موظف به تمکین از دستور نخستوزیر کرد. او در عین حال به سرعت خودش را به دفتر رئیس شهربانی کل کشور رساند تا از نزدیک در جریان روند اجرای طرح حمله به طلاب جوان مدرسه فیضیه قم قرار بگیرد.
امام خمینی عصر عاشورای ۱۳۴۲ مصادف با ۱۳ خرداد ۱۳۴۲ نطق تاریخیشان را در مدرسه فیضیه که منشاء قیام ۱۵ خرداد شد، ایراد کردند.
واکنش ساواک و شهربانی قم به این سخنرانی و حمایت مردم از آن موجب حمله ماموران شهربانی و ساواک به طلاب مدرسه فیضیه و کتک زدن و دستگیری تعدادی زیادی از آنان در شامگاه ۱۴ خرداد ۱۳۴۲ و محاصره منزل امام خمینی در ساعت سه نیمه شب سحرگاه ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ از طریق هجوم دهها کماندوی ارتش و دستگیری ایشان در محله قاضییخچال قم شد.
ماموران شهربانی امام خمینی را در حالی که مشغول خواندن نماز شب و تعقیبات آن بود، دستگیر و به تهران منتقل کردند. آنان ایشان را ابتدا به زندان باشگاه افسران بردند اما در غروب همان روز - ۱۵ خرداد - به زندان قصر انتقال دادند و ۱۹ روز در آنجا حبس کردند. امام خمینی در بیستمین روز - چهارم تیر ۱۳۴۲ - به پادگان عشرتآباد منتقل شد و ۴۰ روز نیز در آنجا زندانی شد.
دستگیری امام اعتراض همزمان بزرگان و علمای حوزههای علمیه قم و نجف را به دنبال داشت. علمای شیعه ایران و عراق اعلامیهها و تلگرافهایی را در اعتراض به اقدام رژیم پهلوی و کشتار مردم عزادار در ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ صادر کردند.
جمعی از بزرگان و علمای قم از جمله آیات عظام سید شهابالدین مرعشی نجفی، سید محمدهادی میلانی و سید محمدکاظم شریعتمداری به همراه جمع دیگری از حوزویان در اعتراض به این دستگیری به تهران مهاجرت کردندف حتی تعدادی از آنان در بدو ورود به تهران در حمله ماموران ساواک دستگیر و برای چند روز بازداشت شدند.
رژیم پهلوی بعد از ۵۷ روز که از حبس امام در سه زندان تهران گذشت، برای کاستن از حساسیت علمای حوزههای علمیه قم و نجف و برای فراهم کردن بستر حضور مردم در انتخابات مجلس شورای ملی و سنا، ایشان را در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۳۴۲ به همراه آیتالله فضلالله محلاتی و آیتالله احمد آذری قمی که در زندان ساواک گرفتار بودند، به خانهای تحت محاصره در منطقه داوودیه تهران منتقل کردند و در حصر خانگی نگه داشتند.
دوره انقلاب
آیتالله علی قدوسی در بدو ورود بنیانگذار انقلاب اسلامی به ایران به عضویت کمیته استقبال از ایشان درآمد و با توجه به سوابق اجرایی و مدیریتیش عهدهدار مسوولیتهای حساسی شد.
چند ماه بعد از پیروزی انقلاب، امام خمینی طی حکمی ایشان را مامور ستاد انقلاب اسلامی شهرستان قم کرد. او همچنین به فرمان رهبر فقید انقلاب مأموریت یافت متصدی مقام قضاوت در دادگاههای انقلاب تهران شود.
قدوسی با وجودی که از بیماری کبدی رنج میبرد اما با حکم آیتالله حسینعلی منتظری قائم مقام وقت امام خمینی به عضویت شورای عالی قضایی درآمد. او طی حکم دیگری که امام خمینی برایش زد به عنوان دادستان کل انقلاب اسلامی عهدهدار این مسوولیت مهم قضایی شد.
