پیادهروی اربعین یکی از بزرگترین اجتماعات مسالمتآمیز و وحدتبخش جهان است که از سال ۲۰۱۴ به بزرگترین پیمایش و گردهمایی عمومی سالانه در جهان تبدیل شده است. این مراسم یک نوع آیین و گردهمایی دینی است که از سوی مسلمانان شیعه و بهصورت پیادهروی از مسیرهای منتهی به کربلا برای زیارت و جمع شدن همه آنها در چهلمین روز شهادت سیدالشهدا(ع) سومین امام شیعیان در نبرد کربلا انجام میشود.
به مناسبت اربعین حسینی و پیادهروی و سفر مردم دنیا به کشور عراق با هدف زیارت و گردهمایی در حرم امام حسین(ع)، به گفتوگو با امینرضا نوشین، دکترای الهیات و استاد دانشگاههای هنر و حافظ شیراز که آثار ارزشمندی مانند نسبت عقل و اندوه در فرهنگ اسلامی، عقل و اندوه طویل، مقاله امام حسین(ع) به روایت کرکهگور در کتاب امام حسین(ع) در افق معاصرت و غیره را در کارنامه درخشان خود دارد، نشستهایم، گزیدهای از سخنان این پژوهشگر دین را با هم میخوانیم:
اربعین با الهیات سفر گره خورده است
وقتی به اربعین و ماجرای اربعین میرسیم از منظرهای مختلف میتوانیم به این ماجرا نگاه کنیم. روایات زیادی در مورد مبدأ زیارت کربلا در روز اربعین وجود دارد که مفصل قلم زده و تحقیق شده است. کیفیت این سفر به لحاظ آفاقی چگونه باید باشد و نیت این سفر و مسائل فقهی مدام مورد بحث قرار گرفته است.
وقتی انسانهای عادی از میان ما میروند مراسماتی برای آنها در نظر گرفته میشود. مثلاً مراسم آیین تدفین و خاکسپاری یا سوم، هفتم، چهلم شخص و دیگر مراسمات هستند که این آیینها هزاران سال سابقه دارند، اما هنگامی که به چهلم امام حسین(ع) میرسیم با یک سفر زیارتی همراه است که از اقصی نقاط دنیا به این سفر میپردازند. گویی که این سفر زیارتی بخشی از مراسم چهلم امام حسین(ع) و بخشی از اربعین حسینی شده است. اگر چه لزوما بین چهلم و سفر کردن مناسبتی نیست. همانند اینکه بعد از درگذشت افراد برای آنها چهلم گرفته میشود و این چهلم مناسبتی با سیر و سفر ندارد اما چهلم حسینبن علی(ع) با یک سفر زیارتی همراه است و این سفر چنان با آغشته با اربعین حسینی شده است که گویی بخشی از آن است و قابل جدا کردن نیست.
سفری که گروهی در آن مهمان و گروهی میزبان هستند. حتی کسانی که مجاور امام حسین(ع) و ساکن عراق هستند سرنوشت آنها با این سفر گره خورده است. هر چند نه در مقام مسافر و مهمان بلکه در مقام میزبان ظاهر میشوند و در اینجا سفر یک مفهوم دینی خاص پیدا کرده است و به صورت شعائر و مناسک دینی دیده شده است.
در این مورد میتوانیم از الهیات سفر سخن بگوییم و بر این نکته پافشاری کنیم که اربعین حسینی با مفهومی به نام الهیات سفر گره خورده است. در اینجا میتوان از الهیات سفر به طور عام و الهیات اربعین به طور خاص سخن بگوییم.
نکته بسیار جالب این است که وقتی از منظر فرهنگ به سفر نگاه میکنیم با رویکردهای فرهنگی مختلف به سفر مواجه میشویم، سفر جامعهشناسی، سفر روانشناسی، سفر فلسفه، الهیات سفر و ادبیات سفر و در واقع انواع و اقسام رویکردهای فرهنگی به سفر را داریم، چندان که وقتی از گذشته تا امروز از ادبیات سفر سخن میگوییم، فراوان متون ادبی با موضوع سفر داریم که مهمترین آنها سفرنامهها هستند.
