یزید بن نُبَیط را زید بن ثُبَیت، بدر بن رَقیط و زید بن بَصری نیز نامیده اند؛ اما در تمام گزارشها نام دو فرزند شهیدش، عبداللّه و عبیداللّه آمده است. در توصیف او، در گزارشی آمده است «او از شیعیان و از طایفه عبد قیس از مردم بصره بود که در میان قومش جایگاهی والا داشت. وی از زمره کسانی بود که در گردهمایی پنهانی شیعیان که در خانه زنی مؤمن به نام ماریه دختر مُنقِذ عبدی بر پا میشد، شرکت داشت. خانه این زن مرکز دیدار و کانون شیعیان در بصره بود که گِرد هم میآمدند و در آن جا با هم سخن میگفتند و خبرها و رُخدادهای آن روزگار را ردّ و بدل میکردند».
سیره نویسان گزارش کردهاند که وی، ۱۰ پسر داشت که آنها را به همراهی با خود برای یاری امام حسین(ع) دعوت کرد، اما تنها ۲ تن از آنها عبداللّه و عبیداللّه، دعوت او را پذیرفتند. او و دو فرزندش از بصره خارج شدند و خود را به مکه رساندند و همراه امام شدند و در رکاب وی به فیضِ شهادت رسیدند. گفته شده که دو فرزند او در حمله نخست دشمن به شهادت رسیدند.
در «زیارت ناحیه مقدّسه» آمده است «سلام بر یزید بن ثُبَیت قَیسی! سلام بر عبداللّه و عبیداللّه، دو پسر یزید بن ثُبَیت قیسی». همچنین در «زیارت رجبیه» نیز آمده است «سلام بر بَدر بن رَقیط و دو پسرش عبداللّه و عبیداللّه».
تاریخ الطبری به نقل از ابو مُخارق راسِبی «گروهی از شیعیان در بصره در خانه زنی از قبیله عبد قیس به نام ماریه، دختر سعد یا مُنقِذ که از شیعیان بود و خانه اش، محلّی برای گِرد هم آمدن و گفتوگو بود، چند روزی گِرد آمدند».
خبر روی آوردن حسین(ع) به ابن زیاد رسید و او به کارگزارش در بصره نوشت که جاسوسانی بگمارد و راه را زیر نظر بگیرد.
یزید بن نُبَیط از قبیله عبد قیس، تصمیم گرفت که به سوی حسین(ع) برود. از این رو از ۱۰ پسرش پرسید «کدام یک از شما با من میآید؟ دو پسرش به نامهای عبداللّه و عبیداللّه، به او پاسخ مثبت دادند. او به همراهیانش در خانه آن زن گفت: من، تصمیم گرفتهام که برای یاری حسین(ع) بروم و اکنون میروم. آنان به او گفتند: ما از یاران ابن زیاد، بر تو میترسیم. او گفت: اگر کف این دو کفشم بر دشت هموار، ساییده و تمام شود، باز هم جستجوی آنچه میطلبم، بر من آسان است و آن را رها نخواهم کرد. سپس به راه افتاد و شجاعانه از میانه راه اصلی رفت تا به توقّفگاه حسین(ع) رسید و در [صحرای] ابطَح، به خیمه ایشان وارد شد.
از سوی دیگر خبر حرکت او به حسین(ع) رسیده بود و ایشان در پی او رفته بود. به او گفته شد: حسین(ع) به سوی خیمه تو به راه افتاده است. او نیز به دنبال حسین(ع) رفت. حسین(ع) هنگامی که وی را نیافت، در خیمه او به انتظارش نشست. یزید بصری آمد و دید که ایشان در خیمه او نشسته است، گفت: به فضل و رحمت خدا فرود آمدی، به جهت این، باید شادی کرد. سپس بر حسین(ع) سلام داد و نزدش نشست و هدفش را از آمدن، برای حسین(ع) بازگو کرد. ایشان هم برایش دعای خیر کرد. سپس وی همراه با حسین(ع) آمد تا نبرد، در گرفت و او همراه حسین(ع) جنگید و با پسرانش همراه حسین(ع) کشته شدند».
منبع:
دانشنامه امام حسین(ع)
انتهای پیام
نظرات