سید روحالله موسوی خمینی در تاریخ دوم شهریور ۱۳۵۸ طی حکمی خطاب به نخستوزیر دولت موقت از مهندس بازرگان خواست تا زمینه ایجاد دادگاههای انقلاب اسلامی را ذیل وزارت دادگستری به وجود بیاورد تا روند رسیدگی به اتهامات اثبات شده و اثبات نشده کارگزاران رژیم پهلوی تحت مدیریت این دادگاهها سریعتر پیش رود.
با گذشت سه ماه از این موضوع و فراهم شدن زیرساختها و بسترهای شکلگیری دادگاههای انقلاب اسلامی، امام امت طی حکم دیگری در تاریخ نهم اسفند ۱۳۵۸ مهدی هادوی، قاضی محاکم قضایی را به عنوان اولین دادستان کل انقلاب اسلامی منصوب کردند.
رهبر فقید انقلاب اسلامی ۱۶ روز بعد در حکم دیگری مسوولیت برنامهریزی و نظارت بر عملکرد دادگاههای انقلاب اسلامی را در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۵۷ از دولت موقت سلب و به شورای انقلاب اسلامی که از ۲۲ دی ۱۳۵۷ عهدهدار کلیه امور انقلاب بود، واگذار کرد.
سابقه قضایی هادوی در دوران رژیم پهلوی به دوره ریاست او بر اداره دادگستری شهر قم در اوایل دهه ۱۳۴۰ بر میگشت. او اما چند ماه بعد از اعتراض به تبعید امام امت به ترکیه که در تاریخ ۱۳ آبان ۱۳۴۳ انجام شد، به تهران منتقل شد و به دلیل مقاومت در اجرای دستور مقامات ارشد پهلوی از سمتش عزل شد و با یک درجه تنزل به عنوان کارمند در دادگستری مرکز به کار گرفته شد.
با شروع به کار اولین دادستان انقلاب اسلامی، امام خمینی از نهم اسفند ۱۳۵۷ تا هشتم مرداد ۱۳۵۸ احکام شش قاضی شرع را برای رسیدگی به پرونده افراد و شخصیتهای ضد انقلاب در شش شهرستان را صادر کردند که رونوشت آنها برای هادوی ارسال شد.
بعد از انتصاب آخرین قاضی شرع در دوره مهدی هادوی، امام امت او را پس از ۱۵۹ روز از این پست منفصل و آیتالله علی قدوسی را به عنوان دومین دادستان انقلاب اسلامی در این مسوولیت منصوب کردند.
امام خمینی بعد از منصوب کردن آیتالله قدوسی حکم سه قاضی شرع و یک عضو جدید شورای عالی قضایی را صادر کردند.
علی قدوسی طی ۲۵ ماه خدمت در دادستانی کل انقلاب اسلامی با رفتارها و واکنشهای تند بیشماری روبرو شد.
او در این مسوولیت مورد غضب سه گروه کارگزاران رژیم پهلوی، مارکسیستهای حزب توده و اعضای گروهکهای تروریستی فرقان و سازمان مجاهدین خلق قرار گرفت که البته کینه گروهک تروریستی منافقین، بدتر بود.
قاتل علی
مهدی هدایت از مدیران دفتر شهید قدوسی ضمن تشریح چگونگی ورود قاتل آیت الله قدوسی، گفت: «محمود فخارزاده کرمانی را به همراه یکسری اعلامیه های سازمان منافقین گرفته و آورده بودند. آقای سید علیاصغر حجازی به من گفت او را محاکمه کن. از بازداشتگاه او را آوردند. گفت من را فریب دادند. خیلی اظهار ندامت و پشیمانی کرد. تعهد داد. به آقای حجازی منتقل کردم. بازداشتگاه موقت در اختیار محمدتقی سجادی بود.