آنچه که بخشی از میراث سعدی را میتوانیم مربوط به ادبیات سفر بدانیم. سعدی به زیبایی در باب سفر و نسبت سفر با شاهکار خودش بوستان سخن میگوید. سعدی میگوید: وقتی به مصر رفتم و عزم بازگشت از مصر به شیراز را داشتم داشتم با خود اندیشیدم مردم شیراز به استقبال من خواهند آمد. به هر حال سعدی شاعر پرآوازه و محبوب شیراز بود و شعر سعدی از شیراز به اقصی نقاط جهان رفته بود. سعدی میگفت «من با تیغ سخن جهان را فتح کردم» و مشخص است که چنین شاعری میتواند قلبهای مردم شیراز را فتح کند و وقتی از یک سفر دراز به شیراز باز میگردد مردم به استقبال او خواهند رفت و سعدی با خود میاندیشید که بد است بدون سوغات مورد استقبال قرار بگیرد و با پرس و جو متوجه میشود که بهترین سوغات مصر قند است و اگر کسی قصد سوغات بردن از مصر میکرد قند مصری با خود میبرد. اما سعدی میدانست که اگر بخواهد به تعداد شیرازیان قند ببرد باید کاروانی از شتر به راه بیندازد چیزی که برای سعدی مقدور نبود، به همین دلیل تصمیمی میگیرد که این تصمیم موجب میشود سعدی به جهان ادبیات سفر پرتاب شود:
به دل گفتم از مصر قند آورند
برِ دوستان ارمغانی برند
مرا گر تهی بود از آن قند، دست
سخنهای شیرینتر از قند هست
نه قندی که مردم به صورت خورند
که ارباب معنی به کاغذ برند
سعدی میگوید وقتی دیدم نمیتوانم از مصر به شیراز قند ببرم تصمیم گرفتم دفتری از شعر بسرایم و اینجا بود که ادبیات سفر از زبان سعدی متولد شد.
لازمه سفر دگرگونه نگریستن است
تمام سفرنامهها متعلق به ادبیات سفر هستند اما در کنار ادبیات سفر، فلسفه سفر داریم شاید یکی از کسانی که معروفترین چهرهها در این زمینه است و در این زمینه قلم زده است متفکر برجسته غربی «الن دوباتن» است که در کتاب خود از فلسفه سفر سخن میگوید و چکیده سخن او این است که مهم نیست به کجا سفر میکنید، مهم این است که چگونه سفر کنید.
اگر با یک نگاه فلسفی به سفر رویم باید آشناییزدایی کنیم. به تعبیر سپهری «چشمها را باید شست جور دیگر باید دید». او معتقد بود با سفر کردن میتوان به تجربههای از اساس متمایز با تجربههای عادی زندگی خود دست پیدا کنیم، به شرط آنکه نوع نگاهمان متفاوت شود چیزی که امروز معروف به فلسفه سفر است.
در کتابی که سالها پیش با نام «تو شایسته متفاوت بودن هستی» به این مطلب اشاره کردهام و از منظر فلسفی به سفر پرداختهام که لازمه سفر دگرگونه نگریستن است.
انواع الهیات سفر
در باب الهیات سفر فراوان آثار غیر مستقیم و اندک آثار مستقیم داریم. باید حواسمان باشد که الهیات سفر دست کم دو جور است، اول الهیات عرفانی سفر و دوم الهیات دینی سفر که در اینجا تعمداً دو مفهوم دینی و عرفانی را از هم تفکیک کردم چرا که در اینجا مراد از الهیات دینی سفر، مباحث فقهی یا مباحث مناسبتی و مناسکی سفر است اینجا همان جایی است که پای فقه به سفر باز میشود.
همه مسلمین باخبر هستند که وقتی کسی عزم حج میکند فقها به او آداب سفر خانه خدا را آموزش میدهند. تمام این آداب را میتوان ذیل مباحث فقهی یا دینی سفر قرار داد. اما در کنار الهیات فقهی سفر الهیات عرفانی سفر هم داریم که این الهیات عرفانی بسیار مهم است و کسانی مانند عطار، مولانا، ملاصدرا، ثنایی، حافظ، ابن سینا، سهروردی و بسیاری دیگر در فرهنگ ما قلم در این مورد قلم زدهاند، اما عطار، مولانا و ملاصدرا به طور خاص سخن گفتهاند.