آقای حجازی گفت: « تقی امروز نیست، فردا بیاید.» فردا که سجادی آمد تا رفت و فخارزاده را دید بغلش کرد. در دوران مدرسه با هم بودند. سجادی آمد بالا و گفت: «این بنده خدا بچه خوبی است، یک اشتباهی کرده است.» لذا آزادش کردند و رفت. دو هفته یا یک ماه بعد، محمدتقی سجادی آمد و فخارزاده را مورد اعتماد کاملش معرفی و در دادستانی شاغلش کرد. مدتی در نظارت و هماهنگی بود و مدتی در دبیرخانه.»
جواد علی اکبریان که در مقطعی هممحلهای و هممدرسهای فخارزاده کرمانی بود، درباره پیشینه و چگونگی بکارگیری او در دادستانی گفت: «فخار در دبستان باقریه هممدرسهای من و (پسرخاله ام) مرحوم سجادی بود. فخار در کوچه گلچین مینشست، مدرسه باقریه یک کوچه قبل از آن بود. منافقین سر چهارراهها میایستادند و اعلامیه و روزنامه پخش میکردند. فخار را گرفته بودند چون نشریه مجاهدین را پخش میکرد. آورده بودند دادستانی کل. در دادستانی کل چند سلول انفرادی داشتیم. کسانی را که میخواستیم موقت بازداشت کنیم آنجا نگه میداشتند تا بعد بفرستند زندان.
فخار را که گرفته بودند و آورده بودند بازداشتگاه دادستانی کل، فردا یا پس فردا آقای سجادی میرود آنجا. میبیند فخار آنجاست. میگوید تو اینجا چکار میکنی؟ فخار میگوید من را اشتباه گرفتهاند و ... سجادی هم میآید میگوید این بچه خوبی بود و مذهبی و اشتباه شده و ... سجادی فخار را آورد به دادستانی. داستان ورود فخار به دادستانی اینجوری بود.»
محمود یگانه مسئول گروه تحقیق که فخار پس از شروع به کار در دادستانی به آن واحد فرستاده شد، گفت: «فخارزاده دانشجوی مدیریت دانشگاه تهران بود. مشهدی بود. آقای محمدتقی سجادی هم مشهدی بود و پسرخاله آقای جواد علی اکبریان. به صرف رفاقت فخارزاده را معرفی کرد و آورد. محمود فخارزاده دوست مشترک محمدتقی سجادی و احمد مروی و اکبریان بود. گویا احمد مروی هم با فخارزاده هممحلی بودند.»
محمود یگانه معرف فخارزاده به گروه تحقیق را احمد مروی ذکر میکند: «آقای احمد مروی سه نفر از بچههای مشهد را معرفی کردند. از جمله آنها فخارزاده بود. فخارزاده در دبیرخانه پیش احمد مروی بود. از پیش آقای مروی آمد گروه تحقیق.»
یگانه درباره مسولیت فخارزاده در گروه تحقیق گفت: «ما یک جا داشتیم در خیابان زاگرس که بعداً شد ستاد اجرایی فرمان امام (ره). منزل میرآخور حکیم، یهودی صهیونیست فراری، بود. اسناد و مدارک منازل و اماکن طاغوتیها آنجا نگهداری میشد. مسئولیت آن با فخارزاده بود. همانجا هم میخوابید و کلی اسناد دستش بود.»
یگانه درباره اخلاق و رفتار فخارزاده گفت: «فخارزاده روابط عمومی بسیار خوبی داشت. کار توجیهی خیلی خوب بلد بود. نمیتوانستی او را عصبانی کنی. به هیچ وجه بلند صحبت نمیکرد. کاری نمیکرد که از او ناراحتی به دل بگیری. اگر دو روز با شما رفیق میشد اسم کوچک شما را صدا میزد و خودمانی میشد و با همان لهجه مشهدی صحبت میکرد. کاری که به او واگذار میشد با دقت انجام میداد. رفیقباز بود. ظاهر مذهبی داشت و سادهپوش.»