تفاوت سفر عرفانی و سفرهای غیر عرفانی از منظر عرفا
نکته مهم در باب الهیات عرفانی سفر، این است که سفر میتواند جنبه عرفانی هم داشته باشد، چندان که عرفای ما به سفرهای عرفانی میرفتند و این سفرها با سفرهای غیر عرفانی اساساً متفاوت است. به طور کل ما دو گونه سفر داریم سفرهای آفاقی و سفرهای انفسی و حتی قبل از این دوگانه، ما سفرهای افقی و سفرهای عمودی داریم و باید این سفرها را از هم جدا کنیم. سفرهای افقی یعنی سفرهای زمینی و در قرآن هم از این نوع سفر سخن به میان رفته است. قرآن میفرماید: «در زمین سفر کنید» و البته معصومین در خصوص این آیه سخنان بسیاری گفته و دلایل آن را برشمردند.
برخی سفرها عمودی هستند، به جای اینکه سفر به روی زمین باشد، سفرهایی از زمین به آسمان هستند و پر واضح است که این سفرها متفاوت هستند. به واقع سفر مطلوب عارف یک سفر صعودی و رو به بالا است، چندان که حافظ میگوید:
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز
تا به خلوتگه خورشید رسی چرخزنان
حافظ معتقد است که باید رقصان به سوی آسمان و مهر پرواز کنیم و این یک سفر صعودی، آسمانی و عمودی است.
چندان که در ماجرای حضرت ادریس(ع) نیز همین را گفتهاند که حضرت ادریس(ع) یک سفر آسمانی را تجربه کرد و سوار بر مرکبی شد و با خداوند ملاقات کرد.
و از همه مهمتر سفر پیامبر(ص) در شب معراج است که سعدی بسیار زیبا آن را توصیف کرده است:
شبی بر نشست از فلک برگذشت
به تمکین و جاه از ملک درگذشت
چنان گرم در تیه قربت براند
که بر سدره جبریل از او بازماند
بدو گفت سالار بیتالحرام
که ای حامل وحی برتر خرام
چو در دوستی مخلصم یافتی
عنانم ز صحبت چرا تافتی؟
بگفتا فراتر مجالم نماند
بماندم که نیروی بالم نماند
اگر یک سر موی برتر پرم
فروغ تجلی بسوزد پرم
در اینجا مدام از سفرهای عمودی در مقابل سفرهای افقی سخن به میان رفته است. جالب این است که سفرهای عمودی و عرفانی به سفرهای عمودی ـ آفاقی و سفرهای عمودی ـ انفسی تقسیم میشود. سفرهای عمودی ـ آفاقی رو به بیرون و بالا هستند در حالی که سفرهای عمودی ـ انفسی رو به درون و پایین هستند.
در سفر عمودی ـ آفاقی، عارف به دنبال این است که از قالب تن بیرون رود و از خود به در شود و از کالبد تن بیرون شود و به تعبیر عرفا خلع بدن شده و بعد آرام آرام رو به بالا برود از سقف اتاق، سقف شهر و از جو زمین و از سقف کیهان بیرون برود که البته هیچ انتهایی ندارد چون این سفر یک سفر بیپایان است.
مهمترین قهرمانان این نوع سفر مبلغین و منادیان سفر عمودی ـ آفاقی مانند «فلوطین» فیلسوف و عارف معروف است. کسی که معتقد بود برای سلوک عرفانی باید خلع بدن کرد و در کتابهایش توضیح میدهد که چگونه میتوان خلع بدن کرد.