به گفته مهدی هدایت، محمود فخارزاده کرمانی پس از مدتی از گروه تحقیق به دبیرخانه منتقل و مسئول دبیرخانه محرمانه شد.
قبل از واقعه
حوالی ساعت ۹ بعد از ظهر ۷ تیر ۱۳۶۰ بر اثر انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی آیتالله بهشتی و جمعی از مسئولین کشور به شهادت رسیدند.
دو ماه بعد در ۸ شهریور ۱۳۶۰ بمب دیگری ساختمان نخستوزیری را فرو ریخت و رئیسجمهور و نخستوزیر وقت، محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، به شهادت رسیدند.
پس از این قضایا نسبت به نفوذ سازمان منافقین در دستگاهها حساسیت جدی پدید آمد. با توجه به سوابق محمود فخارزاده کرمانی این حساسیت درباره او نیز وجود داشت.
محمد هنری در این باره گفت: «پنج روز قبل از شهادت شهید قدوسی یکی از بچههای انجمن اسلامی دانشگاه تهران روزی میآید دادستانی. با آقای حجازی کار داشت. فخارزاده را میبیند و به آقای حجازی میگوید این آدم منافق است، چرا اینجا بکارگیری شده؟»
محمود یگانه (ترابی) تقریباً شبیه به همین مطلب را بیان کرد: «یک روز بعد از ۸ شهریور دیدم در لابی ساختمان سروصدا است. گفتند دانشجویان تحکیم وحدت با آقای حجازی ملاقات داشتهاند و دارند سروصدا میکنند. برخی از آنها فخار را دیده بودند و با دیدن فخار معترض بودند که چه کسی این فرد را آورده، این فرد منافق است. ...
در این رابطه جلسهای با شرکت آقایان حجازی، محسن رضایی، لاجوردی و رضا سیفاللهی تشکیل شد. در این جلسه مقرر شد پس از تعطیلات پنجشنبه و جمعه فخارزاده دستگیر شود.
احتمالا این خبر توسط عنصر جمعآوری به سازمان منافقین رسیده و باعث سرعت بخشیدن به برنامه انفجار شده بود. این نشان میدهد که فرد یا افرادی که دیدهبان ایشان بوده دسترسیهایش بالا و بسیار مهمتر از فخار بوده.»
مهدی هدایت نیز به قرار دستگیری فخارزاده در روز شنبه اشاره کرد: «ظهر سهشنبه آقایان لاجوردی، محسن رضایی، رضا سیفاللهی آمدند دادستانی. آمده بودند که بگویند فخارزاده مشکوک است و باید دستگیر شود. پنجشنبه کارکنان که رفتند، ترابی و حجازی به من گفتند از صبح روز شنبه دبیرخانه محرمانه را هم تحویل بگیرید. تا آن موقع فخارزاده مسئول دبیرخانه محرمانه بود.»
بهزاد نبوی درباره فخارزاده کرمانی گفت: «دو یا سه روز بعد از شهادت رجایی که من در نخستوزیری با دیگر برادران مسئول داشتیم مسئله انفجار را پیگیری میکردیم، در همان موقع با برادران اطلاعاتی صحبت که میکردیم یادم میآید که از فخار نیز صحبت شد که برادران میگفتند مشکوک است و قرار بود در افشاء وی اقدام شود که متأسفانه خیلی زود قبل از اینکه اقدامی بشود کار خود را کرد و فرار کرد.»
روز واقعه
صبح شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ شهید قدوسی پس از دیدن فخارزاده ابراز تعجب کرد. مهدی هدایت اینگونه روایت میکند: «صبح شنبه دیدند فخارزاده دارد قدم میزند. میرمحمدصادقی آبدارچی میگفت فخار از ساعت پنج صبح پائین بود، جمعه نیز چند بار تردد داشت. وقتی حاج آقای قدوسی آمد تعجب کرد که چرا این را هنوز نگرفتهاند؟»
دقایقی پس از ورود قدوسی به دفترش بمب منفجر شد.
محمد هنری مسوول وقت روابط عمومی دادستانی کل کشور درباره مکان قرار دادن بمب گفت: «زیر اتاق آقای قدوسی در طبقه همکف کتابخانه بود. یک نفر به نام ذوالقدر آنجا مینشست و تایپ میکرد؛ البته روز انفجار ذوالقدر در اتاقش و پای دستگاه تایپ نبود. در سقف این اتاق بمب کار گذاشته شده بود.
صبح شنبه دیدند فخارزاده دارد در محوطه دادستانی مرکز قدم میزند. میر محمدصادقی آبدارچی میگفت: «فخارزاده از ساعت پنج صبح پایین بود، جمعه نیز چند بار تردد داشت وقتی حاج آقای قدوسی آمد تعجب کرد که چرا این را هنوز نگرفتهاند؟» دقایقی پس از ورود قدوسی به دفترش، بمب منفجر شد.
زیر اتاق آقای قدوسی در طبقه همکف، کتابخانه قرار داشت. یک نفر به نام ذوالقدر آنجا مینشست و تایپ میکرد البته روز انفجار ذوالقدر در اتاقش و پای دستگاه تایپ نبود.
... در سقف این اتاق بمب کار گذاشته شده بود.»
محمود یگانه (ترابی) مسوول وقت گروه تحقیق و نظارت دادستانی کل کشور که پس از تشکیل وزارت اطلاعات از دادستانی به وزارتخانه فوق منتقل شد، معتقد است که این بمبگذاری کار یک فرد نبود: «یک آدم بپایی داشته، یک هادی هم داشته، والا چه کسی میداند الان شهید قدوسی آمد داخل اتاق، سپس رفت پشت میز و آن نقطهای که بمب زیر پایش منفجر شود.
نمی شود بدون تشکیلات یک نفر را به سوی عملیات بزرگ هدایت کرد و موفق هم شد. قطعاً یک تیم در سیستم نفوذ مسئول این کار بوده. امکان دارد فردی قطعات بمب را آورده باشد، فردی دیگر آن را کار گذاشته باشد، فرد دیگری انفجارش را انجام دهد، فردی باید گرا دهد که انفجار دقیق و بموقع انجام شود.»
تشییع
۱۵ شهریور ۱۳۶۰ پیکر بیجان آیتالله علی قدوسی بر دوش مردم تهران تشییع و به قم منتقل شد و در جوار مرقد مطهر حضرت فاطمه معصومه به خاک سپرده شد.
بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در پیامی به مناسب شهادت ایشان نوشتند: «شهادت بر او مبارک و وفود الی الله و خروج از ظلمات به سوی نور بر او ارزانی باد.»
یک هفته پس از شهادت قدوسی در ۲۱ شهریور ۱۳۶۰ دادستانی طی اطلاعیهای محمود فخارزاده کرمانی را به عنوان تروریست عامل این عملیات معرفی کرد.
منابع:
صحیفه امام، جلد ۹، ص ۲۶۴ و ۲۶۵
مجله سروش، سال سوم، شماره ۱۱۳، ۲۸ شهریور ۱۳۶۰، صص ۱۰ و ۱۱
رضا گلپور، روزشمار وقایع نگاری کتاب شنود اشباح، ناشر:مولف، چاپ اول، پاییز۱۳۸۳، صفحه ۲۷۶
یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید آیت الله قدوسی، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد ۱ول، صص ۱۴۹- ۱۴۳
محسن صالح، جامعه ی مدرسین حوزه ی علمیه ی قم، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جلد اول، ۱۳۸۵، صص ۵۵- ۵۴
یادنامه شهید قدوسی، ص ۵۸ و ۱۵۸؛ دیدار با ابرار، همان، ص ۱۳۹؛ عدالت در خون ص ۲۶ و ص ۹۹؛
یادها و یادگارها، ص ۴۹
انتهای پیام
نظرات