سهروردی قهرمان تبلیغ و توصیف سفرهای عمودی آفاقی
به گمان من سهروردی قهرمان تبلیغ و توصیف سفرهای عمودی ـ آفاقی است. او بسیار دقیق شرح و تبیین میکند که در این سفر ابتدا از عالم ناسوت و جهان ماده و طبیعت خارج میشویم، سقف عالم ناسوت کف عالمی است که فوق عالم ماست. اگر شخص همچنان به سفر خود ادامه دهد وارد عالم جبروت میشود و سقف عالم جبروت پشت بام این عالم است و اگر شخص به پشت بام هستی نائل شود، وارد دنیای لاهوت میشود در آنجا با حضرت خدا ملاقات میکند و این سفر عمودی آفاقی است.
استاد «حسن زاده آملی» در کتاب «انسان در عرف عرفان» تجربه شخصی خود را در آورده است. بزرگترین دستاورد سفر عمودی _ انفسی، سفر در درون روح خویشتن است.
مقابل سفر عمودی ـ آفاقی، سفر عمودی ـ انفسی را داریم. چهرههای درخشانی مانند مولانا و عطار و شاید با احتیاط ملاصدرا در این مورد تجربه داشتهاند. این سفر رو به درون و پایین است، یعنی شخص از تن و طبیعت بیرون شود و در خود فرو میرود و در خود رسوخ میکند. از مراحل و مراتب خود عبور میکند و پایین و پایینتر میرود. یعنی شخص از عالم ذهن وارد عالم نفس میشود، از عالم نفس وارد عالم روح میشود و در اعماق عالم روح با اصیلترین خودِ خود که در ادبیات عرفانی خدا است ملاقات میکند و جالب این است که در تمام عرفانها از چنین سفری در خود و جان پیمایی کردن سخن گفتهاند. عرفا در کتابهای عرفانی خود در این مورد بسیار سخن گفته و معتقد هستند که در اعماق خود میتوان به وحدت خود با خدا پی میبرد.
در ادبیات عرفانی ما به وفور از این سفر یاد شده است، شاید یکی از قدیمیترین عارفان ما که در این باب سخن گفته است «منصور حلاج» باشد زمانی که فریاد میکشید «انا الحق» و برخی محققین عرفان معتقدند که او چنین سفری را با موفقیت پشت سر گذاشته و در اعماق روح خود خدا را ملاقات کرده است. در واقع عصاره وجود ما چیزی جز خدا نیست و انا الحق گفتن از از اینجا نشأت میگیرد.
«بایزید بسطامی» میگفت: «در لباس من کسی جز خدا نیست» همچنین این عبارت معروف را در خاطر داریم که «خدا از رگ گردن به ما نزدیکتر است» به این معنا است که من خدا هستم و خدا من است اما در اعماق روح انسان. و این بزرگترین دستاورد سفر عمودی انفسی است. یعنی من در درون خود فرو میروم به جای اینکه از خود بیرون برود. مولانا فراوان از چنین سفری یاد میکند:
بشنو این نی چون حکایت میکند
از جداییها شکایت میکند
کز نیستان تا مرا ببریدهاند
در نفیرم مرد و زن نالیدهاند
سینه خواهم شرحه شرحه از فراق
تا بگویم شرح درد اشتیاق
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
این اصل خویش و و وصل خویش در اعماق وجود انسان محقق است چندان که گفتهاند:
بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست
از خود بطلب هر آنچه خواهی، که تویی
عطار در «منطقالطیر» چنین نگاهی دارد وقتی مرغها با هدایت هدهد سفر به سوی سیمرغ را آغاز کردند، در ابتدا گمان میکردند این سفر، سفری آفاقی است. گمان میکردند ملاقات سیمرغ در پشت کوه قاف مقدور است. اما وقتی به انتهای سفر رسیدند در زدند و در گشوده شد لاجرم سی مرغشان، سیمرغ بود و متوجه شدند این سفر، سفری انفسی بود نه آفاقی و سالکان به خطا گمان میکردند که سفر معنوی در آنجا رخ میدهد در حالی که سفر معنوی در انفس رخ خواهد داد.
ملاصدرا شاهکاری دارد با نام «الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الاربعة» و آنجا از ۴ سفر عقلی ـ معنوی ـ عرفانی سخن میگوید. طی این سفر سالک از خود به در میشود و به خدا میرسد و سرانجام از خدا به خود برمیگردد تا خلق را هدایت و راهنمایی کند.
الهیات سفر در اربعین چگونه است؟
در واقع سفر اربعین یک سفر الهیاتی است. میتوانیم از الهیات سفر در اربعین سخن بگوییم اما در این سفر برای عمده زائران الهیات فقهی یا الهیات مناسکی یا الهیات شعائری مدنظر است و برای عده اندکی الهیات عرفانی است.
تمام توصیه من این است که اگر کسی میخواهد به چنین سفری زیارتی نائل شود، خوب است که از الهیات شعائری و مناسکی یا الهیات فقهی اربعین به سمت الهیات عرفانی انصراف دهد. در واقع عمده زائرین در این سفر با ذهنیت مبتنی بر الهیات فقهی سفر میکنند، در حالی که خوب است آرام آرام به این سیر و سلوک عمق ببخشیم و آن را به الهیات عرفانی سفر اربعین تبدیل کنیم.
البته این بدین معنا نیست که الهیات فقهی سفر را کنار بگذاریم بلکه باید یک کار مضاعف انجام دهیم، یعنی ضمن اینکه الهیات فقهی و مناسکی را مدنظر قرار میدهیم الهیات عرفانی را هم به آن اضافه کنیم.
الهیات عرفانی سفر اربعین چیست و چه نسبتی با الهیات شعائری یا فقهی سفر اربعین دارد؟
ما میدانیم که امام حسین(ع) سفرهای آفاقی را در این مسیر تجربه کرده است، این سفر که از مدینه و مکه شروع شده به سرزمین کربلا ختم میشود و سپس ماجرای مشهور کربلا اتفاق افتاد.
سفر شخص امام حسین(ع) سفری افقی بود اما به نظر میرسد این سفر افقی برای حسین بن علی(ع) و یاران او جنبه عمودی پیدا کرد و شاید کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست.
سفر امامحسین(ع) به کربلا سفری استثنایی بود
من تا اینجا از جدایی و تفاوت سفرهای عمودی و افقی صحبت کردم گویی که برخی به سفرهای عمودی و برخی به سفرهای افقی میروند اما از نگاه پدیدارشناختی و آنچه که با نام پدیدارشناسی دین میشناسیم، اتفاقی مهم رخ داده است که با نگاه تاریخی متوجه نمیشویم.
چرا تا امروز به نکته توجه نشده است چون همواره به سفر امام حسین(ع) و سفری که مقصد نهایی او کربلا شد نگاه تاریخی شده است نه نگاه پدیدارشناختی و اگر به سفر حسینبنعلی(ع) نگاه پدیدارشناختی مبتنی بر پدیدارشناسی دین کنیم، متوجه خواهیم شد که سیدالشهدا(ع) هرچه بیشتر در مسیر سفر افقی گام برمیداشت گویی که بیشتر در مسیر سفر عمودی هم گام برداشته بود. به واقع سفر امام حسین(ع) به کربلا سفری استثنایی بود، از این جهت که دو مسیر افقی و عمودی منطبق بر هم میشود و در یک نقطه خاص به وحدت میرسند.
چندان که سفرهای زیارتی که همواره در فرهنگهای مختلف به صورت عمیق اتفاق افتاده است چنین بودند. در واقع سفر حسین بن علی(ع) سفری است که به شهادت ختم میشود و شهادت نقطه اتصال دو مسیر عمودی و افقی است که پیش پای امام حسین(ع) بوده است و جالب اینجا است که در این سفر دو خط سیر افقی و عمودی آرام آرام به هم نزدیکتر میشود و هرچه اشخاص در مسیر افقی پیش میروند گویی که در مسیر عمودی هم بیشتر پیش میروند و همانطور که رو به جلو حرکت میکنند گویی که رو به بالا نیز حرکت میکردند و در واقع در این سفر دگردیسی اتفاق رخ است و در نقطه شهادت این دو خط به یکدیگر میرسند و در یکدیگر ادغام میشوند.
در این مسیر نوعی خالصسازی در یاران سیدالشهدا(ع) اتفاق میافتد و در شب آخر آرام آرام کسانی کم شده و کسانی مانند «حر» اضافه میشوند و به نوعی دگردیسی اتفاق میافتد و این دو خط در نقطهای به نام شهادت به هم میرسند.
جالب اینکه از سفر افقی حسینابنعلی(ع) و اصحاب او روایتهای مختلفی به دست آمده است، روایتهایی که این سفر را سفری شهادتطلبانه دانسته و روایتهایی که این سفر را سفری شهادتطلبانه ندانستهاند و سرانجام روایتی مانند روایت استاد «صالحی نجف آبادی» در کتاب «شهید جاوید» که میگوید این سفر جنبه سیاسی دارد و با مسئله حکومت گره خورده است.
نکته بسیار مهم این است که فارغ از اینکه این سفر با چه نیتی انجام شده است و حتی اگر این سفر، سفری شهادت طلبانه نبوده باشد، چون از ابتدا با نوعی دگردیسی همراه شده و سرانجام به شهادت ختم شده است.
کسانی که به زیارت و راهپیمایی اربعین میروند، با مقاصد و نیتهای مختلف دست به این کار میزنند، گروهی ارباب حاجات هستند و به امید اجابت به این زیارت میروند. گروه دیگری این سفر را وظیفه دینی و آیینی خودشان میدانند و به عنوان به جای آوردن وظیفه اقدام به سفر زیارتی اربعین میکنند و گروه دیگری ممکن است با نیت دیگر اقدام به چنین سفری کنند، چندان که بعضی با نگاههای هویتطلبانه این کار را انجام میدهند و به واقع تفکرشان این است که این سفر احیا کننده یا اظهار کننده هویت شیعی آنها است.
تلاش کنیم در راه کربلا، یک عارف سالک شویم
شخص با هر نیتی که اقدام به سفر زیارتی اربعین میکند باید بکوشد در عین حال که به الهیات فقهی اربعین و به الهیات شعائری یا مناسکی اربعین توجه نشان دهد و در حالی که آداب سفر زیارتی را به جا میآورد، الهیات عرفانی اربعین را نیز به الهیات فقهی یا شعائری و مناسکی خود اضافه کند. در واقع مقصود او افزون بر آنچه که مرتبط با نیتهای اولیه او است با این نیت ثانویه نیز منطبق باشد. و با خود اینگونه بیندیشد که پرندگان منطقالطیر عطار از اقصی نقاط عالم به سمت یک نقطه وحدت بخش یعنی خانه سیمرغ بال گشودند. همچنان که یاران حسین بن علی(ع) در مسیر این سفر دستخوش نوعی دگردیسی شدهاند و سیر افقی خود را با سیر عمودی همراه کردند.
زائران کربلا نیز در سفر اربعین همزمان با سیر افقی مناسکی شعائری و فقهی با تجربه نوعی دگردیسی به یک سیر عمودی هم دست پیدا کنند و صرفاً زائر عادی و معمولی کربلا و حسین بن علی(ع) نباشند، بلکه افزون بر آن یک سالک عارف باشند.
نکته بسیار مهم این است که در این سفر فراتر از مقصدی که در پیش چشم داریم کدام مقصود را دنبال میکنیم مقصد کربلا و حرم امام حسین(ع) است اما مقصود باید چیزی فراتر از این باشد. چندان که «عینالقضات» همدانی به حجاج و زائرین خانه خدا سفارش میکرد که کعبه و جمال کعبه نه همین سنگها و چوبهایی است که میبینیم، جمال کعبه نوری است که در پس این سنگها و چوبها پنهان است. بنابراین باید به وصال و نور برسیم به واقع کعبه روحانی را زیارت کنیم نه کعبهای که از سنگ و گل ساخته شده است، این کعبه تنها نقش واسطه را ایفا میکند.
چندان که حافظ هم میفرمود:
در خراباتِ مُغان نورِ خدا میبینم
این عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
جلوه بر من مفروش ای مَلِکُالْحاج که تو
خانه میبینی و من خانهخدا میبینم
انتهای پیام
نظرات